سفر حج و قرمه سبزی!

من و مامانم سر ناهار بودیم که یکی از کانالای تلویزیون داشت یه برنامه ای در مورد سفر حج دانشجویان یا یه چیز تو همین مایه ها پخش میکرد. بخاطر این میگم یه چیز تو همین مایه ها که هیچوقت حوصله دیدن تلویزیون رو ندارم و روشنم که باشه فقط یه صدایی میشنوم، مگر اینکه یکی از ۳تا برنامه مورد علاقم باشه.

زیاد پرت نشم از حرفم! آقاهه داشت توضیح میداد و منم از اینور شروع کردم به توضیح که یعنی چی سفر حج؟ خنده داره! یه نفر این همه پاشه خرج کنه بره مکه و مدینه و همه اینارو ببینه و ۴تا دونه سنگم بندازه و بعدشم شونصدتا گونی سوغاتی پرکنه بیاره برای این و اون که اسم در کنه رفتم مکه و احترام الکی بخره برای خودش؟ که مثلا فلان جا اگه وام خواست بگن طرف مکه رفته هست و ثواب داره بهش وام بدیم. خب اگه به کار خیر کردنه که میتونه یه قسمتی از اون پول رو بده به یه بنده خدایی که محتاج، بشرطی که تو بوق نکنه. برای اینکه دل خودش رو هم بدست آورده باشه پاشه بره یکی از همین کشورای عربی و یه چرخی بزنه و بیاد. آفتاب داغ مثلا دبی با مکه مگه فرقی میکنه؟ تازه اگرم مثه پدیده -خواهرم- کرم سوغاتی خریدن داره چنتا چیزم بیاره. والا اینطوری هم ثواب کرده و یه بنده خدایی رو نجات داده، هم دل خودش رو بدست آورده، هم اینکه به یاد بقیه هم بوده و دل اونارو هم شاد کرده.

اینی هم که میگن کسی میتونه بره حج که تمام مایحتاج یکساله خونوادش رو تامین کرده باشه، برای این بوده که قدیما که می خواستن برن حج مثل امروز که هواپیما نبوده که تا سوار بشی چند ساعت بعدش هرتی رسیده باشی و از هواپیما پیاده بشی. باید با شتر و خر و الاغ میرفتن. رفتن و برگشتنشون یه سال طول میکشیده، تازه اگه تو راه گیر دزدا و گرگای بیابون نمی افتادن. برای این یه سالی هم که مثلا مرد خونه نبوده، زن و بچش که باید عذا می خوردن و زندگیشون رو بگذرونن، طرف باید مایحتاج یه سالشون رو تامین میکرده بعد میرفته که تو موقع نبودش دست زن و بچش جلوی اینو اون دراز نباشه. اما الان چی؟ پولای یارو تو حساب بانکیش داره خیس می خوره و امروز فردا بینشون جلبک سبز میشه، یه قرونشو به زن و بچش روا نداره بعد پا میشه میره حج که همه بگن “به به! چه کمالاتی دارن ایشون” و تو همه مهمونیا بالا بشوننش.

تا ساکت شدم و داشتم یه قاشق از غذامو می خوردم همون آقاهه که تو تلویزیون بود یهو اندر فواید حلالیت طلبیدن شروع کرد به گفتن. نامرد انگار چشم نداشت ببینه دارم با لذت فراوان، با تک تک اعضا و جوارحم قرمه سبزی می خورم!!!…تا اینو گفت من دیگه جوش آوردم و گفتم از نظر من فلسفه حلالیت طلبیدن چیزی در اندازه های شرررر! بیشتر نیست. یعنی چی آخه؟ بزنی دل طرف رو بشکونی، دست طرف رو قطع کنی، مالشو بخوری، به زن و بچش یا شوهرش نگاه هیز بندازی و هزارتا بلای دیگه سر طرف بیاری، آخر سر دم سفر حج رفتنت که شد با یه قیافه ارواح عمت مظلوم پاشی بیایی بگی “تورو خدا منو حالا کن دارممیرم مکه” خب چرا از اول همچین علطی رو خوردی که بعدا به گوه خوردن بیافتی؟ اصلا حلالیت طلبیدن مگه تنها برای سفر زیارتی رفتنه؟ مثلا اروپا بخوایی بری و حلالیت نطلبیده باشی ممکنه یهو قزن قورتک بگیری و بیافتی بمیری؟  تا همین توالتم که می خوایی بری و ببینی چه هنری داری و چند مرده حلاجی، اگه حلالیت پشت سرت نباشه همچین یبوستی میگیری که تا سه روز سنگای کف دستشویی رو به صورت سینه خیز، سه دور در ثانیه گاز بزنی.

اصلا مگه خدا تنها تو مکه و مدینه و عربستانه؟ اونایی که به اسلام ایمان ندارن پس خدایی هم ندارن که باهاش راز و نیاز کنن و خواسته هاشونو بهش بگن؟ خدا همه جا حضور داره. اصلا حضور خدا یعنی اینکه حس کنی خدا تو قلبت، هر ثانیه کنارت هستش و کارایی رو که میکنی میبینه و طبق اون کارایی که کردی بهت جواب میده. اگه به هر دلیلی دل یکی رو بشکنی، مال یکی رو بخوری، زن و بچه و شوهر یکی رو نگاه هیز بهشون بندازی، به خود خدا قسم صد برابر بدترشو همچین میذاره تو کاست که نفهمی از کجا اومده و به غلط خوردن بیافتی که خدایا غلط کردم!


از اینجا به بعد رو چند ساعت بعد اضافه کردم…وقتی خونوادت ازت می خوان که از لاک خودت بیایی بیرون و این همه تو کنج لونت (قبلا گفتم که مامانم به اتاق من میگه لونه) تنها، با کتابات نمونی و یه استراحتی به خودت بدی تا خستگی درس و این چیزا از تنت بره بیرون و یه نفسی بکشی، یا یه سفری بری و به اصطلاح خودشون تا میتونی از جوونیت استفاده کنی، وقتی می خوایی برای یک روز و نیم با کسایی که خودشون اوکی میدن بری سفر، در صورتی که اولش خیلی استقبال کردن از این موضوع و بعدش یه “نه!” گنده میذارن جلوت، تو چه حسی بهت دست میده؟ جز اینکه سعی کنی بیشتر بمونی کنج لونت و تو خودت و کتابات فرو بری؟

دقیقا دارم همین کارو میکنم و سعی میکنم بیشتر و بیشتر خودمو بکشم کنار و تنها باشم. لااقل اینطوری کمتر پاپیچم میشن!

+ ن
وشته شده در ;جمعه بیست و ششم تیر 1388ساعت;5:19 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در جمعه, 17 جولای 2009 ساعت 5:19 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

6 پاسخ به “سفر حج و قرمه سبزی!”

  1. Joker گفته :

    جمعه 26 تیر1388 ساعت: 18:19

    سلام خواهر؛

    خیلی آتیشی شدید بیشتر مواظب خودتون باشید معمولا متولید ماه شما اینجور رفتارهای ندارند و آدم‌های آرومی هستند… یه لیوان آب بدهیم خدمتتان؟

    همان بهتر که شما اصلن تلویزیون نمی‌بینید چون اینجوری ناراحتی اعصاب می‌گیرد…
    من می‌تونم جسارت کنم و بدانم که اون موقع که شما این حرف‌ها را می‌زدید نظر مادر محترمان چی بود… {ببخشید؛ فضولی!!!}

    بیشتر مواظب خودتان باشید… قبلاً گفتم: دنیا دو روزه تازه یک روزش هم گذشته
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    سلام برادر…ندیدن تلویزیون من ربطی به آتیشی شدنم نداره. کلا از برنامه های سر و ته یه کرباس تلویزیون خوشم نمیاد.
    اما در کل همین حرفای آقاهه رو هر جای دیگه هم میشنیدم نظرم همین بود و تغییری نمیکرد.
    اما تا جایی که میدونم امردادیا خیلی هم آروم نیستن. البته تا زمانی که کسی کاری به کارشون نداشته باشه

  2. سانیا گفته :

    شنبه 27 تیر1388 ساعت: 0:24

    در مورد قسمت دوم پستت خانومی
    عزیزم یه وقتایی به خودت استراحت بده …حیف این روح پر جنب و جوش نیست…بالاخره گاهی که می تونی بیای بیرون و جاهایی که دوست داری و به دلت می شینه بری برو …
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    ای بابا دلت خوشه ها! اینطوری میشه آدم به خودش استراحت بده؟

  3. پرهام گفته :

    شنبه 27 تیر1388 ساعت: 1:29

    موقع نوشتن این پست اینجوری بودید؟
    هم … هم … هم …. مون مشکل داره!(ننوشتم که نظرم پاک نشه!)
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    دقیقا آره…شایدم یه چیزی بدتر

  4. Meci گفته :

    شنبه 27 تیر1388 ساعت: 8:0

    من کلا با فلسفه این سفر و این شکلی که اینا ازش نشون میدن مخالفم

  5. Meci گفته :

    شنبه 27 تیر1388 ساعت: 8:9

    حس ضد حال
    بعد دقیقا همین کاری که تو کردی
    بیخیال
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    چی بگم والا…فقط خیلی خورده تو حالم اساسی

  6. Joker گفته :

    شنبه 27 تیر1388 ساعت: 22:38

    بخشید خواهر این کتاب "ناتور دشت" را خواندید چون تازه به دستم رسیده نمی‌دانم شروع به خواندن بکنم یا نه چون خیلی وقت ندارم…

    اگر شما پیشنهاد می‌دهید بخوانم…

    mer30
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    بله برادر بخونید…خیلی باحاله…پسره کلی دیوونه بازی در میاره. آخر خندس دیونه