بالاخره یه سال دیگه بزرگتر شدم

بالاخره یه سال دیگه بزرگتر شدم. ( امیدوارم که خدا مثل تا الان که کمکم کرده ، برای یک سال آینده هم کمکم کنه که انسانتر بشم)

امشب( منظورم 8 امرداد هستش و چون الان هنوز هوا تاریک هستش و شب هستش میگم امشب) جشن تولدم رو با کفش گچیم گرفتم. وای ی ی ی خدی من خیلی سخت بودش که با این کفش بخوام راه برم اونم وقتی که عجله دارم و باید کارهام رو به سرعت انجام بدم.
از یه روز قبلش همش ایستاده بودم و در حال آماده کردن غذا بودم . فقط میتونم بگم که پام به حدی ورم کرده بودش که فکر میکردم الان گچ رو میشکونه و از طرفی هم کلی درد داشت .

امشب هم که دیگه خودم رو کشتم. از بس که ورجه وورجه کردم و بالا و پایین پریدم :D…آخه چی کار کنم خوب؟!! نمیتونم آروم بشینم اونم شب تولدمفقط میتونم اینو بگم که خیلی رو داشتم که با این همه ورم و دردی که داشتم( و هنوزم دارم) این همه رقصیدم و ورجه وورجه کردم. اما فکر کنم یکی از خاطره انگیز شبهای تولدم بشه. با این حال خوشحالم که اجازه ندادم درد وناراحتی بهم غلبه کنه و شبم رو خراب کنه، من به اون پیروز شدم و اون رو شکست دادمش…این اون حسی بودش که میخواستم بدونم چیه
+ نوشته شده در ;سه شنبه نهم مرداد 1386ساعت;4:50 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

نوشته شده توسط در 31 جولای 2007 مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا یک نظر

امشب یه شب قبل از تولدم هستش

فردا شب تولدم هستش. البته بعضی ها میگن که یه شب قبلش باید جشن گرفتش اما ما همیشه همون روز رو جشن میگیریم.

وقتی به سال قبل تا حالا نگاه میکنم ، میبینم که خیلی زود گذشتش( به قول یکی از دوستانم گفتش : ااااا !! چه زود بزرگ شدی!!!) و خیلی چیزهایی رو که سال پیش نداشتم الان بدست آوردم و خیلی چیزها تغییر کرده. نمیدونم که تا سال دیگه چطوری میشه و چه چیزهایی اتفاق می افته برام و اصلا” تا سال دیگه کجا هستم و چطوریم؟؟اصلا” زنده هستم یا نه؟؟؟اما امیدوارم هر جا که هستم یه انسان باشم و بهتر از الانم باشم و به اون چیزهایی که می خوام رسیده باشم البته با لطف و کمک خداجونم.

+ نوشته شده در ;یکشنبه هفتم مرداد 1386ساعت;9:59 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

نوشته شده توسط در 29 جولای 2007 مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا دیدگاه‌ها برای امشب یه شب قبل از تولدم هستش بسته هستند

کفش خریدم بازم…اما از نوع گچی

دوباره پام رو دکتر گچ گرفت.  این بار کاملا” تقصیر خودم بودش. توی خونه روی سنگ سر خوردم و همون پام که مشکل داشتش ، این بار قوزک داخلی آسیب دیده و باید حدود ۳ یا ۴ هفته توی گچ باشه. البته این دفعه این حسن رو داره که خودم میتونم راه برم و مثل دفعه پیش که همه جا باید مامانم دنبالم می اومدش نیستم. کلی یاد گرفتم که استقلال پیدا کنم  خودم برم بیرون .                                   

به ر کسی میگم که اینطور شده دوباره باورش نمیشه و اگر هم ن رو از نزدیک ببینه میخنده که چرا دوباره اینطور شدش؟؟

جالب اینه که چند روز دیگه هم تولدم هستش. توی این مدتی که دیگه خودم راه میرفتم و لنگ نمیزدم و حتی از عصا هم استفاده نمیکردم ، کلی نقشه کشیده بودم برای تولدم که چه ها می خوام بکنم. الانم دارم نقشه میکشم که با کفش گچی چه ها که میتونم انجام بدم و چه ها که نمیتونم انجام بدم.

الن نمیتونم بگم که تولد خودت رو جشن بگیری با کفشهای گچی چه خاطره ای برات میذاره و چه جوری هستش. اما فکر کنم جالب باشه. عید جشن گرفتن با کفش های گچی که باحال بودش …باید منتظر بمونم تا هفته دیگه ببینم چطوریه . برات میگم اونوقت

+ نوشته شده در ;چهارشنبه سوم مرداد 1386ساعت;7:40 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

نوشته شده توسط در 25 جولای 2007 مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا دیدگاه‌ها برای کفش خریدم بازم…اما از نوع گچی بسته هستند

یاسین تو گوش خر خوندن

نمیدونم تا حالا شده با یکی داری حرف میزنی و یهو یه ضرب المثلی بگه؟؟؟ و به تو بر بخوره؟؟ البته درسته که میگن تو مثل مناقشه نیستش اما به هر حال با همه این حرفها گوینده باید رعایت حال شنونده رو هم بکنه اونم زمانی که شنونده هیچ توهینی نمکینه..خنده داره توهینم نمیکنی و دست آخر میگن یاسین تو گوش خر خوندنه حرف زدن با تو.

خنده دار تر اینه وقتی که اعتراض میکنی که این چه حرفیه داری میزنی به من ؟؟؟ مگه من توهین کردم که اینو میگی؟؟حرفهای قشنگ دیگه ای هم چون الاغ و احمق هم بهت میگن. اونم فقط برای اینکه تو نمیفهمی(!!!!) منظور گوینده از گفتن خر تو نبودی. اگه منظورش تو نبودی پس با چه کسی به غیر از تو داشته حرف میزده؟؟؟ 

همه اینایی رو که گفتم به من گفته شده اونم در حالی که اصلا” توهین بهش(نمیگم کیه چون به هر حال توف(تف) سر بالا میشه) نمیکردم…خنده دار نیستش؟؟؟؟

+ نوشته شده در ;شنبه سی ام تیر 1386ساعت;4:35 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

نوشته شده توسط در 21 جولای 2007 مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا دیدگاه‌ها برای یاسین تو گوش خر خوندن بسته هستند

امشبم دلم میخوادش که بازم از اون آروزها بکنم.

امشب شب آرزوهاست.نمیدونم تویی که داری اینو میخونی آیا تا حالا برنامه کوله پشتی رو دیدی یا نه؟؟؟ آیا از شب آرزوها چیزی میدونی یا نه؟؟

اولین شب جمعه ماه رجب رو بهش شب آرزوها میگن.توی این شب هر آرزویی که بکنی اگر به خیر و صلاحت باشه برآورده میشه. به غیر از امشب شبهای احیاء هم هستش که هر آرزویی بکنی در صورت به خیر بودن برآورده میشه. یادم نمیره چند سال پیش رو. یکی از شبهای احیاء بودش و خونه بودیم.(به خاطر اینکه پدر مادرم تو این شب فوت کرده هیچ وقت به احیاء نمیریم چون مامانم یاد اون سالش می افته و گریه میکنه و کلی حالش بد میشه)وقتی می خواستم بخوابم به خدا گفتم که ای خداجونم(من همیشه اینطوری باهاش حرف میزنم)خودت تا سال آیندمون رو به خیری قلم بزن برامون.شب که خوابیده بودم یه خوابی دیدم که هیچ وقت تا عمر دارم از یادم نمیبرمش .

امشبم دلم میخوادش که بازم از اون آروزها بکنم.

آروز میکنم که خدا همیشه بهمون سلامتی بده. آرزو میکنم که مادرم رو که واقعا” بهش مدیون هستم تمام لحظه لحظه زندگیم رو همیشه سلامت بداره…عاقبت به خیر باشه.نباشم اون روزی رو که نبودش رو ببینم.آرزو میکنم که خواهرم و شوهرش بچه های سالمی داشته باشن…بچه هایی که باعث سربلندیشون بشن.آروز میکنم که خودشون هم پدر و مادر خوبی برای بچه هاشون باشن و همینطور هم زن و شوهر خوبی برای هم دیگه باشن.آروز میکنم که خانواده خالم همیشه توی زندگیشون سلامتی داشته باشن…دل خوش داشته باشن….محتاج نباشن. برای همسایمون(اسمشونو نمیبرم اینجا)آرزو میکنم که اونا هم همیشه سلامت باشن…به اون آرزوهایی که میخوان در صورت خیر بودن بهش برسن.برای تمام دوستایی که الن یادم نمیان یا اینکه یادم هستش اسماشون و نمیتونم اینجا اسماشونو بگم آرزو میکنم که همیشه سلامت باشن و عاقبت به خیر و به اون آرزوهایی که یه خیرشون هست برسن. آروز میکنم که همه مریضهارو دلشون رو خوش کنه.خدا جونم اگر مریضی رو میدی درمونشم بده. درد کشیدن در صورتی که بدونی درمونش هستش زیاد حس نمیشه. اما خدا جونم درمونش رو میدی راهش رو هم نشون بده و همینطور رهش هموار باشه ها. دیدی یه وقتایی یه درمانی هستش برای مریضی اما یا امکان سلامت جسمانیش نیستش یا اینکه اون بنده خدا پول نداره. به خاطر اینه که میگم راهش هموار باشه.برای خودم هم آروز میکنم که مثل همیشه اون چیزهایی رو که به خیر و صلاحم هستش رو جلوی پام بذاری خدا جونم. خدا جونم یه کاری کن که همیشه وقتی مامانم میخوادش یاد من بی افته مایه شرمندگیش نباشم …مایه افتحارش باشم. خدا جونم کاری کن که بتونم زحمتهای مامانم رو که طی این سالها برای من و خواهرم کشیده به خوبی بتونیم جواب بدیم مایه سربلندیش و شادیش باشیم. خدا جونم برای خودم آروز میکنم که اون چیزی که الان توی ذهنم هستش اگر واقعا” به صلاحمون هستش ، راهش رو خودت هموار کنی که درست بشه به خیری و شادی.( بعضی وقتا آدم فقط حرفشو میتونه به خدا جون خودش فقط و فقط بگه

بازم آروز های دیگه دارم که فقط باید به خدا جونم بگم که در این مقال(مغال) نمیگنجد

برای تو هم همون آرزویی رو میکنم که برای خودم میکنم همیشه.آروز میکنم که همیشه اون چیزی که خیروصلاحت هستش جلوی پات گذاشته بشه.

+ نوشته شده در ;جمعه بیست و نهم تیر 1386ساعت;1:38 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

نوشته شده توسط در 20 جولای 2007 مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا دیدگاه‌ها برای امشبم دلم میخوادش که بازم از اون آروزها بکنم. بسته هستند