|
وقتی اعصاب مصاب درستی ندارم یه بلایی سر خودم میارم.یا میخورم زمین…یا دستم رو میذارم لای در…یا انگشتم و میذارم لای در کشو و محکم کشو رو میبندم…یا مثه عید فطر دوسال پیش سرم رو میذارم لای در ماشین و میبندم.هیچ کدوم اینارو هم از قصد انجام نمیدم.تازه وقتی انجام میدم متوجه میشم که چی کار کردم.
امروزم که دستم رو با تیغ بریدم.دقیقا” سر بند انگشتمه…ماشالا عین سرچشمه که فقط آب میاد بیرون ازش،از بند انگشتمم هی داره خون میاد بیرون.
خدا بخیر کنه فردا که دارم میرم امتحان بدم خودم،رو به کشتن ندم.
راستی یه چیزی رو امروز متوجه شدم!!نمیدونم کجای صورتم نوشته که “این شخص اسکل میباشد.” !!
هر چی جلوی آینه خودم رو نگاه میکنم چیزی نمیبینم،اما انگار یه عده ای میبینن اینو.به خدا خنده داره…ببینم تا کجا اسبش رو می خواد بتازونه؟!
|
+ نوشته شده در ;چهارشنبه سوم بهمن 1386ساعت;8:41 بعد از ظهر; توسط;papary; |;
این پست
در چهارشنبه, 23 ژانویه 2008 ساعت 8:41 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا.
می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.
|
ژانویه 24th, 2008 at 3:48 ب.ظ
پنجشنبه 4 بهمن1386 ساعت: 15:48
سلام عزیز…….. خوفییییییییی…..؟ من یکی دو هفته نبودم…… رفتم مسافرت…. الان هنوز وقت نکردم همه ی پستایی که نوشتی رو بخونم ولی به نظر میاد خیلی غمگینی…… ولی چرا همش سر بسته مینویسی…….. من دوست دارم مشکلات تورو بدونم و اگه کاری نمیتونم برات انجام بدم حداقل همراهت باشم…….. دنیای مجازی خوبیش همینه دیگه……. دستت چطوره الان….. ؟ مواظب خودت باش….. ما عروس افسرده ی درب و داغون نمی خوایم هاااااااااااااااا ببوووووووووووووووووووسسسسسسسسسس