اس اس

این روزا اگر کلاس نداشته باشم یا فقط دوشنبه ها که کلاسم عصری باشه، ساعت ۸ از خواب بیدار میشم و شروع میکنم به درس خوندن. باقی روزا ۹ بیدار میشم. دیروزم می خواستم همینکارو کنم اما چون خیلی خسته بودم قید درس خوندن رو زدم و خوابیدم تا ۱۱. موبایلم ۱۱ زنگ زد اما برای نیم ساعته دیگه ست کردم. بالاخره ۱۱:۳۰ به زور جرثقیل بلند شدم.

اما اصلا حالم خوب نبود و دلم همش درد میکرد. یه ذره اولش به روی خودم نیاوردم و فکر کردم شاید مال مسواک نزدن شب قبلش باشه. بعد صبحونم به گفته مامانم یه چایی نبات خوردم. نصفه های لیوانه بودم که …

اگر بگم نیم ساعت تو توالت بودم و همش داشتم اس اس! میکردم دروغ نگفتم. دیگه جونی برام نمونده بود که بخوام حتی نفس بکشم. نه دنیا رو داشتم نه آخرت! تا می خواستم بیام بیرون یا {…} میگرفت یا {…}! یه مدتی همینطوری افتاده بودم تو توالت و دنیا جلوی چشمام میگشت. به زور خودمو بلند کردم و اومدم بیرون.

ساعتم شده حدودای ۱ و من باید ۲ راه بیافتم برم. جدا نمیدونستم برم یا نرم؟! فکر اینو میکردم که اگر نرم یک جلسه درس ۴ واحدی رو از دست میدم. منم که جزوه هیچ کسی جز خودم رو نمی تونم بخونم. با این اخلاق گندم!

بالاخره هر طوری بود به زور، مامانم یه لیوان دیگه چایی نبات و عرق نمیدونم چی چی که از اون عطاریه تو تجریش مامانم همیشه میخره، بهم داد و یه ذره جون گرفتم. وقتی خواستم آماده بشم برم خودمو که تو آینه نگاه کردم وحشت کردم. رنگ لبام که کاملا سفید شده بود، کلی رژ لب زدم تا یه ذره مثلا رنگ گرفتم. چشامم که عین این آدم خورا شده بود. موهای آشفته، ناخن بلند، واه و واه و واه! (حسن کچل یادتونه؟!)

حالا سر کلاس مگه زمان میگذشت؟! روزای دیگه این ۴ ساعت مثل بنز میگذره و تموم میشه ها اما دیروز ساعت هی کش می اومد. شب که اومدم خونه یه ذره کته با ماست و یه تیکه جوجه کباب خوردم و بیهوش افتادم تا ساعت ۱۱ صبح امروز.

خدارو شکر تب نکردم از دیروز تا حالا، فقط یه ذره دیشب لرزم گرفته بود. دیگه هم اس اس ندارم خداروشکر اما تو دلم همش میسوزه.

+ نوشته شده در ;سه شنبه نوزدهم آبان 1388ساعت;10:48 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در سه‌شنبه, 10 نوامبر 2009 ساعت 10:48 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

8 پاسخ به “اس اس”

  1. طاهره گفته :

    سه شنبه 19 آبان1388 ساعت: 23:23

    چیزی نیست نگران نباش
    نهایتش یه آنفولانزای خوکیه جزئیه!!!
    همه شون نمیمریند که…(اسمایلی روحیه دادن به آدم مریض احوال)
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

  2. الهام - روح پرتابل گفته :

    چهارشنبه 20 آبان1388 ساعت: 0:26

    اون موی بلند، روی سیاه و اینا ربطی به حسن کچل نداره که! به حسنی ربط داره که کلاً 2 تا شخصیت جدان!
    بچه مثبتی ازت می باره، حتماً قبلاً هم بهت گفتن

    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

    باورت میشه من همیشه این دوتارو اشتباه میگیرم. موقع نوشتن هم هی نوشتم و پاک کردم و آخر سر رضایت به حسن کچل دادم که نهایتا گند زدم
    چرا؟ چون مسواک میزنم هر شب؟

  3. مرحومه مغفوره گفته :

    چهارشنبه 20 آبان1388 ساعت: 13:10

    ای جااااااااااااااااااانم
    چی شدی پریا
    احتمالا از این ویروسای بی پدر و مادریه که جدیدا اومده
    اما حتما آزمایش بده
    آخ دقیقا میدونم اون لحظه ها آدم چی میکشه
    بچم چیکار کنم برات خوف شی؟

    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    آزمایش؟نه ه ه ه ه ه!اصلا نمی تونم.
    دو ماه پیش رفته بودم آزمایش بدم جونم در اومد تا برم و بیام. نوشتم تو وبلاگم
    الان خوبه خوبم. مررررسی

  4. !!! گفته :

    چهارشنبه 20 آبان1388 ساعت: 13:13

    مسواك نميزني همين ميشه ديگه !
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    حالا باید به روم بیارین

  5. مجتبی گفته :

    چهارشنبه 20 آبان1388 ساعت: 17:12

    ببخشید اما اس اس یعنی چی؟!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    اس اس یه حالتیه که فقط باید خودت تجربه کنی تا متوجه بشی چی نوشتم

  6. آدن گفته :

    چهارشنبه 20 آبان1388 ساعت: 23:8

    آمدیم نظر بپرانیم!!
    همین
    سلامت باشی عزیز

  7. پرهام گفته :

    پنجشنبه 21 آبان1388 ساعت: 20:48


    خوش بگذره…… تو مضطراب (!) رو میگم
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :


    مضطراب رو خوب اومدی جدا

  8. الهام - روح پرتابل گفته :

    پنجشنبه 21 آبان1388 ساعت: 22:18

    نه چون به این شدت و با برنامگی درس می خونی
    چون همه (یا اغلب) دنبال تیر کشیدن ناخون انگشت کوچیکشون هستن که مدرسه و دانشگاه رو بپیچونن، بعد شما با اس اس پایین و بالا تشریف بردین دانشگاه، تازه کامل هم سر کلاس نشستین
    واقعاً که!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

    آهااااا…حالا فهمیدم. بقیه که چند وقته اینجارو می خونن عادت کردن دیگه به این موضوع