عجله

همیشه نزدیک عید که میشه یه عجله عجیبی منو میگیره…همش فکر میکنم باید کاری کنم و داره انجامش دیر میشه…همش حل دارم…همش فکر میکنم وقت کم دارم در صورتی که کار خاصی هم نیست…دم سال تحویلم که انقدر عجله منو میگیره که حد نداره…عجلش یه طرف ، استرسی که پیدا میکنم از همه مسخره تره…همه دم سال تحویل خوشحالن اما من یه استرس عجیبی میگیرم…همیشه حل اینو دارم که مبادا دم سال تحویل همه دورهم نباشیم و چمشدونم،مثلا” یکی از ماها سر سفره هفت سین نباشه!…خرافاتی نیستم اصلا” ،اما شنیدم میگن هرطوری که دم سال تحویل باشی تا آحر سالم همونطوریه،آره واقعا؟! نه بابا اینا خرافاته!…یادش بخیر بچگیا یه بازی بود که فکر کنم اسمش ” هر کی شکلک دراره “. دم سال تحویلم یه جورایی هر کی شکلک دراره هست ….خلاصه که از الان اون حل بودنه شروع شده

دلم می خواد برای این سالی که گذشت بنویسم،اما هنوز زوده،هنوز تموم نشده.

+ نوشته شده در ;سه شنبه چهاردهم اسفند 1386ساعت;1:16 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در سه‌شنبه, 4 مارس 2008 ساعت 1:16 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

«
»
 

5 پاسخ به “عجله”

  1. کاوه گفته :
    مارس 4th, 2008 at 9:32 ق.ظ

    سه شنبه 14 اسفند1386 ساعت: 9:32

    سلام

    ما بلاخره نفهميدم حل ميشي يا هول ميشي يا شايدم هردوتاش

  2. کاوه گفته :
    مارس 4th, 2008 at 9:38 ق.ظ

    سه شنبه 14 اسفند1386 ساعت: 9:38

    یاد ترانه فرهاد افتادم:

    بوی عیدی.. بوی کاغذ رنگی..

    …با اینا زمستونو سر میکنم…
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    منم دقیقا" این روزا همین آهنگو گوش میکنم و چقدر با حال و حوا جوره

  3. کاوه گفته :
    مارس 4th, 2008 at 9:43 ق.ظ

    سه شنبه 14 اسفند1386 ساعت: 9:43

    از rapidshare.com نگو که دلم خونه! با کلی مصیبت اجازه دانلود میده تازه واسه دانلودهای بعدی هم کلی منتظرت میذاره
    در ضمن آپلود فایلهای گنده هم کلی سختمه

  4. علی گفته :
    مارس 4th, 2008 at 11:44 ق.ظ

    سه شنبه 14 اسفند1386 ساعت: 11:44

    دلشوره دم عید خال میده

  5. شیوا گفته :
    مارس 4th, 2008 at 2:36 ب.ظ

    سه شنبه 14 اسفند1386 ساعت: 14:36

    منم دم عید همینطوریم…. موقع تحویل سال که دیگه نگو….. از شدت استرس میخوام خفه شم…. نمی دونم چرا اینطوریه…… بعدشم یه جوریم که دلم نمی خواد اون ثانیه های اخر بگذره و وارد سال جدید بشیم….. به خودم میگم ای وای چقدر از ثانیه ها و دقیقه ها و ساعتها رو هدر دادم و تازه یه سال دیگه داره میاد که من بازم ثانیه ها و دقیقه ها و ساعتهاشو قراره هدر بدم……