و این هفته….سرطان…امید…نا امیدی

این هفته یه اتفاق نادر که هر ۱۰۰ سال می افته افتادش…شنبه از دمه دکه رد میشدم که دیدم مسئول دکه داره خودشو میکشه..دیگه کم مونده بودش که از دریچه کوچک دکه بیادش بیرون( البته اگر میومدش رد نمیشدش ) خلاصه دیدم که به من میگه چلچراغ اومده . فکر کردم سر کارم اما دیدم نه بابا راست میگه طفلکی لا اقل برای یه بارم که شده .

اما از این هفته بگم که بازم خوب بودش مثل همیشه. مطالب این هفته روزی روزگاری ایران منو واقعا تحت تاثیر قرار دادش. همش دارم فکر میکنم که اگر من جای اون آدمها بودم چه عکس العملی ازم سر میزدش؟ آیا مثل اونا امیدوار بودم؟ با اینکه اصلا آدم ناشکر و نا امیدی نیستم…اما واقعا نمیدونم. اما اینو میدونم که خدا هیچ وقت هیچ کاریش بی حکمت نیستش

+ نوشته شده در ;پنجشنبه نوزدهم بهمن 1385ساعت;0:56 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در پنج‌شنبه, 8 فوریه 2007 ساعت 12:56 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

Comments are closed.