|
همچنان ماجرای آقا I Love You ادامه داره. امشب حرف تازه این بودش که چرا دیگه “آقا” نمیادش خونه خواهرم ، که خواهر نازنین گفتش به خاطر رفتار اون شب منه(من) که ناراحت شده و نمیادش.
وقتی که صدای اعتراض من میادش خواهرم فورا” حرفش رو عوض میکنه و میگه نه ه ه ه ه خوب! اون آقا توهم زده و یه چیز بیخودی رو برای خودش فکر کرده.
دیگه والا نمیدونم چی بگم و چی کار کنم. باید از شیوه همیشگیم استفاده کنم و سکوت کنم تا حرفی که زدم در مورد آقا ثابت بشه.
این خط…این نشون(دارم میکشم روی میزم)…حالا ببین کی میشه که حرف من ثابت میشه.
|
+ نوشته شده در ;جمعه نهم شهریور 1386ساعت;1:33 قبل از ظهر; توسط;papary; |;
این پست
در جمعه, 31 آگوست 2007 ساعت 1:33 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا.
می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.
|
آگوست 31st, 2007 at 4:20 ق.ظ
جمعه 9 شهریور1386 ساعت: 4:20
سلام. پس موضوع این اقایI Love You معضلي شده واسه خودش. اتفاقا من فكر ميكنم بايد راجع بهش صحبت كني چون اگه چيزي نگي همه فكر ميكنن حق با اونه…
سپتامبر 1st, 2007 at 2:52 ق.ظ
شنبه 10 شهریور1386 ساعت: 2:52
سلام . خوفی؟ ما احتمالا تا اخر شهریور رفتنی بشیم دیگه من همش سعی میکنم گریه نکنم ولی نمیشه هنوز نمیدونم اونجا وضعیتمون چطور بشه . من بدون غذا شاید بتونم 2 -3 روز دووم بیارم اما بدون اینترنت…… خوب دیگه گریه بسه. بالاخره من 4 سال اونجا زندگی کردم نباید اینقدر ناراحت باشم…. ولی …ولی ..نمی شه… شاید همه عاشق مشهد رفتن باشن اما من ازونجا متنفرم. …. خیلی خوب دیگه کافیه…. باید به خودم امید بدم……
راستی این بوریس حسابی داره حالگیری میکنه… فردا صبح که بره چالوس دیگه یک ماهی از دست غر غراش راحت میشم…… شاید تا اون موقع به یه نتیجه ای برسم…..
امیدوارم این مشکل توهم حل بشه… بوسسسسسسسسسسس
سپتامبر 1st, 2007 at 7:34 ب.ظ
شنبه 10 شهریور1386 ساعت: 19:34
سلام. خدا از دهنت بشنوه ننه (در مورد شووووورر) در مورد بوریس اگه یادت باشه وقتی پرسیدی اهل کجاست گفتم خیلی پیچیدس. حالا باید بهت بگم اصلیتش مشهدیه. امسالم بعد عید خونوادش از تهران رفتن مشهد زندگی کنن. مثله ما. البته به قول خودش فقط به خاطر من بهشون اصرار کرده که برن اونجا…..( تو باور نکن) بنابراین به دیدار ما مفتخر میشه….. تو بیشتر چه کتابایی میخونی؟ من که رمانای بزرگ 4 جلدی به بالا دوست دارم. البته با نویسنده های ایرانی زیاد حال نمیکنم. بوریس زنگ میزنه. فعلا
سپتامبر 2nd, 2007 at 1:08 ق.ظ
یکشنبه 11 شهریور1386 ساعت: 1:8
وای من اصلا تحمل خوندن کتابای فلسفی رو ندارم. تهش دیگه پاولو کوییلو بخونم. اگه به نظرت بوف كور خوبه برم بخونم…؟!
راستی خانواده ی بوریس فقط به صورت مبهمی میدونن پسرشون با یکی دوسته …. اینطوری خیلی بهتره….
ولی مامان من از همه چیز خبر داره. حتی یه بارم دیدش…
پیغامت ممکن یه کم دیر به امام رضا برسه. اشکالی که نداره؟ چون من خیلی کم میرم پیشش…..
بوریس یه برادر 2قلو داره… همینطوری گفتم………
مشکل اقای i love u به كجا رسيد؟
سپتامبر 2nd, 2007 at 1:16 ق.ظ
یکشنبه 11 شهریور1386 ساعت: 1:16
راستی یه سوال. اگه خواستی جواب نده. توی یکی از پست های قبلی راجع به یه نفر نوشتی که معلوم نیست اینجا چیکاره س؟ میخواستم بدونم کیه؟