بالاخره امرداد هم تموم شدش

بالاخره امرداد هم تموم شدش

خدا میدونه تا سال دیگه چی پیش میادش و چه چیزایی در انتظارمه.

حس میکنم که از حالا به بعد باید خودم باشم و خودم روی پای خودم بایستم و پیش برم.یه ذره احساس ترس هم میکنم. نمیدونم شاید اسمش رو نباید بذارم ترس. شاید بهتره که بگم دلهره. اما میدونم وقتی که برم جلو همه چیز عالی میشه و به خوبی پیش میره. …خدا جوونم یادم نرفته تورو ها

راستی! یه سوال؟! از امرداد ۸۵ تا امرداد ۸۶ برام چه طوری بودش؟؟؟؟ …..الان که فکر میکنم ، به جرات میتونم بگم که خیلی تغییر ها کردم. خیلی چیزها یاد گرفتم نسبت به قبلش.یه سری چیزهایی رو که میخواستم به دست آوردم.خدا رو شکر ازشون هم خوب دارم استفاده میکنم. تونستم موفقیت به دست بیارم و مامانم رو سربلندش کنم. این مهم ترین چیزی هستش که تونستم به دست بیارم.همیشه اینو میخوام که مامانم رو به خاطر زحماتش سربلند کنم ، که تونستم و بیشتر هم میتونم.دیگه چی؟؟؟…یه دوست خوب هم بدست آوردم که امیدوارم که هم من قدر اون رو بدونم و هم اون قدر من رو و بتونیم برای هم دیگه مفید باشیم و از بودن با هم لذت ببریم نه اینکه عذاب بکشیم. این توی روابط خیلی مهم هستش.یه تغییر مهم دیگه ای که پیدا کردم نسبت به سال قبل اینه که تونستم یه چیزایی رو توی روابطم تغییر بدم که مفی بوده برام.

همه اینها رو از خداجوونم دارم. اگر اون نبودش واقعا” نمیتونستم.

+ نوشته شده در ;پنجشنبه یکم شهریور 1386ساعت;1:14 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در پنج‌شنبه, 23 آگوست 2007 ساعت 1:14 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

Comments are closed.