من کیم؟

پریا هستم.

ساعت 10 صبح یه روز دوشنبه گرم تابستونی، 8  امرداد 1363 تو بیمارستان ژاندارمری تهران بدنیا اومدم.

عشقم تدریس. تدریس هم میکنم. دانشجو هم هستم در حال حاضر. همه هدفمم از درس خوندن اینه که بتونم یه گوشه ای از زحمت های مامانم رو جبران کنم. هدف بعدیم اینه که یه روزی بتونم تو دانشگاه تدریس کنم و یکی از شیرین ترین لحظه های زندگیم رو داشته باشم. وای که چه حس خوبیه وقتی میبینی یکی دیگه هم چیزی رو که تو بلدی یاد گرفته و داره تلاش میکنه بهتر از تو باشه.

اولین دوستم تو زندگیم خداست. دومین دوستم مادرمه که ثانیه به ثانیه زندگیم رو بهش مدیونم. همیشه میگم اگر نبود، من نبودم. سومین دوستمم …!!

شدیدا به خدا معتقد هستم و همیشه تلاشم اینه کاری کنم که اون دوست داره و اون گفته. یه موقع هایی حس میکنم خدا همین کنار دستم هست و داره نگاهم میکنه. یه موقع هایی هم باهاش دعوام میشه، اما بعدش میرم از دلش درمیارمو و میگم ببخشید. خلاصه که دوست دارم خدا جونم.

خیلی چیزارو دوست دارم و خیلی چیزارو نه. خیلی اخلاقای خوب دارم و در کنارشون اخلاقای بدم دارم. همیشه هم دارم یه کاری میکنم که بدهارو تا جایی که ممکنه از بین ببرم. اما خب میدونین که، هیچ موقع یه آدم نمی تونه بدون عیب باشه. عیباش کم میشن اما هیچ موقع از بین نمیرن.

به هر حال که این منم.

19 تیرماه 1389