در راه صعود تا گواهینامه (۱۲)
صبح پاشدم رفتم بیمارستان دم خونمون که آزمایشم رو بگیرن. زودم رفتم که نفر اول باشم. مثل شیر خودم تنها رفتما! خانمه تا نسخم رو دید گفت ما اینا رو نداریم و برو آزمایشگاه … اونجا که رفتم نسخم رو که دید سوال کرد “برای چیه؟” و منم مجبور شدم یه قسمتی از ماجرای سوزناکم رو تعریف کنم. اما خانمه عین چی! فقط نگاه کرد و گفت “برو اونجا تا من بیام.”
دکترم نامردی نکرده و قند ۲ نوبتی نوشته. یه آزمایش دادم و اومدم خونه و صبحانه خوردم و ۲ ساعت بعدش دوباره رفتم. تو این ۲ ساعتی هم که خونه بودم از یکی از بیمارستانهایی که طرف قرار داد بیممون هست تونستم یه دکتر چشم پزشک پیدا کنم که زودتر نمرم رو بنویسه و علاف دکتر خودم نشم. چون دیروز میگفت “شاید اصلا عینک نیاز نداشته باشی و با یه قرص خوب بشی.”
حالا این وسط مامانم گیر داده که “چرا عجله میکنی؟…حالا عقب بیافته مگه چی میشه؟ بذار دکتر خودت بنویسه. شایدم اصلا عینک نخوایی و …” بالاخره برگم رو نشونش دادم که اون خانم دیروزیه توش نوشته بود “عینک”. یعنی اینکه تا با عینک نمره دار نرم برگم رو امضا نمیکنه. پیش هر دکتر دیگه ای هم که برم چون اون خانمه وسط برگه نوشته، نمیشه کار دیگه ای کنم. خلاصه که آخرش راضی شد و تازه فهمید من چی میگم و دردم چیه. اوووووف!
آزمایشم رو دادم، و دکترم هم نمرم رو نوشت و نسخه رو عینک سازی دادم و اومدم خونه. اما هلاک شده بودم واقعا دیگه تو گرما از یه طرف اینکه همه کارا باید تا قبل از ۱۲ ظهر تموم میشد. چون عینک سازی میبست و میافتاد بعد از ظهر. بعد از ظهرم که میافتاد یه روز دیرتر عینک رو میدادن…فردا جواب آزمایشم و عینک آماده هست.
دوستم با ۴ تا غلط آئین نامش رو قبول شده. همه سوالا مثل همونایی بوده که تو کتاب بوده بغیر از ۴-۵ تا که انحرافی.
شدیدا مربی خودمون و اونی که ازمون امتحان گرفت هفته پیش سراغ من رو میگرفتن از دوستم که من پس چرا نرفتم؟ دوستم که بهشون گفته کارم گوریده تو هم و هفته دیگه میرم، کلی ناراحت شدن و با آه و سوز و گداز برام سلام دادن که دوستم برسونه به من و آرزو کردن که هفته دیگه حتما همه رو قبولیم……
11 پاسخ به “در راه صعود تا گواهینامه (۱۲)”
سپتامبر 2nd, 2009 at 1:10 ق.ظ
چهارشنبه 11 شهریور1388 ساعت: 1:10
49595
سپتامبر 2nd, 2009 at 1:22 ق.ظ
چهارشنبه 11 شهریور1388 ساعت: 1:22
4 تا غلط خوبه، کاش بیشتر بود ولی
از دوستتان خوشمان آمد
———
شما انقدر عجله داری می خوای کیو زیر کنی؟
———
مطمئنید تنها رفتید؟ گم نشدید که؟ اینجور موقع ها آدرس بذارید تو جیبتون
———
چه فایده! قبول شدین چطوری شیرینیش رو بخوریم
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
برادر منظورم این بود که با جرات تمام خودم تنها رفتم آزمایشگاه.
آخه تو که تا 10 روز تهران نیستی که هفته دیگه شیرینی بدم.
سپتامبر 2nd, 2009 at 1:23 ق.ظ
چهارشنبه 11 شهریور1388 ساعت: 1:23
دوم
دلم سوخت واسه خواهر مسی….
بیا… بیا و بگو اول شدی…. فقط این یه باره ها
سپتامبر 2nd, 2009 at 1:25 ق.ظ
چهارشنبه 11 شهریور1388 ساعت: 1:25
دوم
دلم سوخت واسه خواهر مسی….
بیا… بیا و بگو اول شدی…. فقط این یه باره ها
77995
—-
چرا همش 95 میاد؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
هیچم نمیگه اول. چون همیشه ladies first
سپتامبر 2nd, 2009 at 4:09 ق.ظ
چهارشنبه 11 شهریور1388 ساعت: 4:9
فعلاً تا شاید ده روز خدافظ
اگه پست بذارید شاید بیام اول بشم و برم
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
کجا بسلامتی؟ انتخاب واحد؟
سپتامبر 2nd, 2009 at 11:09 ق.ظ
چهارشنبه 11 شهریور1388 ساعت: 11:9
هیچم نمیگم اوووووووووووووووول
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
خوب کردی خواهر….ایول!
سپتامبر 2nd, 2009 at 12:30 ب.ظ
چهارشنبه 11 شهریور1388 ساعت: 12:30
درست یادم نیست ولی انگار زمان ما با سه تا غلط فرت میشدی
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
همچین میگی "زمان ما" انگار منظورت سال 42 هست
نه بابا! همیشه 4 تا بوده
سپتامبر 3rd, 2009 at 7:37 ب.ظ
پنجشنبه 12 شهریور1388 ساعت: 19:37
انتخاب واحد؟ نه.
می خواستم ترک کنم که نشد.
اعتیاد اینترنت رو میگم
ولی زیاد ناراحت نشید،
هفته ی بعد میرم مسافرت و نمیام
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
معتاد، بد بخت، بیچاره، مایه ننگ جوونا و جامعه…
کجا بسلامتی؟
سپتامبر 4th, 2009 at 12:04 ق.ظ
جمعه 13 شهریور1388 ساعت: 0:4
این یه روزی هم که نیومدم ما گوشیم وصل میشدم. چه ترکی کردم من
—–
دریا
دریا….
صدام خوب نیست بیشتر نمی خونم
شمال
دلتون آب شد؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
برادر بد سوتی دادی! بد!
"ما" چیه؟ منظورت "با" بود؟
بسلامتی! جای منم خالی کن. کلوچه هم گردویی دوست دارم
سپتامبر 4th, 2009 at 12:05 ق.ظ
جمعه 13 شهریور1388 ساعت: 0:5
ما؟ با!
55965
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
خیلی بده آدم لاک غلط گیر باشه اما سوتی بده در حد کره ماه
سپتامبر 4th, 2009 at 3:50 ق.ظ
جمعه 13 شهریور1388 ساعت: 3:50
مگه من چیم از بقیه کمتره؟ تازه سوتی دادن مد شده
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
مد؟ برادر از مد خیلی عقبی