بایگانی نویسنده

همچنان To Be continued

امروز رفتم دعوا. جاتون خالی چی زدیم و چه خوردن…اما نتیجه ای نگرفتیم و همچنان To Be continued تا فردا یا شنبه + نوشته شده در ;چهارشنبه بیست و پنجم دی 1387ساعت;9:11 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

نوشته شده توسط در 14 ژانویه 2009 مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا 5 نظر

باقلوا خورون!

به به!…به به!…اگر باقلوا می خوردم این همه کیفور نمیشدم که امروز شدم…به جان خودم نباشه، به جان شما، اگر امتحان امروز باقلوا بودا، هنوز تو دهن نذاشته آب میشد، بس که امتحان خوبی بود خدارو شکر…زدم تو گوش ۲۰…اصلا ۲۰ چیه؟ جا داشته باشه ۲۰۰، ۳۰۰ میشم.

امتحان شنبه هم که جوابش اومد شدم ۱۹…اون یه نمرهه هم مال اون سوتیه که سر امتحان عملی دادم وگرنه اینم ۲۰ میشدم.

خیلی خب دیگه! کم کم تمومش کنم تا حالتون بهم نخورده و بیشتر از این وبلاگ رو شکوفه بارون نکردین.

اما همچنان از دیشب عصبانیم و سگ، تا فردا که برم خدمت اون آدم برسم

+ نوشته شده در ;سه شنبه بیست و چهارم دی 1387ساعت;10:7 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

نوشته شده توسط در 13 ژانویه 2009 مربوط به موضوع روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا 7 نظر

آدم بی وجود احمق!

خیلی عصبانیم. یه چیزایی در حد سگ شدم، شایدم بدتر از سگ…خیلی کم عصبانی میشم اما وقتیم یه نفر پا میذاره رو دمم دیگه حسابش با خودشه…راسته میگن با دم شیر بازی نکن که اگه بگیرتت، شانس بیاری تیکه بزرگت شاید گوش چپت باشه. نا سلامتی منم که امردادیم و شیر!

همیشه از آدمای بی وجود و جرات بدم می اومده. حالا نمیگم خودم خیلی وجود دارم و کله خرم. اما لااقل اگر کاری رو می خوام انجام بدم وجود و جراتشو دارم که پا جلو میذارم، نه اینکه وسط کار جا بزنم و آبیاری قطره ای کنم لباسامو.

آخه یکی نیست به اون آدم احمق بگه که اگر تو وجود و جرات کاری رو نداری خیلی بیجا میکنی، غلط میکنی و غلط(!!!) میخوری که یه کاری رو انجام بدی…بیجاتر میکنی، غلط تر میکنی و غلط تر(!!!) میخوری که وقتی گند میزنی به همه چی پای کس دیگه رو هم وسط میکشی….آدم بی وجود احمق! مگه من نبینمت!

+ نوشته شده در ;دوشنبه بیست و سوم دی 1387ساعت;9:29 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

نوشته شده توسط در 12 ژانویه 2009 مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا 5 نظر

انتظار آیفونی!

پی نوشت پست دیروز که در مورد طالع روزانه بود، عارضم بس که امروز پشت این آیفون انتظار کشیدم تا یه از خدا بیخبری بیاد و رد بشه، محض دلخوشیم که شده بلکه این زنگ ما رو بزنه و شاید یه فرجی بشه و آره و اینا،خسته شدم دیگه…حتی آقای آشغالانسم نیومد بگه “آشگال داری؟!”

سر شبیه بود که پیشنهاد کردم بریم خونه خواهرم اینا…به خیال خودم شاید آیفون اونا جواب بده و یکی از محلشون بیاد رد بشه…غافل از اینکه اونجا هم سوت و کور تر از محل ماست.

پس تا اطلاع ثانوی بازم موندگارم همینجا…نفر بعدی لطفا!

+ نوشته شده در ;یکشنبه بیست و دوم دی 1387ساعت;1:39 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

نوشته شده توسط در 11 ژانویه 2009 مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا 9 نظر

نمیدونم چه عنوانی برای این پستم بنویسم!!!

– چه امتحانی دادم، امروز…باقلوا پیشش هیچ بود…کلا ۵ دقیقه بیشتر نبودم سر جلسه که ۳ دقیقش انتظار برای رسیدن صورت جلسه بود…نیست که خیلی مشهورم همه دوست دارن هی ازم امضا بگیرن…حتی شما دوست عزیز!

– یه روزایی دلم می خواد کلا کلاس ملاسو بیخیال شم و به بیخیالی طی کنم…البته بر همگان واضح و مبرهن است که منظورم از کلاس، کلاس درس نیست!

– من هنوز با ۲۴ سال نتونستم در مواقع بحرانی زندگیم اختیار دهنمو داشته باشم و کنترلش کنم…البته از اون لحاظ.از کدوم لحاظ؟ عرض میکنم الان…در بحرانی ترین مواقع زندگیم وقتی دارم یه چیزی می خورم، راه دهنمو گم میکنم…حالا خوبه راه پر پیچ و خمی رو نباید طی کنم تا به مقصد برسم…یهو میبینم تو دهنم پر از خالیه، رو لباسم یه شاهکار فوق پست مدرنیسمی خودنمایی میکنه و لقمه گرام در حالی که داره بالا سرش رو نگاه میکنه، با همون نگاه معصومش از من می خواد که هر چه زودتر از رو زمین برش دارم…بدتر از اون اینه که آثار بجا مونده از اثر مذکور به هیچ صراطی راضی نمیشه از رو لباسم زحمت رو کم کنه.

– وای ی ی ی! چه سوزی می اومد امروز تو دانشگاه ما. از اون سوزای گدا کش بودااا! … به حدی یخ زده بود(!!!) که هر چی رو شوفاژ نشستم تا یه ذره گرم بشه، افاقه نکرد که نکرد.

طالع روزانه: متولد این ماه اگر ازدواج نكرده شرایطی فراهم خواهد شد كه بتواند در آن ازدواج كرده و به آرزوی خود برسد اما اگر متأهل باشد باید خود را برای شروع یك برنامه تازه آماده كند…این طالع روزانه هر روز در سایت کلوپ -همین سایتی که گوشه وبلاگم میبینید- برای متولدین هر ماه نوشته میشه…اینم طالع امروز منه… حالا چه آدم دهن لقی آروزی منو به مسئولین سایت لو داده، الله و اعلم!!!

+ نوشته شده در ;شنبه بیست و یکم دی 1387ساعت;3:40 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

نوشته شده توسط در 10 ژانویه 2009 مربوط به موضوع روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا 5 نظر