تو خود عشقی، خود عشق!

پریشب حدودای ۱۲ یه بارون تندی گرفت که نگو. منم که دیوونه بارون بهاری، هوا هم کاملا دو نفره. دیگه چی می خواستم بهتر از این؟ ما هم ۳نفری زدیم بیرون  تا حدودای ۲. رفتیم امازاده صالح. از صبحش دلم هوای اونجارو کرده بود که خداروشکر هم خدا آرزوم رو برآورده کرد. حالا بماند که دیروز صبح به زور دگنک از خواب پاشدم و رفتم دانشگاه. اما چه حالی بود آقا!

با این آهنگ بنیامین بهادری هم همه چیز اونطوری بود که میبایست.


یه چند روزیه ته دلم یه حسی یه چیزی بهم میگه. همیشه به حسم اطمینان دارم و میدونم درست میگه.


یه انرژی خاصی گرفتم که فعلا دلیلش رو نمی تونم متوجه بشم چیه؟! اما مطمئنم بی ربط به اون حسه نیست.


اینطور که بوش میاد باید تنهایی نمایشگاه کتاب رو گز کنم. اصلا دوست ندارم تنهایی برم.


منی که همیشه در بدترین موقعیت هم یه دوتایی کتاب نخونده تو دست و بالم داشتم، الان موجودی کتابام کاملا به ته رسیده. خدا کنه زودتر نمایشگاه شروع بشه.


بعدا نوشت۱: الانم (جمعه عصر، ساعت ۰۷:۲۷) حدودا یک ساعتی میشه که یه بارون عالی داره میاد. اما حیف که تو خونه هستیم.

بعدا نوشت ۲: سریال یوسف پیامبر هم بالاخره تموم شد.

+ نوشته شده در ;جمعه یازدهم اردیبهشت 1388ساعت;7:14 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در جمعه, 1 می 2009 ساعت 7:14 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

6 پاسخ به “تو خود عشقی، خود عشق!”

  1. Meci گفته :

    جمعه 11 اردیبهشت1388 ساعت: 21:52

    فردا شروع میشه خواهر
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خواهر تو روزنامه نوشته بود از 16 اردیبهشت

  2. Meci گفته :

    جمعه 11 اردیبهشت1388 ساعت: 22:5

    راستی در باره اون کتابا که در مورد خانواده خواسته بودی با توجه به این که بنده تازه کاری بیش نیستم در این زمینه کتاب نخوندمرفتم پیش استاد مربوطه که کتاب معرفی کنه نامرد معرفی نکرد که عوضش منو ارجاع داد به پژوهشکده زنان!گفت برو اونجا خیلی واست خوب میشهشرمنده!

  3. Meci گفته :

    جمعه 11 اردیبهشت1388 ساعت: 23:0

    اینو ببین خواهر!
    http://www.asriran.com/fa/pages/?cid=68310

  4. مبین.م گفته :

    جمعه 11 اردیبهشت1388 ساعت: 23:2

    1-چه جلب!
    2-چه جلب!
    3-باز هم چه جلب!
    4-خیالی نیست در راه علم!
    5-خدا کنه!
    چه بارونی بود.من بیرون بودم.یوسف رو از دست دادم!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    4- تنهایی فاز نمیده اصلا، هرچند که تا چین باشه
    چیز زیادی رو از دست ندادی.

  5. Meci گفته :

    جمعه 11 اردیبهشت1388 ساعت: 23:29

    شکر که تموم شد!
    واسه قسمت آخر سنگ تموم گذاشته بود سر شیلنگ رو باز کرده بود تا آخر
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    اونجایی که پدرش رو شتر بود و این 2تا داشتن می دویدن خیلی باحال بود
    شده بود عین این فیلمای هندی

  6. مرتضی گفته :

    شنبه 12 اردیبهشت1388 ساعت: 18:23

    چند وقتیه تهران مثل بندر لیورپول شده. ولش کنی بارون میاد
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    چه عجب شما رخ نماییدین
    لیورپول بودین این مدت؟