Love In Portofino

امروز رفتم ایمیلم رو باز میکنم میبینم یکی از دوستام یه ایمیل زده و این آهنگرو برام فرستاده. این آهنگه منو برد به یه حالی که خیلی دوست دارم توش قرار بگیرم.


همچنان یک ماه داره از سال نو میگذره و هنوز هیچ غلطی در رابطه با اون قولی که به خودم داده بودم نکردم. دیگه کم کم واقعا دارم افسردگی میگیرم وقتی بهش فکر میکنم. 


برای سراسری احتمالا همون حسابداری، رشته خودم رو میزنم. به ما نیومده از این غلطا بکنیم و تغییر رشته بدیم. هنوزم نمیدونم تصمیم درستیه یا نه؟


کمک که نکردین سراسری چی چی رو انتخاب کنم، لااقل هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستم!

از اونجایی که نمایشگاه کتاب نزدیکه و از اونجا تری که من یه پایه ثابت نمایشگاه کتاب هستم، امسال می خوام موضوع کتابایی رو که می خونم تغییر بدم و کتاب با موضوع جامعه شناسی بخونم. لطفا اگر کتابی در این زمینه میدونید که خوبه و یه آماتور (منظور آی کیومه! ) مثه من میتونه بفهمتش اسمش، اسم نویسندش و ناشرش رو بگین. منم بجاش قول میدم عروسیتون حسابی با بروبکس شلوغش کنیم!


بعدا اضافه کردم: فردا برای ناهار به یه ضعیفه پارتی دعوت شدیم. دوست مامانم روزش رو مثلا(!!!) با من هماهنگ کرده که منم حتما حضور داشته باشم. حالا انگار من نباشم نمیشه. ساعت ۳ باید راه بیافتم برم دانشگاه اونوقت اونا تازه ۲-۲:۳۰ می خوان ناهار بدن. هماهنگیش منو شرمنده کرده واقعا!

در کل اصلا از مهمونیایی که فقط ضعیفه جماعت توش باشن خوشم نمیاد و حال نمیکنم باهاشون. اما مجبورم برم. شایدم یه جوری به بهونه دانشگاه نیم ساعت بشینم و برگردم.

+ نوشته شده در ;سه شنبه بیست و پنجم فروردین 1388ساعت;7:5 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در سه‌شنبه, 14 آوریل 2009 ساعت 7:05 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع خاطرات یک دانشجوی ترم آخری, روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

7 پاسخ به “Love In Portofino”

  1. مبین.م گفته :

    سه شنبه 25 فروردین1388 ساعت: 19:32

    آهنگ را میدانلودیم!……حس فضولیم درد گرفت!(چه قولی؟!)…..ما که کمکمون رو کردیم……از خواهر مسی در این رابطه کمک بگیر.خواهر آرام هم که خدا بیامرزتش!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    چطور بود؟
    قول رو اگه بگم که میشه غول دیگه!
    شما بله، مرسی
    آرام که واقعا خدا رحمتش کنه

  2. پوریا منزه گفته :

    سه شنبه 25 فروردین1388 ساعت: 20:8

    عروسی که نه ولی تولدمان تشریف بیارید کیک نوش جان بنمایید!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    ما و بروبکس فقط تو عروسی شلوغ میکنیم

  3. مرتضی گفته :

    سه شنبه 25 فروردین1388 ساعت: 21:12

    بههه
    سامیلیک. رشته ات خوبه دیگه. مگه کم داری که میخوای تغییر رشته بدی. مثلا بری باستان شناسی بخونی که چی . رشته ات خیلیم خوبه. مثلا مگه قبلا چه کتابایی میخوندی که حالا گیر دادی به جامعه شناسی؟ نکنه فهیمه رحیمی میخوندی. ببین برو کتاب سیاست کسینجر رو بگیر. خیلی توپه. من که نخوندم تو حداقل بخون
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    باستانشناسی چیه برادر من؟ مدیریت جهانگردی.
    با سیاست اصلا حال نمیکنم.

  4. مبین.م گفته :

    سه شنبه 25 فروردین1388 ساعت: 22:2

    آهنگت بیست و یک بود خواهر!…..حال کردم باهاش در حد خدا!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    دم دوستم اساسی قیژژژژژژژژژژژژژ

  5. مبین.م گفته :

    سه شنبه 25 فروردین1388 ساعت: 23:12

    من هم با مهمونی که همش از قماش سیبیل باشن حال نمی کنم(کلا ارتباط برقرار کردنم با پسرها مشکل داره…..در عوض سه سوته با ضعیفه جماعت کارم به شوخی می کشد!!)
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    جدی میگی؟
    تو که عین منی. البته در جهت مخالف.
    ارتباط برقرار کردنم با همه خوبه اما نمیدونم چرا حال نمیکنم با ضعیفه ها. با سیبیلا بیشتر جورم همیشه
    می خوایی تو جای من برای فردا؟

  6. مبین.م گفته :

    چهارشنبه 26 فروردین1388 ساعت: 0:16

    آره خواهر(اون روسری گل قرمزه رو هم سرم میکنم!)

  7. Meci گفته :

    چهارشنبه 26 فروردین1388 ساعت: 16:31

    نمیدونم تو چه زمینه ای میخوای خواهر من خودم با آنتونی گیدنز خیلی حال میکنم یه جامعه شناس حی و حاضره مسائل روزم مطرح میکنه یه کتاب داره به اسم جهان رها شده که تازگی تجدید چاپ شده انتشارات علم وادب یکی هم روشن گری و تدوین علم اجتماعی از پیتر همیلتون انتشارات آگاه
    ولی کلا هر وقت کتاب جامعه شناسی خواستی انتشارات جامعه شناسان هست تو انقلاب پاساژ فروزنده (روبرو در دانشگاه) معمولا هر چی کتاب اجتماعی باشه اونم میاره فک کنم بهتر بتونه کمکت کنه