هورااااا….بالاخره اومدش

بالاخره یکشنبه اومدش ،اونم چه اومدنی هااا، از اون اومدن هاا(کدوم اومدن ها منم نمیدونم)و اولین کاری که صبح علی الطلوع …خروس خون( فمینیستیش میکنم و میگم مرغ قدقد کنون)ساعت ۹ صبح کردم، رفتم دم دکه. البته هرچی قبلش چشامو با آب سرد شستم که پفش بره،گلاب به روتون نرفت که نرفت و با اون چشا رفتم بیرون.

۱۴۴ صفحه رو یه جا به قیمت استثنائا” ۸۰۰ تومان (به من چه خوب روی جلد اینو زده..منم اطلاع رسانی کردم)خریدم…اومدم خونه از بس که ذوق مرگ بودم توی راه پله ها یورتمه میرفتم(مثل همیشه که از یه موضوعی ذوق مرگم…بیچاره همسایه هامون). ورق زدنش کلی وقت گرفتش اما با شناختی که از خودم دارم میدونم که تا قبل از سال نو تمومش میکنم و توی تعطیلات یا باید بشینم پیک شادیم رو حل کنم و یا برای تمدد اعصاب(البته اگر مغزی باشه که اعصابم توش باشه که فکر نکنم اولیش موجود باشه فعلا”…سفارش دادم کله پزیه سر کوچه یه آکبند صفرکیلومترشو بیاره)بشینم شماره های قبلی رو بخونم.

فعلا” بیش از این خبری ندارم.ولم کن دیگه ساعت ۲:۲۵ دقیقه کله سحره….گربه ها هم خوابن و من هنوزم بیدارم

+ نوشته شده در ;سه شنبه بیست و دوم اسفند 1385ساعت;2:26 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در سه‌شنبه, 13 مارس 2007 ساعت 2:26 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

Comments are closed.