دل خستگان!

همیشه سعی میکنم وقتی بخوام یه رابطه ای رو -چه با مذکر جماعت، چه با مونث جماعت- تموم کنم، خیلی محترمانه این کارو کنم. بدم میاد که طرف پشت سر آدم فکرای ناجور بکنه. دوست دارم از آدم خاطره خوبی تو ذهن بقیه بمونه. مثلا اگر اتفاقی آدم همدیگرو تو خیابون دید، رویش رو (چه کتابی شدم یه لحظه) اونوری نکنه و تو دلش فحش بده که “اه ه ه! بازم این آدم رو دیدم!”

وقتیم یه رابطه ای رو تموم میکنم دیگه لزومی نمیبینم که شماره و آدرس و مشخصات اون آدم رو مثلا تو گوشیم -یا دفتر تلفنم- نگه دارم. وقتی تموم شده، یعنی همه چی تموم شده. اما اکثرا بقیه اینطوری نیستن و شماره و آدرس و هر راه ارتباطی که از من داشته باشن رو نگه میدارن.

نمونش دیشب! یکی مسج زده “سلام پریا خانوم! خوبین؟” هر چی فکر کردم این شماره کیه؟! منکه با هر کی کار دارم شمارش رو تو گوشیم دارم! نفهمیدم. اول نمی خواستم جواب بدم اما دیدم از ادب به دوره. شک کردم شاید از بروبکس دانشگاه باشه که شماره منو داره. بالاخره جواب دادم سلام. ممنون. شما؟ طرف جواب داده “من (…) هستم. دلم خیلی براتون تنگ شده. یادتون اومد من رو؟”

خندم گرفته بود واقعا. داستان همیشگی تکرار شد. خیلی دلم می خواست بعضی چیزا تو مخ بقیه تفهیم بشه که “آقا جون! خانم جون! وقتی یه رابطه ای -حالا به هر دلیل- تموم شده، یعنی تموم شده و رفته پی کارش. دیگه نباید برداری مسج بدی یا زنگ بزنی که دلم تنگ شده و ابراز احساسات کنی. اینطوری احساسات خودت رو انگار که زدی به بتون. احساسات اضافه داری؟” اما حیف که فقط می تونم تو مخ خودم بکنم اینو.


چرا همه فکر میکنن چون من یه آدم بگو بخند و شیطونی هستم تقریبا، پس باید یکی دوتا دوست از نوع مذکر داشته باشم؟

تا حالا شاید ۱۰۰ نفر این سوال رو ازم کرده باشن. وقتی بهشون میگم نه، بلا استثنا همشون میگن “دروغ میگی! خر خوردتی!” یا یه چیز تو همین مایه ها! برای خودم واقعا جالبه این قضیه!

+ نوشته شده در ;یکشنبه دهم خرداد 1388ساعت;10:20 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در یکشنبه, 31 می 2009 ساعت 10:20 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

15 پاسخ به “دل خستگان!”

  1. مبین.م گفته :

    یکشنبه 10 خرداد1388 ساعت: 23:14

    به قول خواهر مسی حال خونین دلان و این حرفا!
    خواهر جان خیری از این روابط ندیدیم و نخواهیم دید.چه با مذکر جماعت(که اصلا دورشون نمیرم من) و چه با مونث جماعت(که فاتحه همشون رو خوندم!)….پس خوبه هرکس به خودش بگه فقط خودمو عشق است!……بعضی وقت ها یه چیزهایی از آدم می پرسن که در یه نواحی آدم اسفناج سبز میشه!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    یه بوته که هیچی، یه مزرعه

  2. مبین.م گفته :

    یکشنبه 10 خرداد1388 ساعت: 23:26

    خواهر به بازی دعوتت کردم…بیا و لبیک بگو…..زشته!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    برادر تازه آپ کردم. فردا میلبیکم حتما…مرسی

  3. Joker گفته :

    دوشنبه 11 خرداد1388 ساعت: 7:59

    شما پاکی وجودتون از نوشته‌هاتون پیداست… لازم به شفاف‌سازی نبود…

    به نظر من اصلن صورت مسئله (رابطه دو طرف) باید پاک بشه که اصلن اینجور مسائل بوجود نیاد…
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    وای ی ی! من بسیار از شما متشکرم برای این تعریف….دوستان بشنوین

  4. Meci گفته :

    دوشنبه 11 خرداد1388 ساعت: 8:33

    احیانا اون پسر زیگیله نبود که مسج زد؟؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    یکی تو همون مایه ها بود خواهر

  5. Meci گفته :

    دوشنبه 11 خرداد1388 ساعت: 8:37

    دوست خوب نیست چه مذکر چه مونث
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    موافقم. اما تک و توک کسایی پیدا میشن که تو این همه آدم بر خورده باشن

  6. پرهام گفته :

    دوشنبه 11 خرداد1388 ساعت: 19:50

    این خواهر مسی هم بد آموزی داره ها!
    برای قسمت اول من هم همینجوریم ولی واقعیتش یه بلایی سر طرف میارم که جرئت نکنه بیاد جلو!
    برای قسمت دوم هم من اصلاَ چنین فکری نمی کنم!(چون شما رو نمیشناسم)
    و برای قسمت سوم
    قسمت سوم نداشت که چیزی بگم!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    من اصلا هم این کارو نمیکنم. چون دیگه خاطره خوبی از آدم نمیمونه
    خب خدارو شکر که شما اینطور فکر نمیکنید برادر…اما مشکوک میزنیا! چجوری منو میشناسی؟ نکنه منو تو مترو دیدی برادر؟

  7. پرهام گفته :

    دوشنبه 11 خرداد1388 ساعت: 19:56

    یه سوال! وب سیاه-سفید-خاکستری- ان شاالله یه روزی رنگی رنگی برای این پست های آخر میشه نظر داد؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    والا ما هم همین آرزو رو داریم که بشه. اما فعلا که در نظردونیشون رو تخته کردن برادر مبین

  8. پرهام گفته :

    سه شنبه 12 خرداد1388 ساعت: 20:17

    دیگه دیگه!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    تورو خدا؟ دیدی منو یعنی؟ یا دستم انداختی؟

  9. Meci گفته :

    سه شنبه 12 خرداد1388 ساعت: 23:46

    ما کلا بداموزی داریم با ما نگردید

  10. پرهام گفته :

    چهارشنبه 13 خرداد1388 ساعت: 20:2

    این حرف خواهر مسی اخراج مستقیم بود یا تهدید به کارت دادن؟

  11. پرهام گفته :

    چهارشنبه 13 خرداد1388 ساعت: 20:4

    ان شا الله این دفعه حتماَ برای عرض ادب و این حرفا اگر دیدمتون جلو میام! خیلی هم گیر ندید کی و کجا!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    پس داری خالی مبندی و سر کارم گذاشتی. بگو کجا منو دیدی؟

  12. پرهام گفته :

    پنجشنبه 14 خرداد1388 ساعت: 19:39


    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    میدونستم خالی بستی

  13. پرهام گفته :

    جمعه 15 خرداد1388 ساعت: 18:59

    منو خالی بندی؟ نه کبابی عابدزاده شما رو دیدم، نه آش فروشی انقلاب، نه متروی کرج و…
    ولی یه سوال: شما مترو صادقیه هم رفت و آمد می کنید نه؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    برادر چشم بسته غیب میگی؟ خب معلومه که میرم…اگه نرم پس چطوری میرم دانشگاه؟

  14. پرهام گفته :

    دوشنبه 18 خرداد1388 ساعت: 22:30

    با چشم باز هم غیب میگم! خب الآن بگم مانتوی سورمه ای میگید چشم بشته غیب میگی؟ من هر چی بگم شما یه چیزی میگید!
    ولی حیف شد به جون خودتون نباید قسم می خوردید، می خواستم سر کارتون بذارم اساسی تا شما باشید بچه های مردم رو اذیت نکنید!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    دیدی خالی بستی؟! چیزی که اصلا ندارم مانتوی سرمه ای
    برادر عمرا بتونی سر کارم بذاری

  15. پرهام گفته :

    دوشنبه 18 خرداد1388 ساعت: 22:31

    چشم بسته!