به طور ییهویی عجیبا” غریبا

WoW!!! امروز کلی سورپرایز داشتم.از اون اتفاق هایی که به طور ییهویی هست و باید گفت “عجیبا” غریبا”

۱-اول اینکه یکی از دوستام به طور ییهویی طی عملیاتی مافیایی آدرس وبلاگ منو پیدا کرد. اولش که داشت میگفت هی سوال پیچش کردم که شاید داره یه دستی میزنه و اون بیچاره هم که از همه جا بیخبر بود که من یه همچین نیت پلیدی در سر دارم،جواب های پس و پیش میداد. اما وقتی لینکم رو گفت کلا” در این حالت بودم… عجیبا” غریبا

۲-امروز توی دانشگاه خوردم زمین.دوتا پله آخر ساختمون ۲ که به محوطه اصلی باز میشه. نمیدونم چطوری ییهویی شد که عصام سر خورد و رفت پایین و خودم هم افتادم زمین.اما شانس آورم که نصفه افتادم و با کمر زمین نخوردم وگرنه که الان تو بهشتی یا جهنمی یا دست کم بین این دوتا داشتم سیر سلوک میکردم.اما پام از ظهر تا حالا داره میترکه از درد…همون پایی که تو گچه ها…بازم عجیبا” غریبا

۳-فردا( جمعه ۱۶ آذر) روز دانشجو هست.امروز توی دانشگاه رییس دانشگاه به همه دانشجو ها طی عملیاتی ییهویی یه شاخه گل رز و شیرینی میداد(شیرینی هاش هم از این نارگیلی ها بود که آدم رو یاد مجلس ختم میندازه)….البته این استاد حقوق تجارت ما چون اصولا” چشم نداره که ببینه یه نفرم داره به ماها لطف میکنه نذاشت که رییس دانشگاه بیاد تو کلاس و به ماها گل تقدیم کنه چون این رییس بی محل ما(کنایه از خروس هست)دقیقا” موقعی که ما داشتیم امتحان میان ترم میدادیم اومد…سر کلاسهای بعدی هم دیگه نیومد…انگار به ما که رسید آسمون تپید….به خاطر همین گل نگرفتن کلی افسردگی گرفتم و پوستم بس که حساسه داره خراب میشه… بازم عجیبا” عریبا

۴-خونه که اومدم مامانم برای اینکه میدونه در این نوع از موارد( مورد ۳ رو بخون دیگه)  اصولا” خیلی خوشحالم و اصولا”تر چون میدونه که در این طور مواقع(بازم لازمه که بگم کدوم مواقع؟)پوستم برام تنگ میشه و نمیتونم توش بگنجم، بهم کادو داد تا بیشتر خوشحال بشم و شایدم خجسته تر بشم یا شایدم پوستم اندازم بشه….بازم عجیبا” غریبا

+ نوشته شده در ;پنجشنبه پانزدهم آذر 1386ساعت;10:19 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در پنج‌شنبه, 6 دسامبر 2007 ساعت 10:19 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

5 پاسخ به “به طور ییهویی عجیبا” غریبا”

  1. شیوا گفته :

    پنجشنبه 15 آذر1386 ساعت: 23:27

    وای… چه همه اتفاقات یهویی واست افتاده……تورو خدا مواظب خودت باش عروس….. اخه من نگرانتم…..(می بینی چقدر خواهر شوهر مهربونیم…..) قدرمو بدون …..
    روزت مبارک عزیزم….. بوسسسسسس

  2. اکبر گفته :

    جمعه 16 آذر1386 ساعت: 0:24

    Auguri
    تبریک من رو به مناسبت روز دانشجو بپذیرید
    وبلاگ زیبا با مطالب متنوعی دارید. یکی از کامنتاتون رو جایی دیدم و کنجکاو شدم که سری به بلاگتون بزنم.
    راستی پاتون چی شده؟ به هر حال برای پاتونم آرزوی سلامتی میکنم.
    موفق و پیروز باشید.

  3. کاوه گفته :

    جمعه 16 آذر1386 ساعت: 3:26

    سلام

    چه روز پرماجرایی داشتی امروز!

    راستی از تظاهرات روز دانشجو خبری نیست؟!

    انشالا که زودتر خوب بشی. نه اینکه دلم برات سوخته باشه ها نه. دلم واسه مادرت میسوزه که باید تورو تحمل کنه

  4. vahid گفته :

    جمعه 16 آذر1386 ساعت: 15:17

    salam

    az inke be man hamishe sar mizani mamnunam
    shad bashi aziz

  5. فرزاد گفته :

    شنبه 17 آذر1386 ساعت: 8:10

    سلام
    وبت رو خوندم
    امیدوارم زودتر خوب بشی…….