Very Important Paria
اما این دفعه که بار سومه ،دیگه حسابی خبره شدم. البته اگر این دفعه مامانم باهام نمیاد بیشتر به این خاطر هست که به واسطه اومدن با من تا دانشگاه الان دیگه دکتراش رو گرفته اما من هنوزم اندر خم یه کوچه هستم . مامانم میگفت : خوبه دیگه …ما یه شهریه میدیم اما دونفری میریم.
امروز خودم پا شدم و کارهام رو انجام دادم و رفتم. تازه ه ه ه ه ه از خونه تا دم مترو رو هم با اتوبوس رفتم…چی کار کنم خب؟….هیچ تاکسی رو پیدا نکردم که صندلیه جلوش جا داشته باشه. بیشتر هم می خواستم منتظر بشم دیرم میشد.
فکر نمیکردم که VIP باشم یه جورایی.البته این VIP یعنی :Very Important Paria نه Very Important Person . تو مترو که رفتم و می خواستم کارتم رو بزنم تا از گیت عبور کنم، مامور ایستگاه اومد نزدیک من و دیدم یه چیزی داره میگه. از اونجایی که بواسطه موزیک کر هستم همیشه ، دوباره که ازش سوال کردم دیدم میگه: ای بابا…شما هنوز از تابستون تا حالا خوب نشدین؟….از یه طرف شوکه شده بودم که یکی اینقدر دقیق آمارم رو داره و از طرفی هم نمیدونستم چی بهش جواب بدم؟نه راه پیش داشتم و نه راه پس.بالاخره بهش توضیح دادم که بار سومه و دیگه عادت کردم.
روزی که گچ گرفته بودم ، وقتی اومدم تو کوچمون همه نگاهم میکردن و بهم میخندیدن،حسابی سوژه شده بودم و البته هستم هنوز. یادمه بار اولی که گچ گرفته بودم وقتی اومدم تو کوچمون همه اومده بودن و دلداریم میدادن. اما انگار دیگه براشون شدم یه سیرک متحرک
تو دانشگاه هم کلی VIP بودم. از مامورین حراست گرفته تااااااا دانشجوها و اساتیدی که نمی شناسمشون همشون ازم یه سوال رو میپرسیدن. البته نا گفته نمونه که سوژه خنده هم بودم. بازم خداروشکر که مایه خنده هستم نه مایه عذاب و گریه.
تا امروز هم کسی نیومده رو گچم رو بنویسه.…وقت میگذره ها؟ بیایین زودتر..اگر به امید این هستین که یه بار دیگه گچ بگیرم ، عمرا”