ازدواج میکنیم!

حدودا یکماهه همدیگه رو میشناسن. از کانون با هم دیگه آشنا شدن. همین پریشب -پنج شنبه شب- میان خواستگاریش و امشب هم بله برونه و قرار عقد رو میذارن. پاشو کرده تو یه کفش که “الا و بلا من همینو می خوام و باید باهاش ازدواج کنم… مامان اینا که دارن میرن آمریکا، “پ” که ازدواج کرده و با بچه هاش و شوهرشه و “پ” هم با زنش و بچشه. منم باید بالاخره تکلیفم رو روشن کنم… خسته شدم از اینکه تو ایران بمونم دیگه!”

آقا داماد 40 سالشه و پرتغال زندگی میکنه. تو کار پرده و این چیزا هست. الله و اعلم! عروس خانوم هم 27 سالشه و باباش براش پول در میاره! آقا داماد اصرار داره که تو همین یکهفته عقد کنن و تکلیفشون مشخص بشه زودتر!! خانواده عروس خانوم غیر مذهبی، خانواده آفا داماد خفن مذهبی.

“سنش مهم نیست برام. پسرای جوون هیچی ندارن و اکثرا علاف باباهاشونن، اما این همه چی داره!”

پدر و مادر عروس خانوم اصرار دارن که “بذارین ما بریم و برگردیم بعد تصمیم بگیرین” اما عروس خانوم هم حرف آقا داماد رو تایید کرده و میگه تو همین هفته عقد کنیم.

—————————

نمیدونم چرا اوضاع اینطوری شده واقعا! کاردانی که بودم چندین مورد اینطوری دیدم. این هفته می اومدن خواستگاری و هفته بعد عقدکنون بود.

اینطور که من خبر دارم یکیشون که عروسیش هم ماها رو دعوت کرد به خیری و خوشی خدارو شکر الان سر زندگیشه. یکیشون هنوز بعد از 2 سال عقد کرده مونده و زیاد از شوهرش راضی نیست چون از اون مردهای شکاکه و نمیذاره با هیچ کسی، حتی خانواده خودش بره و بیاد. بقول خودش “چاره دیگه ای ندارم جز ساختن و تحمل کردن!” اون یکی 3 ماه با شوهرش دوست بودن و آبان 87، تو یه هفته اومدن خواستگاری و عقد کردن تا آقا داماد کارای عروس خانوم رو انجام بده ببرتش آلمان. فروردین 88 درخواست طلاق داد که انگار هنوزم تو گیرو دار دادگاه و این حرفاست. اون یکی وسط ترم 3 بودیم که اومدن خواستگاری و ماه بعد عقد کردن و یکماه بعدش مراسم ازدواج گرفتن و دیگه دانشگاه و این حرفارو هم کم کم بیخیال شد. یکی دیگه ترم یک بودیم اومدن خواستگاریش و چون آقا داماد دوست صمیمی پسر عموی عروس خانوم بوده، رو همین حساب ندیده و نشناخته بله رو میگه. میان ترم های ترم شروع نشده بود که انصراف از تحصیل داد.و و و …

اسفند 86 برای دختر همسایمون خواستگار اومد. سر مهریه به تفاهم نرسیدن و بهم خورد همه چیز. دختره یه 2 ماهی همش تو سوز و گداز بود که چی میشه و چی نمیشه و خدا خدا میکرد پسره برگرده. خرداد 87 دوباره اومدن. گویا آقا داماد هم حال و روزی مثه عروس خانوم داشته طی این مدت. بقول خود دختره دوبار با هم رفتن پارک ایرانشهر و حرف زدن و به تفاهم رسیدن! تیر عقد کردن. هنوزم عقد کرده مونده.

“م” دوست صمیمیه دانشگام، دی 87 تو خیابون چنتا پسر مزاحمش میشن و اذیتش میکنن. نمیدونم چطور میشه که یه دعوا راه می افته و پسرا همینطور بیشتر اذیتش میکردن و مردم هم داشتن فیلم سینمایی نگاه میکردن انگار!! تو همین هیرو ویر یهو یکی عین هووخشتره میپره وسط و از خانوم طرفداری میکنه و همه رو قلع و قمع میکنه. دعوا که تموم میشه جناب فردین خان! شمارشون رو میدن به خانوم و … اواسط بهمن همون سال عقد میکنن و آذر ماه امسال عروسیشونه.

—————————

مگه من خودم یه دختر مجرد نیستم؟! مگه من بدم میاد ازدواج کنم و خانواده خودم رو داشته باشم؟ اما چرا من نمی تونم قبول کنم که تا یکی اومد خواستگاریم فورا عقد کنم؟ چرا همش تاکید رو شناخت بیشتر دارم؟ اصلا من هیچی، خانوادم چرا تاکیدشون رو این موضوع از من بیشتره؟ نمونه زندش هم…

آخه مگه ازدواج کردن خم رنگرزیه که تا یکی اومد خواستگاریت بپری توش؟ قبول دارم که پسرا و دخترای خوب خیلی کم شدن، اما دیگه در اون حدم نیست که تا یکی اومد در خونه آدمو زد، شناسنامه بدست دکمه آیفون رو بزنه و فکر کنه فقط همین یه نفره!

یعنی ازدواج کردن انقدر امر مهمیه که امثال من و من ازش بیخبریم و درخواب خرگوشی بسر میبریم؟ نمیگم ازدواج مهم نیست، مهم هست اتفاقا، اما آیا به هر قیمتی؟

بخدا این چیزا رو که میبینم و میشنوم مغزم سوت میکشه! خدا آخر و عاقبت هممون رو بخیر کنه!

+ نوشته شده در ;یکشنبه بیست و ششم اردیبهشت 1389ساعت;1:29 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در یکشنبه, 16 می 2010 ساعت 1:29 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

19 پاسخ به “ازدواج میکنیم!”

  1. . . . گفته :

    یکشنبه 26 اردیبهشت1389 ساعت: 0:31

    باز هم اول میشویم!!!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    شما انگار هر شب اینجا یه رکوردی باید بزنین

  2. . . . گفته :

    یکشنبه 26 اردیبهشت1389 ساعت: 0:32

    باز هم دوم میشویم!

  3. . . . گفته :

    یکشنبه 26 اردیبهشت1389 ساعت: 0:44

    سوم نیز شدیم! به جان خودمان اگر به ما جایزه ندهید خودمان را لت و پار کرده، به در و دیوار کوبیده، اگر افاده نکرد و کارگر واقع نشد با سر به دیوار میرویم بلکه دلتان به رحم آمده آن کتاب گینس بی صاحاب را! بر فرق سرمان بکوبید!!!

  4. . . . گفته :

    یکشنبه 26 اردیبهشت1389 ساعت: 1:0

    دیدیم کسی نیست، گفتیم یک پیاده روی بکنیم، بلکه این دل بدبختمان که عقده کتاب گینس را بر خود گرفته یه خاکی بر سرش بکند! الهی آمین!

  5. Memorialist گفته :

    یکشنبه 26 اردیبهشت1389 ساعت: 6:52

    مردم انگار خیلی عجله دارن … نمی دونم تقصیره کیه که این طوری شده ولی بد وضعیه ! از این ازدواج ها که آقا دوماد تازه روز عقد کنون یک نظر عروس خانوم رو می بینه متنفرم ! آقا اخه با دو جلسه نیم ساعته حرف زدن که نمی شه به شناخت رسید ! مامان بابای من هنوز بعد از 20 و خرده ای سال زندگی همدیگه رو کاملا نشناختن ! والا ! مردم چی فکر می کنن …
    مورد آخر ( اون دعواهه ) خیلی جالب بود !
    من یکی رو می شناسم تو دانشگاه که 18 سالگی ازدواج کرده ولی الان دقیقا به همه پا می ده ! و تابلو هم این کار رو می کنه . طوری که دوست پسرش براش گریه می کنه ! این کار از زود و کورکورانه ازدواج کردنش خیلی بدتره ! متاسفانه ….
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    این چیزارو که میشنوم گیج میشم جدا.
    مخم کلا هنگ کرده با این اخباری که این دو سه روزه میشنوم

  6. قله نشین گفته :

    یکشنبه 26 اردیبهشت1389 ساعت: 7:57

    گفتم بیام نظر ی بپرونم و برم
    منم مثل تو فک میکنم ازدواج خم رنگرزی نیست یهو بپری توش
    بالاخره آداب و سنن خودشو داره
    کلی هم ادم میشناسم که یهو ازدواج کردن و یهو طلاق گرفتن
    بالاخره بعضی ادما تصمیمی میگیرن گاهی اونقد سریع و یه عمر باید تاوان پس بدن
    و معتقدم این تصمیم و این تاوان دهی هرچی به تاخیر بیفته ضررش کمتره
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    ببین زمانش مهم نیست کی بشه و کی نشه.
    مهم اینه که درست تصمیم بگیریم که تاوان ندیم

  7. مرحـــــــــــــومه مغفوره گفته :

    یکشنبه 26 اردیبهشت1389 ساعت: 8:41

    ای حناق بگیری پریا با اون عنوان پستت
    تا یه نگاه سرسری بندازم به متن دلم پاشید کف وبلاگ!
    ایشالا "ع" حالت رو بگیره اساسی!!!!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

    تحمل کنین یه ذره جانم…
    تا چند وقت دیگه یه پستی میذارم که دلم نپاشه کف وبلاگ
    اما الان وبلاگم دلی شده ها
    "ع"؟!! "ق" هم شد بدک نیستا

  8. phoenix گفته :

    یکشنبه 26 اردیبهشت1389 ساعت: 9:59

    این اعتماد به نفس توست كه راه را هموار می كند. با قدرت اراده و یك روحیه خوب می توان بسیاری از گره های سخت را باز كرد در كارها باید خالص و یكدست بود

  9. معمار بیکار گفته :

    یکشنبه 26 اردیبهشت1389 ساعت: 11:18

    منم فکر کردم خودت داری ازدواج میکنی!
    یکی از آشنایانمون تو یه شهر دیگه(خوی)زندگی میکنه ندیده و نشناخته عقد کرد تو همون بین عقد و عروسی متوجه شد پسره معتاده دست بزن داره و نمیذاره دختره بره سرکار(دختره پرستار بود و هست)اما ازونجایی که اعتقادات خانواده اش بد میدونستن که قبل از عروسی طلاق بگیره!رفت سه ماهی زندگی کرد و بعدش طلاق گرفت!!!!!!!
    حالا هم براش خواستگار اومد اگه اشتباه نکن تو هفته دوم عید بود دو هفته پیش هم خبرش رسید که عقد کرده!!!!!نمیدونم چرا به این سرعت همه ی کاراشو میکنه!!!
    آهان اعتقاد خانوادشون هم این بود که زن مطلقه بهتر از دختر ازدواج نکرده اس!!!چون اونجوری میگی یکی بوده که خاطرم رو بخواد!!!!!!!!!!!!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    تحمل کنین یه ذره جانم…
    نمیدونم چی بگم والا!

  10. یلدا گفته :

    یکشنبه 26 اردیبهشت1389 ساعت: 11:46

    سلام عزیزم.اولین باره میام تو وبت.عادت دارم هر وبی میرم یکی یکی واسه پست هاش کامنت بذارم.اما شانس تو همین الان اسم یه نفر رو دیدم که اعصابم رو به هم ریخت.
    در مورد این پستت:اولش گفتم یهویی میام سلام و تبریک رو یجا میگم.
    بچه جان مگه تو مرض داری دل این مرحومه ی ما رو می لرزونی؟
    من که سنم به این چیزا قد نمیده.فقط میدونم یکی از دوستام 19سالشه و تازه بله رو داده.منم هی دعا میکنم خوشبخت بشن.
    اما بعضی از ازدواجا واقعا عجیبه.مثلا یه دوستی داشتم(سال اول دبیرستان)واسش خواستگار اومد.اینم یهو دلش شوهر خواست.بله رو گفت.هر چی خانواده اش گفتن واست زوده لج کرد(حالا خودشون راه داده بودن خواستگار رو.بعضی خانواده ها واقعا…)از دوستش شنیدم فقط واسه مسائل ج.ن.س.ی ازدواج کرده.حالا بعد دو سال به جز همون هدفش فقط اشک و آه نصیبش شده…….
    راستی اون شناسنامه بدستت خیلی باحال بود.
    وول وولک:با این اوصاف شیطنت من مخربه الان؟ولی من کل عالم و آدم بیان بگن تو شری میگم خیلی هم آرومم
    حالا چیا میگفتی؟بگو ما هم فیض ببریم.
    دیر مغان:فکر کنم واسه من هم در اومده.اما حافظ یه مدت با من قهر بود.یه چی میگم بین خودمون بمونه.میدونی حافظ احمدی نجاتیه؟
    از خاتون تا پارک طالقانی:میشه اون صحنه رو مفصلا توضیح بدی؟امیدوارم بهت خوش گذشته باشه.من که نبودم(لازمه بگم کوفتتون بشه؟)
    محبت:عزیزم محبت و از محبت گفتن خوبه اما نه سر کلاس درس.
    سکوتت پر شلوغیه….چقدر جالب.
    چرا آشپز باشی؟
    پست هات تا جایی که قابل رویت بود خونده شد.
    حالا نوبت شماست پری جووووووون.
    الان مثلا وبلاگت بازدید کننده نداره؟بابا شکست نفسی.
    راستی منم ازینا میخوام که توش مینویسه چند نفر آن لاینن و چند تا اومدن و چندتا تو راهن و چند تا قراره بیان و چند تا رفتن

  11. علیرضا(مردی از مترو) گفته :

    یکشنبه 26 اردیبهشت1389 ساعت: 11:59

    سلام

    ای بابا گفتیم شیرینی رو زدیم تو رگ!

    باباجان با احساسات کودک درونمون بازی نکنین با این عنوان پستهاتون

    ولی رو ی هم رفته کور که نیستن چشماشونو باید باز کنن
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    سلام
    یه ذره به کودکامنتون بگین دندون رو جیگر بذارن تا ….
    لابد کورن و {…} که حالیشون نمیشه دیگه.

  12. یلدا گفته :

    یکشنبه 26 اردیبهشت1389 ساعت: 13:8

    کامنتم طولانی بود حوصله نکردی بخونی؟من آپم
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خوندم همش رو اما چون زیاد بود دیگه نمی تونم زیرش نظر بذارم.
    جاش پر شده

  13. . . . گفته :

    یکشنبه 26 اردیبهشت1389 ساعت: 13:42

    به به! چقدر قالبت خوشگل شده! کی اینجوریش کرده!
    ما که فکر میکنیم گودر نوعی پلنگ است!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    یه دوست خوب شرمندم کرده
    گودر یه چیز تو مایه های لپ تاپه

  14. . . . گفته :

    یکشنبه 26 اردیبهشت1389 ساعت: 13:48

    یعنی الآن عسل گ ف یا دختر خونده من نوعی گودرند؟ کجاشون نوشته؟!!! زیرش ننوشته بود ها!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    اونا فرق فوکولند جانم!
    گودر خیلی پیشرفته تره. از اون جنس خوباس

  15. yalda گفته :

    یکشنبه 26 اردیبهشت1389 ساعت: 18:17

    خب اینجا جواب بده.
    فکر کردی بیخیال میشم؟
    راستی ما آپیم ها
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    1- خدا بخیر کنه عاقبت هممون رو با این اوضاعی که هست

    2- جاش بود و بدآموزی نداشت، شک نکن میگفتم.

    3- هیچ موقع نشده حافظ به من اشتباه جواب بده.
    البته اگر برای یه موضوع بهش گیر بدی ممکنه پرت و پلا جوابت رو بده.

    4- ایضا، اگر بدآموزی ندشات میگفتم برات!
    اتفاقا بهمون خیلی خوش گذشت.

    5- خدا نکنه به بحران من دچار بشی، اونوقت میفهمی چی میگم.
    بعدشم عزیزم من خودم میدونم سر کلاس چطوری باشم و نباشم. حواسم به همه چی هست. ممنون

    6- حالا! زود اومدی می خوایی همه چیز رو بفهمی سه سوته؟

    7- پپری هستم نه پری!

    8- به سایت وبگذر برو و یه اکانت بگیر و بعدش تنظیماتت رو که انجام دادی، کدی که بهت میده رو بذار تو وبت.

    9-از لینک های وبلاگت، لینگ بلاگ می رو درست کن. یه http اضافه داره، به همین خاطر باز نمیشه

  16. خانوم مارپل گفته :

    یکشنبه 26 اردیبهشت1389 ساعت: 19:41

    دیشب اینو خوندم واقعا اعصابم بهم ریخت گفتم بعدا کامنت میزارم
    واقعا انگاری ازدواج شده بچه بازی حالا این نشد اون یکی!
    آخه چرا چشم و گوششون رو خوب باز نمیکنن تمامیه قضایا رو بررسی کنن بعد بعـــــله رو بگن!!

    من که خودم به شخصه از عقد خوشم نمیاد اصلا جالب نیست به نظرم و صورت خوشی نداره
    مخصوصا واسه یه دختر جدا از شناسنامه اش حیثیتش هم در خطره!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    من تنها چیزی رو که مطمئنم اینه که اینا اصلا فکری نمیکنن که حالا بخوان چشم و گوششون رو باز کنن.
    اون نفر اولی که شرحش رو نوشتم، از پریشب که شنیدم مخم و مغزم با هم دارن سوت میکشن

  17. Meci گفته :

    دوشنبه 27 اردیبهشت1389 ساعت: 0:40

    عاقلی خواهر من عاقل بشین خوب فکر کن خر شدن که عجله نمیخواد

    اون قضیه هووخشتره دیگه ته خنده بود
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    شماها هم دستی دستی دارین منو میفرستین خونه بخت ها!
    خواهر مسی خان جان! شما چرا کم پیدایین آیا؟

  18. phoenix گفته :

    دوشنبه 27 اردیبهشت1389 ساعت: 10:36

    زندگی شما می‌تواند به زیبایی رویاهایتان باشد.
    فقط باید باور داشته باشید که می‌توانید
    کارهای ساده‌ای انجام دهید.
    در زیر لیستی از کارهایی که می‌توانید برای داشتن
    زندگی شادتر انجام دهید، آورده شده است.
    هر روز آنها را به کار بگیرید و از زندگی خود
    در این سال لذت ببرید.
    سلامتی:
    1- آب فراوان بنوشید.
    2- مثل یک پادشاه صبحانه بخورید، مثل یکشاهزاده ناهار و مثل یک گدا شام بخورید.
    3- از سبزیجات بیشتر استفاده کنید تا غذاهای فراوری شده.
    4- بااین 3 تا E زندگی کنید: Energy(انرژی)،Enthusiasm (شور و اشتیاق)،
    Empathy (دلسوزی و همدلی).
    5- از مدیتیشن، یوگا، نماز و دعا کمک بگیرید.
    6- بیشتر بازی کنید.
    7- بیشتر از سال گذشته کتاب بخوانید.
    8- روزانه 10 دقیقه سکوت کنید و به تفکر بپردازید.
    9- 7 ساعت بخوابید.
    10- هر روز 10 تا 30 دقیقه پیاده‌روی کنید و در حین پیاده‌روی، لبخند بزنید.

    شخصیت:
    11- زندگی خود را با هیچ کسی مقایسه نکنید:شما نمی‌دانید که بین آنها چه می‌گذرد.
    12- افکار منفی نداشته باشید، در عوض انرژی خود را صرف امور مثبت کنید.
    13- بیش از حد توان خود کاری انجام ندهید.
    14- خیلی خود را جدی نگیرید.
    15- انرژی خود را صرف فضولی در امور دیگران نکنید.
    16- وقتی بیدار هستید بیشتر خیال‌پردازی کنید.
    17- حسادت یعنی اتلاف وقت، شما هر چه را که باید داشته باشید، دارید.
    18- گذشته را فراموش کنید. اشتباهات گذشته شریک زندگی خود را به یادش نیاورید.
    این کار آرامش زمان حال شما را از بین می‌برد.
    19- زندگی کوتاه‌تر از این است که از دیگران متنفر باشید.
    نسبت به دیگران تنفر نداشته باشید.
    20- با گذشته خود رفیق باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.
    21- هیچ کس مسئول خوشحال کردن شما نیست، مگر خود شما.
    22- بدانید که زندگی مدرسه‌ای می‌ماند که باید در آن چیزهایی بیاموزید.
    مشکلات قسمتی از برنامه درسی هستندو به مانند کلاس جبر می‌باشند.
    23- بیشتر بخندید و لبخند بزنید.
    24- مجبور نیستید که در هر بحثی برنده شوید.زمانی هم مخالفت وجود دارد.

  19. phoenix گفته :

    دوشنبه 27 اردیبهشت1389 ساعت: 10:37

    جامعه:
    25- گهگاهی به خانواده و اقوام خود زنگ بزنید.
    26- هر روز یک چیز خوب به دیگرانببخشید.
    27- خطای هر کسی را به خاطر هر چیزیببخشید.
    28- زمانی را با افراد بالای 70 سال و زیر 6 سالبگذرانید.
    29- سعی کنید حداقل هر روز به 3 نفر لبخند بزنید.
    30- اینکه دیگران راجع به شما چه فکری می‌کنند، به شما مربوط نیست.
    31- زمان بیماری شغل شما به کمک شما نمی‌آید، بلکه دوستان شما،
    به شما مدد می‌رسانند پس با آنها در ارتباط باشید.
    زندگی:
    32- کارهای مثبت انجام دهید..
    33- از هر چیز غیر مفید، زشت یا ناخوشیدوری بجویید.
    34- خداوند درمان‌گر هر چیزی است. (ذکر خدا شفای هر دردی است.)
    35- هر موقعیتی چه خوب یا بد، گذرا است.
    36- مهم نیست که چه احساسی دارید، باید به پا خیزید،
    لباس خود را به تن کرده و در جامعه حضور پیدا کنید..
    37- حتی بهترین هم می‌آید.
    38- همین که صبح از خواب بیدار می‌شوید،باید از خداوند تشکر کنید.
    39- بخش عمده درون شما شاد است، بنابراین خوشحال باشید.