سه شنبه نامه!

-در پی گفتگوی پریشبم یا یکی از دوستان مذکر-  نمیدونم چرا این اجناس مذکر تا تو حرف با اجناس مونث کم میارن تندی میگن “همین دیگه! همتون عین همین!” ؟

آخه اگر هممون عین هم هستیم، پس چرا این همه دنبال مائین؟ یا برعکس، اگرم شماها همتون عین همین چرا این همه ماها دنبالتونیم؟ اصلا چه کاریه دنبال بازی، مگه “سلام سلام خاله بزغاله” یا مثلا “گرگم به هوا” یا این همه بازیای دیویدنی دیگه چه عیبی داره؟


دیروز قرار بود با دختر دایی گرامیم بریم استخر. قرار بود ۱۰ اینجا باشه که سانس ۱۱ تا ۱ رو بریم که منم عصری به کلاس فنی برسم… طبق عادتی که دارم، همیشه که میخوام برم اسنخر از خونه مایوم رو میپوشم که اونجا زیاد علاف نشم. از ۹:۳۰ همینطور مایو پوش نشسته بودم منتظر تا دختر داییم بیاد. ایمیل هام رو هم چک میکردم.

بالاخره ۱۱ و خورده ای رسید و نشد که بریم. اما خوشحالم که تونستم میل باکس در حال انفجارم رو با کرال سینه و گاهی هم پروانه، و نظرات تو وبلاگم رو با شیرجه جواب بدم. تازه کلی هم زیرآبی و سالتو رفتم!


دیروز نشسته بودم لاک میزدم که تلفن خونه زنگ زد. معمولا شماره های ناشناس رو  حال نداشته باشم جواب نمیدم و میزارم بره رو پیغامگیر. اما خوب که دقت کردم دیدم شماره دانشگاهمونه. پیش خودم حساب کردم در شیشه لاک رو که باز کردم اونا بوشو شنیدن و الانم از حراست دانشگاه زنگ میزنن که ارشادم کنن!

گوشی رو که ورداشتم یه خانمه تند تند انگار که جیشش لب مرزه و داره میریزه، گفت “پنج شنبه آینده مورخ ۱۵ امرداد دانشگاه […] براتون جشن فارغ التحصیلی گرفته. لطفا تا شنبه بیایین برای گرفتن کارت دعوتتون.”

کم دغدغه فکری داشتم، ۲تای دیگه هم اضافه شده! یکی اینکه اگر برم اون بالا و ازم بخوان که ۴کلوم حرف درست بزنم (چه کارای سختی ازم می خوان!)، اول از کی باید تشکر کنم؟…اما خوب که فکر میکنم میبینم بهتره اول از آقای بادامچی -بقال محلمون- تشکر کنم که هر روزی که صبح کلاس داشتم ساعت ۶ مغازش باز بود تا بتونم بدون استرس Hi Bye بخرم. همینطورم از شرکت مترو و مامورینش که طی یکسال اول که پام تو گچ بود و میرفتم دانشگاه تشکر میکنم که آمار من رو تمام و کمال داشتن (تو این پست میتونین شرحش رو بخونین)…دیگه وقتم تموم شد. احتمالا عین مراسم اسکار یه زمان معینی برای حرف زدن به هر کسی میدن.

یکی دیگه هم اینه که اگر از اون لباسای ابوعلی سینا بهم بدن که بپوشم، اگر اندازم نباشه چه خاکی بریزم تو سرم؟…راستی! نمی تونم کلاهم رو به هوا پرتاب کنم چون آمفی تیارت دانشگامون مسقفه. اگر کلامو بندازم کمونه میکنه میخوره تو سرم


کلاسای فنی هم امروز تموم شد. از هفته دیگه شهرمون شروع میشه. فردا باید برم برای تعیین زمان کلاسا…استادی که بهمون فنی رو درس میداد خیلی بهتر از اون یکی بود. دلی از عذا درآوردیما سر کلاسش! شبیه هری پاتر بود. فکر کنم ماشین خودش از اون جارو دسته بلندا باشه که سوارش میشن هوا میره، نمیدونی تا کجا میره…!


پست بعدیم رو اختصاص میدم به تولدم…

+ نوشته شده در ;چهارشنبه هفتم مرداد 1388ساعت;10:33 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در چهارشنبه, 29 جولای 2009 ساعت 10:33 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع خاطرات یک دانشجوی ترم آخری, در راه صعود تا گواهینامه!, روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

6 پاسخ به “سه شنبه نامه!”

  1. Joker گفته :

    پنجشنبه 8 مرداد1388 ساعت: 9:55

    سلام خواهر؛

    پیشاپیش تبریکات ما را برای فارغ‌التحصیلی، گرفتن گواهینامه ماشین و تولد خودتون را بپذیرید…

    اگر مراسم دانشگاه را شرکت کردید عکس‌هایش را به ما هم نشان دهید…

  2. Meci گفته :

    پنجشنبه 8 مرداد1388 ساعت: 16:57

    ما پست بعدی میخوایم یالااا
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    فردا میذارم

  3. Meci گفته :

    پنجشنبه 8 مرداد1388 ساعت: 17:0

    واسه قسمت اول: آره والا خواهر میبینی تو روخدا؟ همه شون سر و ته یه کرباس اند ایششششش!!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    آره خواهر….ایششششش

  4. Meci گفته :

    پنجشنبه 8 مرداد1388 ساعت: 17:1

    استخری که میخواستین برین سرباز بید؟؟؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    تو خیابان سرباز بید

  5. پرهام گفته :

    پنجشنبه 8 مرداد1388 ساعت: 20:55

    اجناس مذکر شما هم که همین کارو کردید!
    فکر کنم قسمت «لاک می زدم» خیلی مهم بوده
    خوبه یه اشتراک هم من پیدا کردم های بای!(البته در خوردنی ها با همه ی انسان ها اشتراک دارم)
    شبیه هری پاتر؟
    آخجون تولد و کیک و شربت و …. راستی اگه فقط با رقصیدن کیک میدین و یا کیک ها تموم شده
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    من چیکار کردم؟؟؟
    هیلی هیلی موهوم بد بجای مهم
    جدی؟ پس کلی مشنرک داریم با هم مشنرک گرامی
    آره بخدا…شبیه هری پاتر بود
    نه با رقص کیکی و غذا میدیم. مثل نوشابه با غذا

  6. پرهام گفته :

    جمعه 9 مرداد1388 ساعت: 21:49

    از شیوه ی سرو ته یک کرباسن استفاده کردید!
    برای بقیه ش
    فقط بگید کادو چیا گرفتید،
    مخصوصاً از پانیا
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    نه بابا…من فقط پیشنهاد بازی دادم
    تو پسن بهدیم میگم دیگه…پانیا با مامان و باباش و مادر بزرگش یه کادوی توپپپپس بهم دادن که میگم