تنها با کتابام
دیشب به مامانم میگم نمیشه حالا نری؟ تنها میمونما! میگه “اینطوری می خوایی ازدواج کنی و از من دور بشی؟ اینطوری تصمیم داری از ایران بری؟ خجالت داره نره خر. با این سنت داری گریه میکنی که نرم؟ دوشنبه برمیگردم خب. تنها هم که نیستی. خواهرت اینا هستن پیشت.”
ابراز علاقه هم میکنم اینطوری جواب میدن!
میدونی! هر بار که میرم کتاب میخرم و پولم رو بالای کتاب خرج میکنم یه حس خوبی دارم. اصلا پشیمون نیستم از این خرید کردنم. با اینکه همیشه این عادت بد رو دارم که وقتی از کتاب فروسی میام بیرون، ته کیفم حدودا ۲۰۰۰ تومن باقی میمونه که بتونم برگردم خونه، اما بازم خوشحالم.
همیشه بقول مامانم “حساب جیبمو” دارم، اما تو این یه مورد هنوز نتونستم آدم بشم و از خود بی خودم. یه بار که مامانم غر میزد “چرا یهو پولاتو خرج میکنی و حساب ته جیبت رو نداری؟ و برای باقی روزا تا سر ماه چی کار میکنی؟” بهش گفتم خوشحالم که اینطوری پولامو خرج میکنم و خرج اعتیاد نمیدم، خرج الکی بلکی نمیکنم. باز میدونم اگر یهو جیبمو خالی میکنم، میشینم تو خونه زیر گوشتم و خیالت راحته که تو سوراخیم هستم…به روم نیاورد اما میدونم که حرفم رو قبول کرد.
نمیگم مثه دخترای دیگه خرج لوازم آرایش و غرو فرم -بقول مامانم- رو نمیدم، اما به نسبت کمتر پولامو اونطوری خرج میکنم. اگر خرج غرو فرمو ندم که دیگه لابد پسرم! هرچند که پسرا اینروزا بیشتر از دخترا به خودشون میرسن!
12 پاسخ به “تنها با کتابام”
دسامبر 11th, 2009 at 10:08 ب.ظ
جمعه 20 آذر1388 ساعت: 22:8
سلام دست شما درد نکنه که مارو به یاد نیوردید لا اقل یه روز قرار بود از اون کارت های عهد عتیق مترو بهت بدم. گفتم لا اقل بیاین نظر بدین ببینین اون قالب کاملا سیاه عوض کردم بهتر شده یا نه.
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
یادم بود شمارو
اما نمیدونستم باید با چی مقایسه کنم. پرسیدم که!
من کلا از قالب های تیره خوشم نمیاد. هر قالبی که روشن باشه بذارین عالیه
دسامبر 11th, 2009 at 11:28 ب.ظ
جمعه 20 آذر1388 ساعت: 23:28
سلام پپری
اولا جای مادرجان خالی نباشه
دوما شیرینی فارغ التحصیلی فراموش نشه
سوما همیشه شاد و ارام باشین
چهارما هم که امروز جاتون خیلی خالی بود تووووو جشن طنز تهران
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
سلام
اولا ممنون
دوما چشم حتما
سوما همچنین و یه عالمه مرسی
چهارما مگه دیروز نبود؟
دسامبر 12th, 2009 at 12:21 ق.ظ
شنبه 21 آذر1388 ساعت: 0:21
منم تو کتاب خریدن همینطوریم!بابا من یه ماه تابستون تنها بودم ,خم به ابرو نیاوردم!شما دیگه چرا؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
خب هر کسی یه طوریه دیگه
دسامبر 12th, 2009 at 10:39 ق.ظ
شنبه 21 آذر1388 ساعت: 10:39
اِ. خاله نرگس… خاله سارا هم دارين؟ لپ كشاني هم پانياست؟
شما كه اين همه چيپس و پفك مي خريد…
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
حالا خوبه یه بار من یه عکسی گذاشتما!!!!!
دسامبر 12th, 2009 at 5:15 ب.ظ
شنبه 21 آذر1388 ساعت: 17:15
ممنون که واژه ی "پسرها" رو اونطوری به کار بردی و حداقل یه دورازجونی,بلانسبتی چیزی…..!!!واقعا ممنونم.
به منم سر بزن.
دسامبر 12th, 2009 at 8:18 ب.ظ
شنبه 21 آذر1388 ساعت: 20:18
الهییی خواهر تنها
بهتر بود میگفت ماده خر یا یه همچین چیزی نره خر بهت نمیخوره
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
منظورش از نره خر، نر به معنی عام بود
دسامبر 12th, 2009 at 8:26 ب.ظ
شنبه 21 آذر1388 ساعت: 20:26
اینهمه پول کتاب میده اونوقت شیرینی فارغ التحصیلی به ما نمیده واه واه
بعدم قر و فر درست تر میباشد
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
باز از من غلط گرفتی خواهر؟ صدبار گفتم اینارو مینویسم تا شماها رو تعقیب! کنم که بیایین بخونین اینجارو
دسامبر 12th, 2009 at 8:48 ب.ظ
شنبه 21 آذر1388 ساعت: 20:48
شیرینی فارغ التحصیلی همه رو خبر می کنی ها!
یعنی اشتراک اشتراک اشتراکو منتها من 2 هزار هم نمی ذارم، ماکسیمم 500 و بلیط اتوبوس و مترو!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
صدا نمیاد
من آخه حوصله ندارم دیگه با اتوبوس بیام. یه ذره هم به خودم حال میدم
دسامبر 13th, 2009 at 1:11 ق.ظ
یکشنبه 22 آذر1388 ساعت: 1:11
كتاب !
دسامبر 14th, 2009 at 1:17 ق.ظ
دوشنبه 23 آذر1388 ساعت: 1:17
سلام
یعنی من مردم با اون بخش ابراز دلتنگی شما و جواب دشمن شکن مادرتون
من نمیدونم چرا ما هر وقت میخوایم ابراز علاقه کنیم والدینمون یاد باغ وحش میفتنالبته بلی نسبت یه وقت سوئ تعبیر نشه ها!!!
خلاصه بد دردیه این درک نکردن جوانان
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
اصلا نمیدونن که اینطوری شاید ممکنه بخوره تو ذوقمون که!
دسامبر 14th, 2009 at 5:30 ب.ظ
دوشنبه 23 آذر1388 ساعت: 17:30
آتیشه که گفتم اینه :
– یه نرم افزار که وبلاگهای بلاگفا رو به وردپرس تبدیل میکنه !!!
– یه نرم افزار که میتونی باهاش به طور کامل از وبلاگهای بلاگفا چه برای تبدیل چه برای مشاهده بکاپ بگیری !!!
ادامه رو میتوید در برگه آتیشی که به پا کردم اینجاست !!! بخونید !!!
دسامبر 14th, 2009 at 5:39 ب.ظ
دوشنبه 23 آذر1388 ساعت: 17:39
ولی مامان من اصلا اینطوری باهام برخورد نمیکنه
در پاسخ به علی جونم
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ای بابا…..!