کیشنامه
۱۰ فروردین:
ساعت ۵ عصر پروازمون بود. هر موقع می خوام با هواپیما جایی برم همیشه تصور اینو میکنم که اگر یه موقع سقوط کنیم تو چه جور جایی ممکنه بی افتیم؟ و همیشه خودم رو آماده میکنم. اما هرگز نشده که نسبت به سقوط تو پرواز کیش نظر خوبی داشته باشم.
تصور اینکه یه موقع تو خلیج فارس بی افتم خیلی دردناکه برام. در بهترین حالت اگر نصیب کوسه ها نشم، شنا کردن تو آب شور برام خیلی عذاب آوره. اصلا نمی تونم چشمام رو باز نگهدارم و همه راه رو تا یه خشکی راحت شنا کنم. به همین خاطر همیشه از خدا می خوام که اینطور جاها اینطور چیزا رو نصیبم نکنه.
خدارو شکر پروازمون خیلی خوب بود. بار اول بود که با Kish Air میرفتم. برعکس دفعه های قبل اصلا نه تاخیری داشت و نه اذیت شدیم تو پرواز. حتی پرواز با Iran Air هم اذیت کننده بوده.
از تو خود فرورگاه بلیط پارک دلفین هارو برای فردا شب گرفتیم. خیلی ذوقمند بودم از اینکه میتونم از نزدیک دلفین هارو ببینم. قبلا هم که یه بار از بندر چارک با قایق به کیش رفته بودم دلفین هارو از نزدیک دیده بودم اما هیچ موقع شانس عکس انداختن باهاشون رو نداشتم. از دلفین، خرس و شیر -اگر بچه باشه که بهتر- بی نهایت خوشم میاد و هلاکشون هستم.
به خونه که رسیدیم یه چایی خوردیم و بیرون رفتیم و از همون دقیقه اول خرید کردیم. میدونین که، خرید بیماریه خانوماست.
راستی! اگر یه موقع گذرتون به پردیسI افتاد حتما آب انار گلاسه و بستنی اناری بخورین، که اگر نخورین همه عمرتون به هدر رفته. اینطور که صاحبش میگفت تا چند وقت دیگه میان تو تهران یه شعبه میزنن. اصلا نمیشه با حاجی اناری تو تهران مقایسش کرد.
شب هم تولد مامانم رو جشن گرفتیم. پارسال تولدش تو حمام خان یزد که الان سفره خانه سنتی شده بودیم.
۱۱ فروردین:
چون خیلی خسته بودم صبح رو تو خونه خوابیدم و مامان اینا خرید رفتن. از ناهار باهاشون بودم. شب هم بعد از اینکه به بیماریه خانوما! یه ذره دامن زدیم، به پارک دلفین ها رفتیم. چون ساعت شروع برنامه هارو بهمون اشتباه گفته بودن متاسفانه بازدید از آکواریوم رو از دست دادیم اما به موقع به دلفیناریوم رسیدیم. نمی تونم بگم که چقدر از دیدن این دلفین ها لذت بردم و چقدر قربون صدقشون رفتم.
موقع عکس انداختن با دلفین ها که رسید، یه عکس دسته جمعی گرفتیم و یه عکس هم خواهرم و شوهرش و پانیا. پانیا وقتی یه فرد یا یه چیز جدید میبینه حسابی موقعیت رو اسکن میکنه و دهنش باز میمونه برای چند دقیقه. وقتی هم دلفین هارو دید همینطور بود. موقع عکس انداختن اونا که شد من بیچاره رو وادار کرد که وایسم اونجا براش “سوسن خانوم” بخونم و قر بدم تا خانوم یه ذره حواسشون جمع بشه و بخندن. سوسن خانوم رو خیلی دوست داره. هرجایی بشنوه یا ببینه خیلی خوشحال میشه. خلاصه پیش دلفین آبرو برام نذاشت! اما عکس های خوبی شدن.
۱۲ فروردین:
بعد از اینکه آری گفتیم! من و مامانم به پلاژ بانوان رفتیم. از دریا و آفتاب حسابی لذت بردیم. با اینکه Sun Oil زده بودم اما حسابی پشتم سوخته و قرمز شده. همیشه همینطور میسوزم و تا چند روز مشکل دارم اما بعدش خیلی خوشرنگ میشم. برنزه شدن هم بهم خیلی میاد.
راستی! وقتی من تو ساحل خوابیده بودم و مامانم تو دریا بود، یهو دیدم همه خانوما از تو آب اومدن بیرون و با تعجب دارن به یه چیزی نگاه میکنن. مامانم که اومد ازش پرسیدم چه خبر بود؟ گفت “چنتا کوسه اومده بودن نزدیک جایی که خانوما شنا میکردن، به خاطر همین برای اینکه برای کسی اتفاقی نیافته همه رو از آب بیرون کردن.”
لازم نیست که بگم شب هم چی کار کردیم دوباره!
13 فروردین:
دوستم که خونش رو به ما داده بود خودش اومد امروز. مامان اینا برای رسیدن به بیماریشون! رفتن و منم چون لباس هام تو کمد بود و دوستم جلوی در کمد خوابیده بود موندم تو خونه و کتاب خوندم و با سگ دوستم، Teddy، یه ذره بازی کردم. ناهار رو شاندیز صفدری خوردیم و کمی تا قسمتی حس کردیم تو شاندیز مشهد هستیم!
ساعت پرواز رو تو بلیطمون 10:30 شب زده بود. وقتی به فرودگاه رفتیم و می خواستیم بارمون رو تحویل بدیم، هیچ Counterی باز نبود!! روی مانیتور هم زده بود “کیش-تهران 23:30 طبق برنامه”!!!!
از اطلاعات که سوال کردم گفتن “تو بلیط همه مسافرها اشتباه نوشتن ساعت پرواز رو. بشینین تا اعلام کنن.”… یکساعتی رو علاف بودیم تا Counter باز بشه. بازم خدارو شکر پرواز خوبی داشتیم و اصلا اذیت نشدیم.
هر چی تو سفر ارمنستان اذیت شدی
3 پاسخ به “کیشنامه”
آوریل 4th, 2010 at 7:59 ق.ظ
یکشنبه 15 فروردین1389 ساعت: 7:59
به سلامتی
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
سلامت باشید
آوریل 4th, 2010 at 9:48 ق.ظ
یکشنبه 15 فروردین1389 ساعت: 9:48
كوسه ها ميخواستن خانومها رو بخورن ؟!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
خوشبختانه موفق نشدن و نشد که شما آقایون از دست این خانوما راحت بشین
آوریل 5th, 2010 at 8:39 ق.ظ
دوشنبه 16 فروردین1389 ساعت: 8:39
هميشه در سفر
خداروشكر كه اين بار سفر خوبي داشتي
+++++++++++++++++++++++++++
من امسال عيد خونه موندم فقط ددر رفتن همرو خوندم
نوبت من هخم ميشه
ميرم ددر براتون هم تعريف نميكنم
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ممنون
معمولا امردادیا اینطوری نیستنا، حالا شما چرا اینطوری شدین نمیدونم والا….شاید تو بیمارستان عوضتون کردن