پریای درونیم
بیشتر مواقع این حس به من کمک میکنه. همیشه باهامه …قبل از اینکه چیزی بخواد بشه بهم میگه،گاهی هم من بهش گوش نمیدم و بهش میگم: نه بابااا…راست میگی ی ی؟؟؟
چند وقت پیش با یکی از دوستانم بیرون بودیم. فرداش داشت از ایران میرفت. زمانی که با هم بودیم همون خود درونیم-یا به قول خودم پریای درونیم-،بهم میگفت که تو دیگه اینو نمیبینی…دیگه اینو نمیبینی… اما من همچنان مسخره اش میکردم و بهش گوش نمیدادم.از اون روز تا الان ۶ یا ۷ ماه میگذره.دیروز که یادش افتادم دیدم ای بابا،این بیچاره هی به من میگفتش ها اما منه….(بخاطر بد آموزی که داره سانسورش کردم)هی بهش گوش نمیدادم. دوستم رفت.دیگه هم ازش خبری نشد و دیگه هم نمیشه.اما تنها چیزی که مونده،بازم منم و این پریای درونیم که باید بیشتر بهش گوش بدم. بیچاره یه چیزایی میدونه ها.
الانم داره به من میگه که تا چند دقیقه دیگه من این پست رو تموم میکنم…وایسا..وایسا…آهان،داره میگه که وقتی هم این پست رو تموم کردم بعد از دوبار خوندن و احتمالا” یه ذره میرایش میذارم تو وبلاگ.(منم دارم بهش گوش میدم دیگه)
7 پاسخ به “پریای درونیم”
دسامبر 11th, 2007 at 4:07 ب.ظ
سه شنبه 20 آذر1386 ساعت: 16:7
سلام
خوب خوبه آدم با کسی که حسس ششمش خوبه دوست باشه. حالا بگو من تو امتحان استادتون قبول میشم یا نه
اگه قبول نمیشم بخود پانشم بیام
ممنون از زحماتی که میکشی
دسامبر 11th, 2007 at 8:03 ب.ظ
سه شنبه 20 آذر1386 ساعت: 20:3
سلام عزیزم…. ماشالا عروسمون از هر پنجه ش هنر میریزه……. الهی قربون عروس خوشگلم بشم……… چققققققققدر کدبانو…. چققققدر حس شیشم دار……. چققققققدر با نجابت….. ایشالا چشم حسود کور بشه……….. تورو خدا واسه خودت برو اسپند دود کن……….. اصلا من هر جا می رم بهم می گن راسته که پریا عروس شماست……. من که نمی گم اره چون اینطوری 10000 نفر می ریزن دورمو همش راجع بهت ازم سوال می کنن….. (تعجب نکن عروس…. من دارم از یه روش قدیمی استفاده می کنم که می گن اگه می خوای پیروز بشی باید تو دل دشمن نفوذ کنی)
امیدوارم این دفعه حس شیشمت درست نگفته باشه و دوستتو دوباره ببینی. بوسسسسسسسسسسس
دسامبر 11th, 2007 at 8:53 ب.ظ
سه شنبه 20 آذر1386 ساعت: 20:53
خب. چون شدای شما دراومده بازم شعرهای شعرا رو به گند میکشم تا بیشتر صداتون دراد!
دسامبر 12th, 2007 at 8:24 ق.ظ
چهارشنبه 21 آذر1386 ساعت: 8:24
بابا هی میایی نوشیدنی تعارف میکنی یه دونه وردار بیار دیگه!
البته من با نوشابه میونه خوبی ندارم. با آب میوه مخصوصا نوع معجونش بیشتر حال میکنم.
دسامبر 12th, 2007 at 8:25 ق.ظ
چهارشنبه 21 آذر1386 ساعت: 8:25
راستس داستان این کامنتا چیه؟دیروز از آخر اول بودم. امروز برعکس شده؟!
دسامبر 12th, 2007 at 2:45 ب.ظ
چهارشنبه 21 آذر1386 ساعت: 14:45
این کامنت آخر رو ندید بگیر. یه لحظه با یه وبلاگ دیگه عوضی گرفتم.
در ضمن ببخشید که اشتباه لپی شد.اسمتون رو تصحیح کردم!
دسامبر 12th, 2007 at 3:28 ب.ظ
چهارشنبه 21 آذر1386 ساعت: 15:28
پس تنها من نیستم که سوتی میدم