لی لی لی ، عروسی….دنگ دونگ ، تصادف
امروز ( ۱۵ شهریور) عروسی دعوت داشتیم ما. البته مامانم نیومدش چون خالم و شوهرش به ایران اومدن امروز صبح و مجبور بودش بمونه خونه. در نتیجه من و خواهرم و شوهرش و پسرعمه شوهرش به عروسی رفتیم. عروسی توی سالن صدف تو پارک ارم بودش. بعد از عروسی دنبال ماشین عرس راه افتادیم و در ضمن خواهر عروس هم تو ماشین ما بودش. همینطور که ما دنبال اونا میرفتیم یهویی این آقای داماد……بدون اینکه راهنما بزنه از خروجی سمت راستش پیچیدش و رفتش بیرون. شوهر خواهر من هم داشتش راه مستقیم رو میرفتش و تا اون پیچیدش ، شوهر خواهر منم پیچید که توی همین موقع یه رنو اومد بین ماشین ما و ماشین عروس و شوهر خوارم گرفتی سمت چپ که به اون نزنه و ……زدیم که جدول سمت چپ که جلوش ۳ تا بشکه پر از شن هستش. چنان دود یا نمیدونم خاکی بلند شدش که فکر کردم الان پودر میشیم یا اینکه ماشینهای پشتی هم میزنن به ما الان
اصلا” نمیتونستم تو اون موقع حرکت کنم از جام و بیام بیرون و ببینم چی شده. فقط منتظر بودم که ببینم خواهرم و شوهرش که جلو نشسته بودن سالم هستن یا نه؟؟آی پاهاشون سالمه؟؟؟ اصلا” نمیتونم بگم چه حس گندی داشتم اون موقع. بالاخره خواهرم در رو باز کردش که بره بیرون و ببینه چی شده و اون موقع یه ذره جرات پیدا کردم که برم بیرون. خدارو ۱۰۰۰۰ بار شکر میکنم که فقط ماشین صدمه دیده بودش و خواهرم و شوهرش و ماهایی که پشت بودیم سالم بودیم. سپر ماشین کاملا” تعطیل شده و باید عوض بشه.
خواهرم یه ذره غر زدش که اه ه ه ه …اومدیم یه عروسی بریما..تورو خدا ببین چی شد. اما من خدارو شکر میکنم که حتی یکی از ما هم طوریش نشدش و همگی سالمیم. خداروشکر میکنم که خواهر عروس که امانت بودش تو ماشین ما سالمه. خدارو شکر میکنم که خواهرم و شوهرش که جلو بودن سالم هستن.
خداجونم ازت ممنونم یه عالمه
2 پاسخ به “لی لی لی ، عروسی….دنگ دونگ ، تصادف”
سپتامبر 7th, 2007 at 3:02 ق.ظ
جمعه 16 شهریور1386 ساعت: 3:2
´´´´´´´´´´´´´,;****,´´´´
´´´´´´´´´´´´,*¨¨,“¨¨*,´´´
´´´´´´´´´´´,**¨¨¨@“;“;;-…
´´´´´´´´´-,¨**¨¨¨¨“)““-““““
´´´´´´´´//,***¨¨¨¨*
´´´´´´´(,(**/*“¨““¨¨*
´´´´´´((,*/*;);*)¨¨¨¨*
´´´´´((,**)*/**/¨¨¨”¨*
´´´´,(,****.:)*¨¨¨¨¨¨*
´´´((,*****)¨¨¨¨¨¨¨*
´´,(,***/*)¨*¨¨¨¨,¨*
´´,***/*)¨*¨¨,¨*
´)*/*)*)*¨¨*
/**)**¨¨“\\)\\)
*/*¨¨¨¨,…)!))!)…..,(
“,¨¨¨¨_)–“–“——/_.
سلام عزيزم .
من اپ كردم خوشحال ميشم كه به من سر بزني .
منتظر حضورت هستم
سپتامبر 7th, 2007 at 2:12 ب.ظ
جمعه 16 شهریور1386 ساعت: 14:12
wow .وقعا چقدر شانس اوردين. ولي خيلي ضد حال بوده…… بوسسسسس