در راه صعود تا گواهینامه (۱۵)

پنج صبح پاشدم و یکربع به ۶ پشت در آموزشگاه بودم. کوچه تاریک بود. فقط من بودم و زوزه گرگ در دور دست و سوز باد در نزدیکی (برای اینکه جو بدم به ماجرا!) و یه گربه و یه سربازه که بعدا فهمیدم اونم می خواد امتحان بده.

مدیر آموزشگاه یکربع به ۷ اومد و در رو باز کرد. اسمامون رو نوشت و ماهایی که سری اول بودیم نشستیم تو کلاس آئین نامه تا سرهنگ بیاد. آئین نامم رو نفر اولی بودم که دادم. حدود ۳ دقیقه طول کشید. با ۲ تا غلط پاس کردم. از ۱۸ نفر فقط ۷ نفر پاس کردیم با اینکه خیلی آسون بود خدایی.

برای شهر که رفتم اسم دوستم تو لیست یه سرهنگ بود و اسم من تو لیست یکی دیگه. من قبل از دوستم رفتم. همه چیم عالی بود  -به گفته سرهنگه-  اما دوبلم رو خراب کردم و کج شدم من لعنتی. به همین سادگی، به همین خوشمزگی (عین زهرمار) رد شدم. یه جلسه برام نوشت و منتظر دوستم شدم. اون قبول شد.

به مربیم که زنگ زدم بهش بگم چی کار کردیم خیلی بد صحبت کرد باهام و گفت  “سعی کن جلوی من دیگه پیدات نشه.” حالم خوب بود تا قبلش اما اینو که گفت قاطی کردم حسابی و ساکت شدم. وقتی از یه چیزی خیلی ناراحتم یهو ساکت میشم.

کلاسم رو می خواستم بازم با مربیه خودم بگیرم اما همه کلاساش پر بود و نمیتونستم. نهایتا با همون مربی گرفتم که ازمون امتحان گرفته بود. نه مربی خودم و نه اون مربیه اصلا باورشون نمیشد که رد شدم. جفتشون خیال میکردن شوخی کردم همه اینا رو تا پروندم رو دیدن و …

کلاس فردا ۱ تا۳ هست… از ظهر که اومدم خونه یا همش خواب بودم، یا اگرم بیدار بودم یه سره نشستم گریه میکنم. خیلی برام زور داره. این همه زحمت کشیده بودم. زور داره ۱۶ جلسه ای بشم…از خدا می خوام که هفته دیگه کمکم کنه و قبول بشم.


فردا صبح ثبت نام دانشگاه آزاد دارم. بعد از اون باید زودی بیام که به کلاسم برسم.

+ نوشته شده در ;سه شنبه هفدهم شهریور 1388ساعت;10:36 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در سه‌شنبه, 8 سپتامبر 2009 ساعت 10:36 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع در راه صعود تا گواهینامه!, روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

17 پاسخ به “در راه صعود تا گواهینامه (۱۵)”

  1. پرهام گفته :

    چهارشنبه 18 شهریور1388 ساعت: 0:46

    اُ. اِ.
    اُ. اِ. اُ.
    اُ. اِ.
    کسیو نمیبینم بالا سر من باشه.
    جون داداش چـــــــــــــــی؟
    اول!

  2. پرهام گفته :

    چهارشنبه 18 شهریور1388 ساعت: 0:53

    عجب جوی.
    حسابی جو زده گیر شدیم…
    گربهه می خواست امتحان بده؟
    بهله. منم اگه 8 بار کتاب رو می خوندم… آسون هم می نمود برام
    ———————————

  3. پرهام گفته :

    چهارشنبه 18 شهریور1388 ساعت: 1:3

    جدی جدی نشستین دارین گریه می کنین؟
    برای امتحانی که همه می دونن "باید" همه رو برای بار اول بندازن؟
    باورتون میشه نود و نه درصد آدم هایی که دیدم همه از دم بار اول این امتحانو افتادن؟
    مربیتون هم که چیز بدی نگفت.
    خواهر جان یه طوری رفتار کن که منم روم بشه بعداً بیام اینجا بنویسم برای بار شونصدم افتادم اونم احتمالاً به خاطر اینکه دستی رو نکشیده داشتم گاز میدادم و موتورو پیاده کردم
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    تو هم اگه این همه زحمت میکشیدی برای یه چیزی بدتر از من بودی

  4. پرهام گفته :

    چهارشنبه 18 شهریور1388 ساعت: 1:4

    راستی برای اون نظر بالایی "دستی نکشیده…" به آیکیوی من گیر ندید لطفاً
    خودم می دونم
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خودت وقتی اعتراف میکنی من دیگه چی بگم؟

  5. Meci گفته :

    چهارشنبه 18 شهریور1388 ساعت: 9:10

    برادر جان شما دستی نکشیده گاز میدی؟؟

  6. Meci گفته :

    چهارشنبه 18 شهریور1388 ساعت: 9:47

    خواهر جان اینا فابریک تقریبا همه رو اولش میندازن اگه قبول میشدی باید تعجب میکردی همه اینا بعدا برات خاطره میشه خنده ات میگیره

  7. Meci گفته :

    چهارشنبه 18 شهریور1388 ساعت: 9:48

    کاملا سعی میکنم کامنت اول این کامنت دونی رو ندیده بگیرم

  8. Meci گفته :

    چهارشنبه 18 شهریور1388 ساعت: 9:50

    من بار اول دوبلم کلی قناص(درسته؟) شد بار دومم آقاهه خودش کمکم کرد
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    دم آقاهه گرم

  9. Meci گفته :

    چهارشنبه 18 شهریور1388 ساعت: 9:52

    فقط 3دقیقه؟؟؟
    میدونی من چند بار افتادم؟؟خانومه بهم میگفت تو میری دفعه بعد میای لای کتابو باز میکنی؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    آره بجان خودم.
    تازه اگه سرهنگه سر اینکه اول با مداد دارم میزنم بهم گیر نمیداد کمترم میشد.
    می خواستم اول با مداد بزنم بعد روشو با خودکار پررنگ کنم

  10. Meci گفته :

    چهارشنبه 18 شهریور1388 ساعت: 9:55

    موفق باشی دانشگاه
    اگه کارتو راه ننداختن بگو خودم با چماغ بیام
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    بساطی داشتم دیروز. تو پست بعدی مینویسم

  11. Meci گفته :

    چهارشنبه 18 شهریور1388 ساعت: 9:55

    چماق البته

  12. مبین.م گفته :

    چهارشنبه 18 شهریور1388 ساعت: 18:50

    سلااام.!!!
    کجایی نیستی!
    ای بابا گریه نداره که دختر.اصلا بشو 40 جلسه…پایه ات قوی میشه عوضش
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    هیچی بهت نمیگم، چون خودت شکلک خجالت گذاشتی
    مگه کلاس اول دبستانه؟

  13. Meci گفته :

    چهارشنبه 18 شهریور1388 ساعت: 18:57

    این بالایی برادر مبین خودمونه؟؟
    سلام علیکم یا برادر

  14. مبین.م گفته :

    چهارشنبه 18 شهریور1388 ساعت: 21:58

    سلام از ماست ای خواهر بی معرفت!

  15. Meci گفته :

    چهارشنبه 18 شهریور1388 ساعت: 22:19

    بی معرفت؟؟؟داشتیم برادر؟؟
    حالا به روم نیار

  16. پرهام گفته :

    پنجشنبه 19 شهریور1388 ساعت: 3:43

  17. سیب من گفته :

    پنجشنبه 19 شهریور1388 ساعت: 11:50

    عزیزم این بعد عمله ولی به شدت ورم کرده.تا سه چهارماه ورم زیادی داره وگرنه قبل عمل هم این قدر بزرگ نبود! بی فرم بود اما بزرگ نبود