خاطرات یک دانشجوی ترم آخری (۱۲)

امروز قبل از اینکه استادمون بیاد حامد.ب منو صدا کرد و گفت “میشه جزوه مالیاتی هفته پیش و صنعتی این هفته رو به من بدین بنویسم؟” گفتم امروز چون بارونی بود با خودم کوله نیاوردم، جزوه هامم تو کولمه که…گفت “پس اگر میشه فردا بیارین که تا ۳ که دانشگاه هستین بدم به خانومم تو ماشین بنویسه و بهتون بدم”

واقعا برای یه لحظه گوشام چیزی نمیشنیدن. شکست عشقی خوردم این هواااا!خدا کنه فردا بازم بارونی باشه که جزوه هام رو نبرم.(خاک تو سر عقده ایه بیجنبم کنن)


استاد مالیاتیمون  -که دولتی هم باهاش دارم-  خیلی باحاله و با شخصیت. اول ترم به همه اولتیماتوم داد که “تو کلاس من شوخی یه طرفست کاملا” یه جورایی هم طرفدار خانوما هست. (خودشم خانومه) اما کلاسش خیلی باحاله و یه جورایی زیر پوستی میشه باهاش شوخی کرد. در اصل نمی خواد به پسرا رو بده. امروز کلی خنده بازار بود تو کلاس. اما از طرفیم کسی حوصله نداشت بشینه. ساعت کلاسمونم خیلی بده آخه، ۵ تا ۶:۳۰. امروزم که بارونی بود و هوا از صبح شب بود.

همه داشتیم غر میزدیم و از طرفیم سعی میکردیم یه طوری وقت کشی کنیم که یهو خدا به دادمون رسید و برقا رفت. بطور ناگهانی-یهویی (سر هم بخونین) در یک عضو استراتژیکم(!!!) عروسی و پاتختی و ماه عسل براه افتاد. مطمئنم بقیه هم همینطور بودن. جیک ثانیه بعدش کسی تو کلاس نبود.


وای ی ی ! خاک تو سرم کنن!با این سنم وقتی راه میرم اصلا جلوی چشامو نمیبینم. همیشه با فاصله بین پله ها اساسی مشکل دارم و هیچ وقت نمیتونم پام رو به اندازه پله بلند کنم. همیشه جلوی پام -انگشتام-  گیر میکنه به لبه پله و با مخ میام پایین.

تو قطار کرج اکثرا سعی میکنم طبقه پایین بشینم چون تکونش کمتره و کمتر دلپیچه میگیرم. وردآورد که اومدم بیام بالا و پیاده بشم، دوباره پام گیر کرد به لبه پله و سرم خورد به یک عضو استراتژیک(!!!) پسری که جلوم بود. نمیدونستم بخندم، گریه کنم یا عذر خواهی کنم؟! از رو نرفتم و یه چشم غره خفن بهش رفتم بیچاره رو!


یکی از پسرای کلاسمون از بس لاغره عین مارمولکه. شلوارش همیشه ازش آویزونه و اگه کمربند نبنده میافته. موهاشم از اینایی درست میکنه که رو به آسمونه. ابروهاشم از اینایی هست که مثلا شکسته. حالا فک کن با این قیافه و ظاهر فامیلیش “رضازاده” س. هر موقع استاد می خواد حضور غیاب کنه و به اسم این میرسه، کل کلاس یه ربع میخندن، و بعد ادامه اسمارو می خونه.


آلبوم جدید بنیامین بهادری و سیروان خسروی رو گرفتم. آلبوم بنیامین رو بیشترتر دوست میدارم.


تو یه چیزایی خیلی حسودم و وقتی میبینم دلم میگیره. البته نمیدونم واقعا میشه به این گفت حسادت یا نه؟! اما هر چی هست که دلم میگیره.

+ نوشته شده در ;چهارشنبه نهم اردیبهشت 1388ساعت;10:41 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در چهارشنبه, 29 آوریل 2009 ساعت 10:41 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع خاطرات یک دانشجوی ترم آخری, روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

6 پاسخ به “خاطرات یک دانشجوی ترم آخری (۱۲)”

  1. مبین.م گفته :

    چهارشنبه 9 اردیبهشت1388 ساعت: 23:39

    1-عیبی نداره خواهر ایشالا فرصت های بعدی!
    2-انقزه از این استادای بد عنق بدم میاد
    3-من اگه جای پسره بودم کلت رو می بریدم میذاشتم رو سینت!
    4-یعنی الآن می خوای بگی روی صحبتت(از نظر مارمولکیسم!!)به من هم بود؟!
    5-خدا خیر بده این آلبوم ها مفتی دست ما میرسه داغ داغ!….بنیامین قشنگ بود.ولی عکس روی جلدش خیلی ضایع بود.عکس پشتیش خوشگل تر بود(دماغش رو دیدی چه ستم عمل کرده؟!)
    6-دل خواهر ما از چی گرفته؟!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    2- نه بابا…اصلا عنق نیست. خیلیم باحاله. اگه اینو نگه که حریف پسرا نمیشه
    3- فعلا که من چشم غره رفتم
    4- آخه من به تو چی کار دارم؟ مگه تو رضازاده ای؟
    5- منم مفتی گرفتم. وگرنه فکر کردی جون به عزرائیل میدم؟
    6-…….

  2. مبین.م گفته :

    چهارشنبه 9 اردیبهشت1388 ساعت: 23:46

    تو هم در کل شم اقتصادیت خوب کار می کنه؟!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    نا سلامتی حسابدارما!
    البته شمارش اعدا رو ندید بگیر

  3. یک دوست گفته :

    پنجشنبه 10 اردیبهشت1388 ساعت: 6:1

    انگار پای ثانیه ها لنگ می شود
    وقتی دلی برای دلی تنگ می شود
    پیشم بیا… خوشحالم کن

  4. Meci گفته :

    پنجشنبه 10 اردیبهشت1388 ساعت: 19:22

    پس بگو بیچاره پسره چرا به هیچکی رو نمیداده
    اخی خواهر مان شکست عشقی خورده
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خواهر مطمئنم داره خالی میبنده

  5. Meci گفته :

    پنجشنبه 10 اردیبهشت1388 ساعت: 19:24

    ای بنازم به این رو تازه چش غرم رفتی؟؟؟دمت گرم
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خب اگه ازش عذر خواهی میکردم پررو میشد

  6. Meci گفته :

    پنجشنبه 10 اردیبهشت1388 ساعت: 19:25

    دل ابجی پریا ما از چی گرفته؟؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    ای بابا…خواهر چی بگم…..