در بچه لای سر

مامانم امروز اومد. ساعت حدود ۶ صبح بود که رسید. خواهرم و شوهرش زودتر دیدنش چون رفته بودن دنبالش.

صبحانه رو همگی با هم خوردیم و کلی حال داد. ساعت ۷ و نیم بود که دوباره خوابیدم تاااا ۱۱. درس و مرسم بیخیال شدم کلا.


این هفته و هفته دیگه خیلی برنامم پره از درس. پنج شنبه برای درس سازمان و مدیریت کنفرانس مدیریت بحران دارم و بعدشم میان ترم اصول. یکشنبه هم کنفرانس مدیریت مالی. دوشنبه هم میان ترم میانه. نمیدونم چطوری نفس بکشم.

استاد میانه مون لج کرد که این میان ترم رو گذاشت. خیلی آدم عقده ای هستش. همون استادمه که ۵۸یی هست. اه ه ه!

اصول رو که خوندم هفته پیش و بلدم. فردا -یا به عبارتی امروز- باید کنفرانس ها رو بخونم و جمعه و شنبه میانه رو. جالبه که شنبه و سه شنبه هم شاگرد دارم… اما از پس همشون بر میام. میتونم من!


خواهرم داشت میگفت “ترکیه که بودیم هر کی تو خیابون پانیا رو میدید وایمیساد و نگاهش میکرد. بعضیا میگفتن چه چشمای قشنگی داره. ۳تا دختر ژاپنی باهاش عکس انداختن. جهانگیر بودن!!!!…منظورش جهانگرد بود.

امشبم که من یه سوتی اساسی دادم. خواهرم اینا داشتن میرفتن. پانیا بغل خواهرم بود و داشت کفشش رو میپوشید. یهو گفتم مواظب باش در بچه نمونه لای سر!!!!

اما هر چی باشه به پای سوتی خواهرم که نمیرسه. مال اون ۳تا جهانگیر! بودن. من تازه یه دونه سوتی دادم. هنوز ۲تای دیگه جا داره!

+ نوشته شده در ;سه شنبه بیست و چهارم آذر 1388ساعت;0:25 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در سه‌شنبه, 15 دسامبر 2009 ساعت 12:25 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

8 پاسخ به “در بچه لای سر”

  1. پرهام گفته :

    سه شنبه 24 آذر1388 ساعت: 1:8

    اووووووووووووووووووول
    گروهیه این اول شدن هااا
    13000

    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    بابا گروه گرا!
    این شماره چیه؟

  2. پرهام گفته :

    سه شنبه 24 آذر1388 ساعت: 1:10


    از شما انتظار سوتی داریم ولی دیگه خواهرتون چرا
    یاد امتحان پنج شنبه افتادم
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

    بالاخره خواهریم دیگه
    نگران نباش. خوب میدی

  3. Joker گفته :

    سه شنبه 24 آذر1388 ساعت: 7:45

    سلام… از این جمله "از پس هموشن برمیام" خیلی خوشم اومد، ایول…

    این جملات که سوتی نیست جملات معکوس هستند، نگران نباشید همه از این جملات بلد هستند… مثل این جمله من:‌ با سر رفتم تو مخ؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    از شما بعیده برادر….شما دیگه چرا آخه؟

  4. صاحب شانه گفته :

    سه شنبه 24 آذر1388 ساعت: 11:28

    شما ميتوانيد در اين شكي نيست .
    منتظر سوتي هاي بعدي هستيم

    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    سوتی که زیاده اما اگر بخوام همش رو بنویسم دائم بلاگفا میترکه

  5. الهام - روح پرتابل گفته :

    سه شنبه 24 آذر1388 ساعت: 13:2


    دلمو با این سوتی هاتون شاد کردین خواهران!

    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    باز خوبه اسباب شادیتان را فراهم کردیم

  6. Meci گفته :

    سه شنبه 24 آذر1388 ساعت: 21:25

    نفرمایید شکسته نفسی نکنید خواهر جان سوتی شما ابر سوتی ئی بود برای خود
    در بچه نمونه لای سرش

    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خواهر نذار به روت بیارما

  7. Meci گفته :

    سه شنبه 24 آذر1388 ساعت: 21:26

    چه داش پرهام خوبی گروهی اول میشه
    داداش اگه دیدمت برات شیرینی میخرم

  8. امیر ارام گفته :

    پنجشنبه 26 آذر1388 ساعت: 0:19

    سوتیاتم محشره
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :