مُردم
اکثر مواقع، یا بهتره بگم همیشه، به این فکر می کنم که اگر یه روزی -مثلا همین چند ثانیه دیگه- مُردم، اصلا کسی پیدا میشه که گاهی یه یاد خوبی از من بکنه؟
همیشه از اینکه تصویر بدی از خودم تو ذهن کسی بذارم، مثه چی! می ترسم. اگرم یه موقعی ناخواسته این کارو کنم، فقط خودم و خدا می دونیم که چقدر به خودِ خدا التماس می کنم که منو ببخشه.
اما این فکر مُردنه همیشه باهامه.
پ.ن: تورو خدا اگه خواستین کامنتی بذارین نگین “خدا نکنه” یا “به به، چه آدم خوبی هستی” و ازین حرفا!
نوامبر 14th, 2010 at 6:17 ب.ظ
آخ من همه ي فكرم بعد از مرگ همينه!هميشه ميترسم كه دل كسي رو بشكنم گرچه تا حالا هم معلوم نيست نشكسته باشم ….دوست ندارم كسي از دستم ناراحت باشه
————————–
پس می فهمی من کاملا چی میگم
نوامبر 14th, 2010 at 10:21 ب.ظ
خوب من همیشه از اون مانتو ابیتوووون یاد میکنم خووووبه؟
————————–
واااای شما هنوز اون مانتو آبیه یادتونه؟ 😀
نوامبر 14th, 2010 at 10:35 ب.ظ
من ازيه چيز ديگه هم ميترسم از اينكه مريض بشم و چند وقتي تو رختخواب بيفتم و ديگران رو به زحمت بندازم!.
از آرزوهام اينه كه شب بخوابم صبخ پاشم ببينم اون دنيام…يا مثلا يهو در حين نگاه كردن گلهاي تو حياطمون بميرم يا حتي در حين كامنت گذاشتن!!خلاصه دوست دارم تا وقتي زنده باشم كه خودم ميتونم كارامو انجام بدم
————————–
دقیقا منم از همین میترسم.
همیشه به خدا میگم منو چل و چلاقم نکن. یهو بمیرم و خلاص.
تف تفی دوست ندارم بشم
نوامبر 14th, 2010 at 10:39 ب.ظ
دختر خوب اگه كسي ازت رنجيده خاطر شد از خودش معذرت خواهي كن نه از خودِ خدا 😉
————————–
از خودش که حتما عذرخواهی می کنم، اما خدا می دونه که از دلش در میاد یا نه… این برای من مهم هست که از دلش هم در بیاد واقعا
نوامبر 14th, 2010 at 11:22 ب.ظ
خدا خيرت بده كه آپ كردي
اومدم مي بينم نه كسي آپ كرده و نه جواب كامنت داده 🙁
————————–
خیر از جوونیت ببینی برادر
نوامبر 15th, 2010 at 7:23 ق.ظ
علی الحساب هیج جوابی ندارم بدم به این پست …
————————–
🙂
نوامبر 15th, 2010 at 7:23 ق.ظ
در جواب کامنتتون »
احسان عیوضی مینویسد : ماشالله از این همه کامنت !!! جواب بدم خودش یه پست میشه !!! همه عکسها رو نمیشه که گذاشت !!! مسیح مسیر رو حفظ بود گمانم !!! ولی فقط به گمانم !!! در تونل جیغ زدم !!! دقیقا در تونل فقط باید جیغ زد !!! آش رو باید بخریم براتون آنقدری که پشیمان شدیم از آش خوردن بی شما !!! دل بچه مردم رو زدیم سوزوندیم با این آش … آره چندتا از عکسها رو حین تماس تلفنی با شما گرفتم … ماهی رو نباید نخ کرد مگر در موارد ضروری در بقیه موارد باید خورد ماهی رو !!! این مسئله رد مورد خاویار هم صدق میکنه به طرق اولی !!! اناره رو نمیدونم چون تا این لحظه خبری ازش به دست نیومده :))) ایشالله سفر بعدی امام رضا بطلبه بریم تایلند !!!
————————–
نه تنها دل بچه مردم رو با آش خون کردین، بلکه با شکلات ها هم 😉
اما تورو خدا نگو پشیمون شدین. اینایی که میگم شوخی هست کاملا. همینکه شماها خوش بودین واسه من بالاترین چیزه.
آخه من ماهی دوست ندارم، اینه که به نخ کردن و انداختن گردنم بسنده می کنم 😀
ایشـــــــــالا
نوامبر 15th, 2010 at 9:02 ق.ظ
خب اون دو موردی که گفتی رو نمی گم :دی ! اما تو دلم گفتم !
اتفاقا اتفاقا اتفاقا یک پست پیش نویس شده در همین رابطه نوشتم ! اما خب به یک شیوه دیگه مطرح کردم اما چون احتمال این بود که دوستان فحش بدن آپ نکردم :))
از دوستامم چند شب پیش خیلی شیک همین سوال رو کردم و آنچنان سکوتی در ماشین برقرار شد که خودم گفتم غلط کردم نمی خواد اصلا بگید من آدم خوبی ام یا نه که بعد از مرگم چه طوری فکر می کنین و … !
اما منم می ترسم . خیلی . از اینکه ندونسته دل کسی رو شکسته باشم و اونم نبخشیده باشه و …
می ترسم از اینکه بتونم واسه کسی کاری انجام بدم و نکنم و بعد به همین خاطر مسیر زندگی اش عوض شه
و …
کلا از خیلی چیزا می ترسم !
نوع مرگمم برام مهمه . می خوام یک جور بمیرم که نه واسه کسی زحمت داشته باشه و نه اینکه انقدر سوزناک باشه که هر وقت کسی یاد ازم می کنه دلش ریش شه ! دوست دارم تو خواب بمیرم !
من همیشه از تو به خوبی یاد می کنم چون خیلی فهمیده ای و مهربون :*
————————–
نمی دونم چرا بعضیا با مردن اینطوری برخورد می کنن. من از سال 86 به اینور خیلی دیدم عوض شد از وقتی یه جایی رفتم و یه چیزایی دیدم. همینطور هم از بهمن 87 به اینور.
تو چنتا کامت پایین تر هم برای معمار نوشتم که دوست دارم منم چطوری بمیرم. حالا باید دید خدا چی کار می کنه دیگه.
ببین! اومدی و نسازیا!!! با خط آخر کامنتت!!!
اما ممنونم که این دید رو بهم داری. امیدوارم حفظش کنم (ایشالا ماشالا)
نوامبر 15th, 2010 at 12:56 ب.ظ
ميبينم كه 3 تا 3تا آپ ميكني … احتمالن لحظه مردن نزديكه! ميدوني من هم هميشه به همين فكر كردم…آدم اگه به اون دنيا اعتقادي نداشته باشه هيچ چيز براش ترسناكتر از مرگ نيست…باورم نميشه كه روزي در اين جهان نبودم و روزگاري مي آيد كه من نيستم : زذ
قدر لحظه هاي خوب رو بدون از لحظه هاي بد به سرعت بگذر و دور شو…انشالله كه 80 سال ديگه بيام مو براي پستهاي جديدت كامنت بزارم…اميدوارم تا اون موقع به جز تو چند نفر ديگه به كسايي كه لايك ميزنن اضافه شده باشه
————————–
می دونین! اما نظر من اینه که بهشت و جهنم همین دنیا هست و همینجا باید پاک بشیم تا خاک بشیم. نظر من اینه. واسه همینم هست که دوست ندارم کسی رو برنجونمش.
ممنون از دعاتون برام. همچنین شما و بانو.
نوامبر 15th, 2010 at 1:12 ب.ظ
سلام
من فقط اومدم بگم، کجا بودی دختر؟ کمی نگران بودم…
(می دونم عجیبه و من رو نمی شناسی، چون تا به حال کامنت نگذاشته بودم. ولی خب نگران بودم خب!)
منم اغلب به مرگ فکر می کنم. اصلا اون ور سکه زندگی مگه مگر نیست؟
————————–
نمی دونم تو همون مینویی هستی که از تو گودر می خونمت یا نه؟!!
اما هر کدوم هستی، ممنون ازت که پیگیرم هستی و بودی… یه مدت آف داده بودم به خودم تقریبا.
دقیقا اون روی سکه مرگ هست
نوامبر 15th, 2010 at 2:19 ب.ظ
از بس مهرفونی خوب!!!
میدونی اگه بابام این پستت رو میخوند چی میگفت؟
میکفت : حالا تو وظیفه خودتو انجام بده ما قول میدیم فکرای خوب بکنیم!!!
شوخی کردم خانمی به دل نگیری !!!؟
اما من همیشه ازت به خوبی یاد خواهم کرد قول میدم! D:
————————–
زنده باشن پدرت همیشه و سایشون بالای سرتون باشه.
مامان منم همیشه اینو میگه بهم 😀
خوبی از خودته.
نوامبر 15th, 2010 at 7:53 ب.ظ
سلام اولا تو همیشه تو دلمون زنده هستی..و دوست خیلی خوبی هستی انقدر خوب که ادم نیمدونه چی بگه..همه ما ممکنه از این فکر ها داشته باشیم ولی کسی که این فکرها رو داره معلومه ادمی هست که خیلی چیزها ر.و درک میکنه و این خیلی ارزش داره دوست من..زنده باشی و خوشبختیت فراوان باشه..
————————–
سلام
ممنون دوستم
مرررسی، تو بیشتر
نوامبر 15th, 2010 at 9:27 ب.ظ
يعني واقعا احسان جوابي نداشته به اين پست؟؟؟
————————–
خب نظرش این بوده، مگه عیبی داره؟؟؟؟؟