یک روز عین خر!

امروز از صبح ساعت ۸:۳۰ که بیدار شدم یکسره عین خر (دقیقا عین خر) دارم درس می خونم تا همین الان که ساعت ۱۲:۳۰ شبه! البته فقط درسایی که برای پنج شنبه می خوام رو. با اینکه دیشب دوش گرفتم، اما امروز وقت نکردم یه دوش برم بگیرم و الان حس یه کپک متحرک رو دارم جدا. یه کوه ابو قبیس از لباسای اتویی مسافرت هم رو تختم دارن وق وق میکنن… دیگه خودتون حدس بزندی وضع و اوضاع من چیه!

اول اصول ۲ خوندم و یه ذره از مسئله هاش رو انجام دادم. لعنتی مگه تموم میشه حالا حالاها!

ظهر با دوستم کلاس رانندگی رفتم. گواهینامش اومده و می خواست دو جلسه با مربیمون تمرین کنه و من همراهش بودم. کتابم رو با خودم برده بودم و داشتم سازمان و مدیریت می خوندم، عین خر!

این همون درسمه که استادش رو خیلی دوست دارم. هر فصل رو هر هفته باید بخونیم و خلاصه کنیم. فصل اول و دوم ماشالا نصف کتاب رو گرفته. اول اون بخشی رو که باید خلاصه کنم می خونم و بعد که تموم شد قسمت، قسمت شروع میکنم به خلاصه کردن. چون حوصله نوشتن ندارم، تایپ میکنم که هم سریعتره هم تمیزتره. امروزم فصل ۲ رو داشتم می خوندم، عین خر!

خونه که اومدم ناهار خوردم و یه ذره دیگه از مسئله های اصول ۲ رو تا یه حدی انجام دادم و دوباره مشغول سازمان مدیریت شدم. هنوزم تایپش تموم نشده و حدود ۲۰ صفحه ای مونده که خلاصه کنم که چون دیگه یه عضو استراتژیکم! درد گرفته از بس که نشستم رو صندلی، بقیش رو گذاشتم برای فردا صبح.

فردا صبحم باید ۸:۳۰ پاشم و مشغول بشم تا ساعت ۲ که کارامو بکنم و برم.

همه اینا برای اینه که جمعه و شنبه هفته پیش نبودم و نتونستم کارامو بموقع انجام بدم.

+ نوشته شده در ;سه شنبه بیست و یکم مهر 1388ساعت;8:41 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در سه‌شنبه, 13 اکتبر 2009 ساعت 8:41 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

5 پاسخ به “یک روز عین خر!”

  1. شب‌گیر گفته :

    چهارشنبه 22 مهر1388 ساعت: 7:35

    سلام پاپری!جان
    عجب دوره زمونه‌ای شده!!! راست میگن که همه چیز عوض شده! زمان قدیم، ما مثل خر درس نمی‌خوندیم! اما مثل سگ؛ خر خونی می‌کردیم!!!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    سلام آقای شب گیر
    دیگه گذشت اون دوره زمونه شما

  2. مرحومه مغفوره گفته :

    چهارشنبه 22 مهر1388 ساعت: 7:51


    خوش بذگره!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خیلی نامردی که نمیایی

  3. Joker گفته :

    چهارشنبه 22 مهر1388 ساعت: 8:31

    خواهر چیه بابا یه ذره خودتون را تحویل بگیرید؛ اون کلمه را پنج بار گفتید!!!

    خوب همیشه روز‌ها به کام آدم نمی‌چرخه ولی امیدوارم با این تلاش شما آخر هفته خوبی داشته باشید…

    مگر پنج‌شنبه‌ها دانشگاه تعطیل نیست؟ سلام ما را به اون استاد جونتون برسونید!!!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    ممنون
    خدارو شکر که چهارشنبش عالی بود…همچنین
    نه بابا! کی میگه تعطیله؟

  4. .: نـــگـــي گفته :

    پنجشنبه 23 مهر1388 ساعت: 7:46

    خیلی مهربونی… میدونستی ؟؟؟؟
    دفعه بعد که خواستی ساندیس بخوری … منم باید باشما
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    ممنون دوست جون. مهربونی از خودته
    نجاتم دادی جدا…مرسی
    بابا عکس العمل

  5. بانو گفته :

    پنجشنبه 23 مهر1388 ساعت: 8:18

    از دیدنتون خوشحال شدم.
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    منم همینطور دوستم. اما حیف که زود رفتین