یک روز با لولو

دقیقا 3:50 صبح دوشنبه (22 شهریور) بود که یه مسج برام اومد! قبل از اینکه گوشیم رو نگاه کنم خیال کردم باز این مخابرات وقت نشناس مسج تبلیغاتی فلان فروشگاه که عطرهاش رو حراج کرده فرستاده و کلی تو دلم با مخابرات و اجدادش…! 😉

گوشی رو که باز کردم دیدم نه بابا، روح پرتابل مسج داده که “امروز ساعت 3 چهار راه ولیعصر. اگر اوکی زنگ بزنین بهم.” و چون می دونستم بیداره و همون موقع مسج داده، جواب دادم تا 11 بهت خبر آره یا نه رو میگم و بعدشم خوابیدم.

صبح که بیدار شدم دیدم معمار بیکار هم همون مسج رو برام فرستاده و زیرش نوشته “الهام فرستاده بود، جوابشو بهم بده”… تقریبا از هفته پیش خبر داشتم قراره یه برنامه ای که فقط نسوان باشن داشته باشیم.

مثل همیشه یه راننده تاکسی خوب!! به پستم خورد و تا خود چهار راه بخاطر پولی که چسب خورده بود بهش دادم غرغر کرد. بالاخره ساعت 2:50 سر قرار بودم. قرارمون دقیقا زیر اون تابلو بزرگه تو چهار راه ولیعصر بود. البته قول دادم که اگر تابلو زیاد پایین نباشه و نخوره تو سرم، دقیقا وایمیسم زیر تابلو. که خدارو شکر هم تابلو زیاد پایین نبود و بد قول نشدم! 😀

اول رفتیم به گرامافون که بخاطر یه مورد خاص تصمیم گرفتیم جامون رو عوض کنیم و بریم به گندم. یه میز خیلی خوب رو انتخاب کردیم و نشستیم. میزمون دقیقا جلوی دستشویی بود.

دیگه از اینکه چطوری تصمیم گرفتیم اول چی بخوریم و چی نخوریم نمی نویسم، اما انقدر بگم که وقتی سفارشمون رو آوردن یه طورایی پشیمون شده بودیم. تو منو نوشته بود گلاسه مخصوص و ماها خیال کردیم همون کافه گلاسه هست، اما وقتی آوردن دیدیم یه چیز صورتی رنگه که مزه شاتوت و توت فرنگی میده و کلا لوس و خیلی شیرین بود.

به طرز عجیبی هم من و هم الهام فکر می کردیم که یه اخلاق خاص!! رو اون یکی نداشته باشه و انگار توی رودر وایسی بودیم، اما بعدش دیدیم نه بابا، جفتمون مثه همیم و دیگه خیالمون راحت شد و از خجالت هم در اومدیم! 😀

یه ذره که گذشت به سقف که نگاه کردیم یادگار!! ناصرالدین شاه از سفر فرنگ رو دقیقا بالای سرمون دیدیم!!

.


.

تو منو نوشته بود “چیپس و پنیر یک نفره” و ما چون نمی دونستیم دقیقا اندازه ظرفش چقدر هست از آقایی که اونجا بود سوال کردیم. در جواب گفت “یه دونه ظرفش دو تا خانوم رو سیر می کنه. البته به ظرفیت …” (و موندش که دیگه چی بگه.) معمار به کمکش اومد و گفت “خانومش ربط داره!!” و من چون ظرفیتم بســــــیار بالاست سفارش دو تا چیپس و پنیر دو نفره دادم!! 😀

بالاخره به یه دونه ظرف یک نفره رضایت دادیم و سه تایی خوردیم. ظرف اول هنوز تموم نشده بود که ظرف دوم رو هم سفارش دادیم… توی ظرف زیر چیپس و پنیر کاغذ روغن گیر انداخته بودن که ظرف چرب و چیلی نشه. ظرف اول که تموم شد، سمت من کاغذش هم نبود!! یعنی من چیپس و پنیر رو با کاغذش خورده بودم و متوجه نشده بودم!! 😀

وقتی دیگه ظرفیت خوردن چیزی رو نداشتیم، وقت نخود نخود هر که رود خانه خود شد! چهار راه ولیعصر از معمار بیکار خداحافظی کردیم. چون مسیر و من الهام تقریبا یکی بود با هم اومدیم. یه مقداری از مسیر رو پیاده اومدیم و باقی رو با مترو.

پ.ن 1: عصر خوبی رو با دوستام داشتم و خیلی بهم خوش گذشت. تو این روزا بی بهونه خندیدن برام غنیمته، حتی اگر شده برای نیم ساعت.

پ.ن 2: بغیر از ما سه تا، نفر چهارمی هم بود. جناب لولو که حضور موثری داشت در جمع! 😉

پ.ن 3: جای اونایی که نبودن خالی بود.

این پست در سه‌شنبه, 14 سپتامبر 2010 ساعت 12:36 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي پپري. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

12 پاسخ به “یک روز با لولو”

  1. الهام - روح پرتابل گفته :

    به من هم طبعاً خیلی خوش گذشت
    خیلی هم بهش نیاز داشتم، لابد می دونی
    حضار دلشون بسوزه که یک سوغاتی محشر هم گرفتم از پریا!
    ————————–
    آره می دونم. نشون به اون نشونی که مامانت گفتن …
    ای بابا! کاری نکردم که (شرمندگی و خجالت)

  2. احسان عیوضی گفته :

    باشه از این بی بهانه ها …

    خوش گذشته شکر خدا …

    وصف العیش نصف العیش …
    ————————–
    امیدوارم به زودی با شما

  3. nanim گفته :

    in ghazie loulou chi boud in vasat?
    jok migoftin vase ham az loulou?
    ————————–
    یه چیز تو همین مایه ها بود تقریبا 😀

  4. مسيحا گفته :

    هميشه به گردش
    هميشه به شادي
    جميعيت نسوان خوب كنار هم جمع شده بودنا
    راستي اين مطلبت يه درس آموزنده هم به من داد
    اونم اينكه تا حالا فكر ميكردم لولو مرد مي باشد
    حالا فهميدم ايشون هم جزو جمعيت نسوان مي باشد
    😀
    😉
    ها ها ها ها
    حالا ديگه مارو دعوت نميكنين ديگه
    جمعيت نسوان راه انداختين
    يكي طلب هر سه تاتون حســــــــــــــــــــــــــــــــــــابي
    ————————–
    ممنون
    جای شما خالی بود. البته در بخشی که جمعیت ذکور هم بودن بینمون!
    مگه هر لولویی اون لولو هست آخه؟ اینی که بین ما بود فرق داشت با اون لولوی نامرد 😉
    ما که ازتون دعوت کردیم تشریف بیارید، شما افتخار ندادید

  5. 1zanzalil گفته :

    اين لولو همونه كه كلكسيون ممه جمع ميكنه؟
    ————————–
    آخه مگه هر لولویی اون لولوو هستش؟

  6. Memorialist گفته :

    این یادگار ناصرالدین شاه از سفر فرنگ رو سقف عالی بود :))))))))))
    انشالله همیشه به شادی و تفریح :*
    ————————–
    باید می دیدی بالا سرمون 😀
    ممنون. تو هم همینطور *-:

  7. مسيحا گفته :

    چه دعوتي هم فرمودين
    توي كافي شاپ نشستين
    دارين كيفتونو ميكنين
    بعد ميفرماين شوما هم تشريف بيارين
    همين؟؟؟؟؟؟

    لولو
    لولو
    لولو
    حمايتت ميكنيم
    ها ها ها ها ها ها ها
    ————————–
    کدوم کیف آقا جان؟! ما تازه رسیده بودیم.
    این لولو با اون لولو فرق داره زمین تا آسمون 😀

  8. مهرداد گفته :

    چقدر خوب
    خوشحالم بهت خوش گذشته
    ————————–
    ممنون
    کم پیدایین قربان چرا؟!
    به همون دلیل هست که گفتین آیا؟

  9. مرحومه مغفوره گفته :

    هماره به خوشی
    پیچ یا میخ یا قطعات دیگه ای از “مبلا” نخوردید؟!!
    ————————–
    هماره با شما
    پیچ و میخ و سیخ مبلا مخصوص پارک طالقانیه فقط 😀

  10. مهرداد گفته :

    خب هم به دليل قبلي
    و هم يه مقدار بي حوصله شدم
    ولي دلم براي دوستام هميشه تنگه
    ————————–
    چرا همه اینطوری شدیم؟ نکنه یه طوریمون شده و خودمون خبر نداریم؟

  11. امیر ارام گفته :

    همیشه به شادی و خوشی
    ————————–
    ممنون…همچنین شما

  12. معمار بیکار گفته :

    به من حق السکوت دادن که در مورد این پست حرفی نزنم وگرنه الان باید افشاسازی میکردم:دی
    اما به من حسابی خوش گذشت یه نکته ای هم هست که باید بگم هیچ وقت با طناب من نرین تو چاه من گلاسه مخصوص گرفتم شما چرا اونو انتخاب کردین؟؟آخرشم مزه طالبی میداد
    ————————–
    کدوم حق السکوت؟ چرا شایعه میکنی تو؟ 😀
    به منم همینطور *-:
    اصلا مشخص نبود مزه چی میده دقیقا