امتحان بی امتحان
وقتی شنیدم فردا تعطیله انقدر ذوق کردم که نگووووو….. بعد از ۴ روز که همش تو خونه بودم و رو این کتابای لعنتی افتاده بودم،اومدم برم بیرون که یه هوایی هم به سرم بخوره اما کوچه عین شیشه شده بود و در نهایت با ذکر ۱۰۰ بار”غلط کردم” برگشتم بالا.
همیشه از این تعطیلیهای بیخود بیموقه بدم میاد.اه ه ه.هیچ موقع نمیشه که از این تعطیلیا موقعی بشه که لااقل بشه ازش استفاده کرد.
دوستام بهم میگن بچه خر خون…بچه مودب…..آه ه ه حالم بد شد از این همه که میخونی..و از این جور حرفا.خداییش رو بخوایی خودم هم خوشم نمیاد که اینطوری خودم رو تو خونه حبس کنم و بشینم درس بخونم.گاهی ساعتا اگه پتک بزنن تو سرم بهتره تا اینکه بشینم و هی بخونم…هی بخونم…
هفته پیش بود یا نمیدونم دو هفته پیش که شبا میرفتم خونه الهام اینا،یه شب داشتیم ظرفارو میشستیم دوتایی.الهام داشت پشت قابلمه رو میسابید که یهو زدم تو سرش و گفتم: ” بیا…با اون لیسانس کوفتیت آخرشم داری قابلمه میسابی!” .
خداییش تو بگو! این همه میخونم و شاگرد اول میشم،اما چه تضمینی وجود داره که اون کار دلخواهم رو پیدا کنم؟گیریم که پیدا هم کردم،بعد از ۱۰۰ سال که حاضر بشم به زور ازدواج کنم*چه تضمینی وجود داره که شوهرم بذاره کار کنم؟چه تضمینی وجود داره که پشت قابلمه نسابم؟
* مامانم همیشه میگه”تا ابد که ننه بابا و خواهر برادر واسه آدم موندنی نیست.بالاخره یه روز باید شوهر کنی و بری سوی خودت” .آی ی ی وقتی اینو میگه یه لجی منو میگیره که نگو و نپرس.به هیچ قیمتی حاضر نیستم این آرامشی رو که الان دارم با ورود یه نفر دیگه تو دنیام از بین ببرمش.
2 پاسخ به “امتحان بی امتحان”
ژانویه 7th, 2008 at 1:53 ق.ظ
دوشنبه 17 دی1386 ساعت: 1:53
سلام…… خوفی.؟ اره خواهر ….. من که اینهمه خودمو کشتوندم تو شهر غریب رفتم مثلا یه لیسانس گرفتم که تو این دوره زمونه مدرکشو بازارم بری راحت می تونی بخری اخرش چی شد…… فقط یه عالمه وقت گیرم اومده که نقاشی کنم……. البته وضعیت شاگرد اولا با ما فرق می کنه……… راستی ازدواج شرط معدلم داره ………………
ژانویه 9th, 2008 at 2:02 ب.ظ
چهارشنبه 19 دی1386 ساعت: 14:2
سلام
مگه امتحانا تموم نشد که بازم داری درس میخونی
در ضمن هر دوره زندگی فقط تو دوره خودش قشنگ و قابل تحمله. چند سال دیگه افراد خانواده نمیتونن تو رو راضی کنن، اون موقع اس که شخصا خودت دنبال یکی دیگه میگردی که این فضای خالیت رو پر کنه