بالاااااخره

– این چند روزه که مامانم نیست تو خونه مثه دیوونه ها شدم…از بس صدای موزیکم رو زیاد میکنم تا از تنهایی در بیام، گوشام باباقوری گرفتن

– بالاااااخره بعد از ۳ ماه سختی، بیخوابی های پشت سر هم تا ساعت ۳ صبح و رفتن به شرکت، تو خونه حبس بودن و … امروز پروژم تموم شد…پرینت گرفتم و فرستادم صحافی تا ۳شنبه که تحویل بگیرمش…جدی جدی تو این ۳ ماه پوستم کنده شد تا تمومش کنم

– حالا باید کم کم آماده بشم برای امتحانای پایان ترم

+ نوشته شده در ;یکشنبه دهم آذر 1387ساعت;7:41 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در یکشنبه, 30 نوامبر 2008 ساعت 7:41 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

یک پاسخ به “بالاااااخره”

  1. عسل گفته :

    یکشنبه 10 آذر1387 ساعت: 22:42

    دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست

    آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست