کارشناسی قبول شدم!
همون اول به خواهرم زنگ زدم که خبر رو بهش بگم، بیچاره از صدای من که گریه ای بود ترسید حسابی. فکر کرد – خدایی نکرده- برای مامانم اتفاقی افتاده. حالش بد شده بود یه ذره.
دانشگاه مدیریت و حسابداری تو خیابون شریعتیه، نرسیده به حسینیه ارشاد. به قول یکی از دوستام میگه “۲ سال این همه راه و رفتی و اومدی و این همه سختی کشیدی، اینم مزدت که خدا بهت داد. نوش جونت. برو حال کن.”…واقعا مرسی خدا جونم.
نی نی کوچولو: امشب رفتیم خونه خواهرم و شوهرش، تا ته مونده جیغامو اونجا خالی کنم… میگه بیا دستو بذار رو شیکمم ببین بچه تکون می خوره و میتونی ضربان قلبش رو حس کنی…وای ی ی خدای من! باورم نمیشد اصلا. میتونستم ضربان قلبش رو متوجه بشم و حس کنم که داره تکون می خوره…الهی خاله قربونت بره که انقدر ورجه وورجه میکونی و شیطونی
کتاب: عصری رفتم کلی ی ی (۴ جلد همش) کتاب خریدم بشینم این چند وقت که تو خونم بخونم…عادت دارم همیشه چنتا کتاب میخرم و یهو شروع میکنم به خوندن…الان رو تختم دیدنیه واقعا!…این ترم که نتونستم چیزی بغیر از درسام بخونم جدا یه خلایی رو حس میکنم تو خودم. خیلی بده اینطوری شد.
10 پاسخ به “کارشناسی قبول شدم!”
ژانویه 28th, 2009 at 9:26 ق.ظ
چهارشنبه 9 بهمن1387 ساعت: 9:26
سلام
تبریک میگم
امیدوارم خبر دکتراتون رو اینجا بشنوم
این نی نی کوچولو هم احتمالاً مثل خاله ش پر انرژیه
نکنین این کارها رو
شمایین آمار کتاب خوندن رو به 4 دقیقه می رسونید دیگه
بذارید صفر بشه
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ممنون…تازه کلی تلاش کردیم که 4 دقیقه بیشتر نشه…امید خدا بصفر هم میرسه
ژانویه 28th, 2009 at 10:39 ق.ظ
چهارشنبه 9 بهمن1387 ساعت: 10:39
تبریک
مبروک
کانگاراجولیشن
احتمالا فامیل خدا نیستی؟
چقدر از چپ و راست واست خبر خوب میاد
این همه 20 – قبولی کنکور – خاله شدن- …
حسابی دیگه داره خوش میگذرونی این روزارو
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ممنون
تشکر
thanks
grazie
میبینی خدا چقد دوسم داره؟ دمش قیژ واقعا
ژانویه 28th, 2009 at 10:41 ق.ظ
چهارشنبه 9 بهمن1387 ساعت: 10:41
دیگه جوجه کبابو افتادیم
یا یه شام میدی. یا دعا میکنیم بترکی
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
فکر کنم بترکم بهتره…چون 2 جا باید شهریه بدم…جوجه هم که بخوام بدم چیزی تهش نمیمونه برای خودم که عید برم خرید کنم
ژانویه 28th, 2009 at 11:13 ق.ظ
چهارشنبه 9 بهمن1387 ساعت: 11:13
به به به.مبارک باشه.میگم اون جعفر کار خودش رو کردااااا.ما به کمتر از جوجه راضی نیستیم هااااا.گفته باشیم.وگرنه به قول اوری بترکی
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
این ترم هم باید شهریه دانشگاه خودم رو بدم و هم شهریه ثابت دانشگاه خودم رو…ممنظورم شهریه ثابت کارشناسیه.
فکر نکنم چیزی بمونه که بخوام دیگه جوجه بدم
ژانویه 28th, 2009 at 1:12 ب.ظ
چهارشنبه 9 بهمن1387 ساعت: 13:12
سلام
مبارکه ،مبارکه
الهی همیشه و در همه مراحل زندگیت موفق باشی
منم الان پیش خواهرزادمم البته این یکی یه یه سالو 5 ماهی از خواهر زاده ی شما بزرگتره .
منم کتاب خوندنو خیلی دوست دارم .
ژانویه 28th, 2009 at 4:31 ب.ظ
چهارشنبه 9 بهمن1387 ساعت: 16:31
پس بترکییییی! اه اه اه.انقزه از خساست بدم میاد!!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
سلف دانشگاه هم هست، میتونم اونجا در خدمتتون باشم…قبلتو؟!
ژانویه 28th, 2009 at 9:50 ب.ظ
چهارشنبه 9 بهمن1387 ساعت: 21:50
ایول خواهر مبارک مبارک حیف آرام نیست وگرنه اینجارو میترکوندیم برات
خواهر نی نی دنیا اومد عکساشو بذار اینجا ماهم مقادیری حال کنیم
حالا چی خریدی؟من که دارم در راستای افزایش ساعت مطالعه خودمو میکشم
راستي منم جوجه ميخوام
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
مرسی خواهر جان
نی نی حدودای تیر میاد…باشه عکساشو میذارم.
خط آخر نوشتت هم صداش نمیاد اصلا…یه جا ثابت وایسا
ژانویه 28th, 2009 at 11:31 ب.ظ
چهارشنبه 9 بهمن1387 ساعت: 23:31
گلم
تبریک
تبریک
تبریک
تبریک
تبریک
تبریک
تبریک
ژانویه 28th, 2009 at 11:32 ب.ظ
چهارشنبه 9 بهمن1387 ساعت: 23:32
[گل
ژانویه 28th, 2009 at 11:33 ب.ظ
چهارشنبه 9 بهمن1387 ساعت: 23:33
آفرین دختر گل
واقعا عالی بود
اون نی نی خوشگله رو هم که هنوز تو شکم مامانش قایم شده از طرف ما ببوس
مسی جان راست می گوید ان شاالله بدنیا اومد عکسش را بگذار
امیدورام مثل خاله خوشگلش زرنگ و درسخوان باشد
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ممنون
همیشه برای نی نی کوشمولومون دعا میکنم که هم خودش و هم بابا و مامانش سالم باشن و یه بچه خوبی باشه و بچه سالم و صالحی باشه. مایه افتخار همگیمون باشه.