فوق العاده

خبر…خبر…فوق العاده…خبر …خبر

آخرین خبرها از Paria News حاکی از آنست که امروز بعد از یک ماه و یک هفته،طبق دستور دکتر،پریا گچ پاش رو به قید ضمانت و سند باز کرده.

فعلا” تا یک هفته آینده پاش باز شده تا بره دوباره پیش دکتر و معاینه بشه….اگر نیاز بود دوباره گچ میگیره.طی این یک هفته باید مواظب باشه تا دوباره طوریش نشه.

+ نوشته شده در ;دوشنبه بیست و ششم آذر 1386ساعت;4:14 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

نوشته شده توسط در 17 دسامبر 2007 مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا یک نظر

باحالی از خودتونه

وای خدا جونم ممنونم ازت…اصلا” خیلی باحالی تو.میدونستم که خیلی باحالی اما نه دیگه تا این حد.چی؟…ای بابا…باحالی از خودتونه

۱- دو هفته پیش رفته بودم جایی و از خدا چیزی خواستم…امروز خبر یکیش به گوشم رسید و میدونم که بقیه رو هم یکی یکی میبینم.

۲-امتحان میان ترم اقتصاد خرد رو به حدی عالی دادم که حد نداره(یدونهبرای خودم برای اینکه تشویق بشم).از بس خونده بودم و جزوه و کتابم رو تو حلقم گذاشته بودم، به بیشتر کلاس که تقلب رسوندم هیچی،حتی وقتی می خواستم به راننده تاکسی پول بدم،تاثیر افزایش نرخ کرایه تاکسی هارو بر درآمد ملی و تقاضای کل و تاثیر این دو بر منحنی IS رو میتونستم حساب کنم. اما به رانندهه رحم کردم و کاریش نداشتم.

۳-اما هنوز از نمره ریاضیم خبری ندارم.استادمون هنوز برگه ها رو تصحیح نکرده بود. اگر اونم نمره قابل قبولی بگیرم که خیلی عالی میشه.

۴-از ۲۰ دی امتحانهای پایان ترمم شروع میشه و من همچنان چیزی نخوندم.خیلی این ترم سرخوش شدم ها.مامانم چندروز پیشا داشت میگفت:”ترم پیش هر وقت ما تورو میدیدم یا کتابت یا جزوت دستت بود و داشتی میخوندی اما این ترم انگار که نه انگار”. از اونجایی هم که من یه آدم قد(غد…دیکتش رو نمیدونم)هستم شرط کردم که اگر این ترم هم شاگرد اول نشم، … هستم

الف:گلم-ب:خلم-ج:… هستم(نمیتونم بگم چیه چون بدآموزی داره)-د:شما خوبین؟؟

+ نوشته شده در ;دوشنبه بیست و ششم آذر 1386ساعت;2:17 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

نوشته شده توسط در 17 دسامبر 2007 مربوط به موضوع روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا 4 نظر

از هر در سخنی

۱-امروز دانشگاه ما به طور عجیبی مرتب و نو شده بود. همه جا بوی آب میداد،انگار تازه از ماشین لباسشویی درش آورده بودن. آخه دیروز دکتر جاسبی اومده بوده دانشگاه ما. اون همه گل و شیرینی و اون همه کارها هم برای درازگوش کردن ماها بوده.درمورد من یکی که تیرشون خورده بود به سنگ چون من دیروز کلاس نداشتم که گل و شیرینی هاشون رو جبران کنم.

اما اگر از حق نگذریم دانشگاه ما واقعا” عالیه. امروز که متوجه شدم رتبه دانشگاه ما به A رسیده. رتبه های داده شده به دانشگاه به این شرحه:.A-a…B-b…C-c . این درجات هم نسبت به سطح اساتید دانشگاه ها سنجیده و داده میشن. دانشگاه ماهم ۹۰درصد اساتیدش دکتر هستند. فکرش رو هم نمیکردم که اونجا این رتبه رو بگیره.

۲-oops!تا یادمم نرفته اینو بگم. هفته پیش که امتحان میان ترم حقوق تجارت داشتم، امروز نمرش رو گرفتم. فکر میکنی چند شدم؟…..از ۴ ، ۴ گرفتم. ظاهرا” فقط من و یکی دیگه از بچه ها نمره کامل رو گرفتیم.

۳-نشسته بودیم تو کلاس تا استاد بیادش که به طور یهویی بچه های کلاس بقلی، دختر و پسر با جیغ و داد ریختن تو راه رو .ماها هم اینطوری  رفتیم بیرون که ببینیم چی شده؟ یه موش اومده بوده تو کلاس زیر پای یکی از دخترها و ….نمیدونم چطوری طبقه دوم موش اومده.جالب اینه که ساعت بعدش ما تو همون کلاس درس داشتیماما خداروشکر چون من نمیتونم پام رو پایین بذارم و باید روی یه صندلی دارز کنم خیالی نبود.

۴-صبح که تو مترو بودم یه آقا پسری به من گفت:هویج که به گفته بعضی ها(!)،غلط کرده تو گلی(یعنی من)

۵-دیروز شد یک ماه که پای من تو گچه…اگر همه چیز خوب بود قرار بود دیروز گچ رو باز کنم اما به خاطر این درد لعنتی که یه ثانیه هم نمی خواد قطع بشه باید تا ۱۰ دی گچ رو داشته باشمش..تازه بعد از اون هم معلوم نیست که باز میشه یا نه

+ نوشته شده در ;جمعه بیست و سوم آذر 1386ساعت;1:49 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

نوشته شده توسط در 14 دسامبر 2007 مربوط به موضوع روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا 6 نظر

بدون شرح

به گزارش خبرگزاریه پریا نیوز هم اکنون ساعت ۵:۳۹ دقیقه عصر روز چهارشنبه مورخ ۲۱ آذر سال ۱۳۸۶ ه.ش میباشد.

آخرین خبرها حاکی از آن است که بعد از درس خواندن برای امتحان میان ترم(بله؟؟ چه درسی؟؟آهان…اقتصاد کلان)و خسته شدن،به قصد گرفتن یک زنگ تفریح نمیدونم چطوری از اینجا سردرآوردم و چیز خاصی هم فعلا”(!)برای گفتن ندارم.

حالا هم میرم بشینم دوباره بخونم،تا بعدش ببینم از کجا سر در میارم.

+ نوشته شده در ;چهارشنبه بیست و یکم آذر 1386ساعت;5:38 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

نوشته شده توسط در 12 دسامبر 2007 مربوط به موضوع روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا یک نظر

لقمان را پرسیدند…..

کلاس دوم یا سوم ابتدایی بودم که جمله “ادب از که آموختی از بی ادبان” رو توی کتاب فارسیمون دیدم.اونموقع عقلم نمیرسید که یعنی چی؟آخه مگه میشه؟ هر چی هم بقیه می خواستن توجیهم کنند انگار که نه انگار( یاد اون آهنگ منصور افتادم)

وقتی هم که بزرگ شدم و معنیش رو فهمیدم،هیچوقت به تمام معنا درکش نکرده بودم تااااا  دو یا سه سال پیش که اتفاقی برام افتاد.امروز داشتم مجله چلچراغ رو میخوندم(به جای درس خوندنمه ها) که لید صفحه “راننده تاکسی” نوشته بود :((هروقت ضرب المثل معروف “ادب از که آموختی از بی ادبان” را می شنوم تا مدتها منتظر ملاقات با بی ادب میمانم تا شاید بر ادبم افزوده شود!در واقع بی ادبان مظلوم واقع شده اند ، همیشه کارهای خوبی را از آنها یاد میگیریم بدون آنکه تشکری ازشان کرده باشیم.)) .

این لید من رو یهو برد به همون اتفاق دویا سه سال پیش. از اون اتفاق یه یادگاری دارم که زدمش روی دیوار،جلوی صورتم،تو اتاقم. اون یادگاری یه دست گل خشکیده هست. هر کی میاد تو اتاقم اگر خیلی کنجکاو باشه میپرسه:این چیه زدی رو دیوار؟؟برش دار و به جاش یه چیز دیگه بذار.

تا حالا هم خواهرم بارها و بارها در این مورد با من بحث کرده که این چیه؟ حتی یه بار هم رفت یه قاب قشنگی که میدونست من دوست دارم برام خرید تا بذارم جای این دسته گله به ظاهر خشکیده(!)، اما من قبول نکردم.چون با دیدن این دسته گل بهترین تجربه ای که به دست آوردم برام تداعی میشه. تجربه ای که خداروشکر ۳ماه از زندگیم رو صرف کردم تا بدست بیارم نه همه عمرم رو . پیش خودم همیشه از اون شخص خیلی ممنونم که این تجربه رو به من یاد داد.هیچ وقت هم نمیگم که آدم بدیه،اتفاقا” آدم بسیاااار خوبیه و من همیشه ازش به عنوان بهترین دوستم یاد میکنم. خدا خیرش بده که این چیز رو به من یاد داد.

بعد از این همه چونه زدنم حالا یه جوک می خوام بگم

لقمان را پرسیدند : ادب از كه آموختی ؟  

 گفت: به تو چه مرتیكه بی ادب مگه فضولی برو پی كارت.عجت مردم عوضی پیدا میشن دیگه نبینم این طرفا بیایی ها،دستو بکش ..

+ نوشته شده در ;چهارشنبه بیست و یکم آذر 1386ساعت;2:17 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

نوشته شده توسط در 12 دسامبر 2007 مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا دیدگاه‌ها برای لقمان را پرسیدند….. بسته هستند