اخطار
نیم ساعت نشد که زنگ زد! شماره رو که دیدم چشام 4 تا شده بود. 5-6 ماه یعنی هر روز ثانیه به ثانیه داشته زنگ میزده! باز خوبه جرات نداشته به اون یکی خطم زنگ بزنه. جواب ندادم. دوباره زنگ زد. دوباره جواب ندادم. 10 تا missed call انداخت و 10 بار من جواب ندادم. آخر سرم برای اینکه عقدشو خالی کنه برداشته مسج میزنه که…شبم که شمارمو میده به یکی دیگه که زنگ بزنه و اون دری وریا رو بگه.
میدونم اینجا رو می خونی هر روز، پس خوب گوش کن چی دارم بهت میگم! منکه میدونم مشکل تو از کجاست و از چی میسوزی. من دقیقا همون کاری رو باهات کردم که تو با بقیه میکردی. طبق گفته های خودت. این دفعه فکر نمیکردی که رو دست بخوری. فکر میکردی اینبارم میتونی همون کارو با منم بکنی، اما کور خوندی. اینجاشو دیگه نخونده بودی. فکر میکنی خیلی زرنگی اما یه احمقی فقط.
تو همه این مدت تا همین الان هیچی بهت نگفتم و جواب مسج هایی که میفرستادی، کامنتایی که تووبلاگم میذاشتی و میذاری که لیاقتت خودت هستن فقط، ایمیل هایی که برام میفرستادی و غیره و ذالکت رو ندادم و سکوت کردم که شاید از رو بری. تو خودتو خسته میکنی و میفرستی، منکه با یه کلیک همه رو حذف میکنم و خلاص. هی به خودم گفتم بیخیال میشی و ول میکنی اما خودتو به خری زدی و بازم ادامه دادی. البته فکر نمیکنم اونقدرا عقل و شعور تو سرت باشه که دیگه بخوایی خودتو به خری بزنی.
برای اولین و آخرین بار بهت میگم و اخطار میدم. کاری نکن که اون روی سگ منو بالا بیاری و اون کاری رو که نباید انجام بدم! خودت خوب میدونی وقتی یه چیزی بگم پاش وایمیسم و تا آخرش میرم و کوتاه نمیام. قبلا بهت ثابت شده. پس نذار اون روی سگم بالا بیاد که برات خیلی گرون تموم میشه!!
پ.ن: از بقیه دوستانم عذرخواهی میکنم، اما مجبور شدم…
12 پاسخ به “اخطار”
ژوئن 14th, 2010 at 11:15 ق.ظ
دوشنبه 24 خرداد1389 ساعت: 11:15
پریا عکس بده جسد تحویل بگیر!خواهر چی شده/بدخواه داری خبرمون کن
ژوئن 14th, 2010 at 6:59 ب.ظ
دوشنبه 24 خرداد1389 ساعت: 18:59
خو منو الان ترس برداشت
ژوئن 14th, 2010 at 7:11 ب.ظ
دوشنبه 24 خرداد1389 ساعت: 19:11
ژوئن 14th, 2010 at 8:23 ب.ظ
دوشنبه 24 خرداد1389 ساعت: 20:23
شوما فقط یه ندا بده آبجی
ژوئن 14th, 2010 at 8:55 ب.ظ
دوشنبه 24 خرداد1389 ساعت: 20:55
ژوئن 14th, 2010 at 9:14 ب.ظ
دوشنبه 24 خرداد1389 ساعت: 21:14
جمعیت جلافتها
لنگا پهن شه زیر پای آبجیمون
قمه ها به کمر بسته
پاشنه کفشارو بیارین بالا
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی
نفـــــــــــــــــــــس کش
فقط نیشونم بده
بهش بگم با کی طرفه
نفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــس کش
به خدایی اوس کریم
نبینم کسی آجیمونو چپ نیگاه کنه
آجی با چشم نشونش بده
دست هم نمیخواد
آدرس هم نمیخواد
عکس هم نمیخواد
جنازشو هم کسی پیدا نمیکنه
ژوئن 14th, 2010 at 9:32 ب.ظ
دوشنبه 24 خرداد1389 ساعت: 21:32
سلام خانومی.
از وب مسیحا اومدم تو وبت.
خانومی من اون آلبوم امین حبیبی رو که اسمش " تلخ" رو از توی نت دانلود کردم.همون که توی وب مسیحا بود.
یه سرچ کنی هست.
من یکماه پیش دانلود کردم.
موفق باشی.
راستی : از اشنایی باهات خوشبختم.
و درمورد این پستت:
یادت نره بعضی از افراد لیاقت ندارن حتی بهشون فکر بکنین.
ژوئن 14th, 2010 at 11:25 ب.ظ
دوشنبه 24 خرداد1389 ساعت: 23:25
اوا؟
این "مسیح خطر" همون مسیح خودمونه یا یکی دیگه س؟!
اگه "بانوی 4تیر" اینجا رو بخونه بدون شک برای حفظ جونش هم که شده پشیمون میشه!!!
ژوئن 15th, 2010 at 12:03 ق.ظ
سه شنبه 25 خرداد1389 ساعت: 0:3
جوابیه:
شوخی میکنم دختر!
یک سال و نیم روش زحمت کشیدم! مگه میشه یادم بره؟!!
خواهر از انقلاب نخریدمش که!!!!
ژوئن 15th, 2010 at 7:09 ق.ظ
سه شنبه 25 خرداد1389 ساعت: 7:9
هر کی که هست انگار بد جوری رو اعصابت راه رفته .
امیدوارم هر چه زودتر حل شه و شرش از زندگیت کم .
ژوئن 17th, 2010 at 1:36 ق.ظ
پنجشنبه 27 خرداد1389 ساعت: 1:36
بابا ایولللللللللل [صدای سوت و بشکن و دست !]
ژوئن 18th, 2010 at 2:28 ق.ظ
جمعه 28 خرداد1389 ساعت: 2:28
آبچی پریا مو علیک چطوری دختر؟
آبحی اینجانب در اختیار شوماست. این چلغوزو به من نشون کن به مولا عمه ننه آبجی نمی مونه واسش. من رو آبجی پریا تعصب دارم هر کی بخواد اذیتش کنه اذیتش می کنم.