در راه صعود تا گواهینامه (۱۰)
دوستمم مردود شد. زیاد به راهنما توجه نداشت و آخرش که داشت پیاده میشد دستی رو یادش رفت بکشه. ماشین همینطور داشت عقب عقب میرفت و اونم برای خودش داشت پیاده میشد.
تو ماشین که بودیم به دوستم داشتم میگفتم الان که بریم آموزشگاه با چه رویی تو چشمای آقای […] نگاه کنیم؟ اصلا بهش نمیگیم افتادیم و به روی خودمونم نمیاریم. مربیه گفت “به اون نگین، منو چی کار مکینین؟ منکه میرم بهش میگم. رو شما دوتا خیلی حساب میکرد!” بهش گفتم حالا با شما هم یجوری کنار میاییم. بهتون پیشنهاد رشوه میدیم که نگین. یهو شیشه آب یخی که تو کیفم بود رو درآوردم گرفتم جلوش و گفتم اینم قیمت پایه. قبوله؟
اومدیم آموشگاه که کلاسامون رو هماهنگ کنیم، انگار نه انگار که رد شدیم. انقزه کرکر میکردیم که خانمه فکر کرد قبول شدیم و برای امتحان اصلی همینطوری داریم ۲ جلسه دلبخواهی میگیریم. بقیه می اومدن دعوا و داد و بیداد که چرا رد شدیم؟! خدایی آخر روحیه ایم ماها. بقول دوستم میگه “پامون به هر جا که برسه انقدر سعی میکنیم سوژه خنده پیدا کنیم اونجا رو به گوه میکشیم!”
هفته دیگه سه شنبه آئین ناممون رو میدیم و هفته بعدش یکشنبه و دوشنبه کلاسامون رو میریم و اگر خدا بخواد سه شنبه ش آزمون شهره.
سراسری مجاز شدم. نمرم ۷۵۴ و رتبم ۲۲۱۱۸ شده. تو درسهای معارف و حسابرسی نمرم منفی شده. اما بقیه رو خوب زدم.
7 پاسخ به “در راه صعود تا گواهینامه (۱۰)”
آگوست 23rd, 2009 at 5:53 ب.ظ
یکشنبه 1 شهریور1388 ساعت: 17:53
خواهرجان باید از خجالت آب می شدی که در اون لحظه….13جلسه رفته بودی؟!!….خدا برات به خیر کنه با افسر….ای بابا پس شیرینی کنکور رو نمی خوریم؟!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
13 جلسه که خوبه. ماها کمش بودیم. بالای 15 جلسه بودن همه
بذار ببینم کجا قبول میشم بعد شیرینی میدم
آگوست 23rd, 2009 at 6:57 ب.ظ
یکشنبه 1 شهریور1388 ساعت: 18:57
دو تا از این پست هست؟
کدومش رو بخونم؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ما تو امتحان رد شدیم بلاگفا زده به سرش
آگوست 23rd, 2009 at 7:02 ب.ظ
یکشنبه 1 شهریور1388 ساعت: 19:2
بدشانسی هم قسمتی از امتحانه دیگه!
دوستتون
عجب رشوه ای
دعئا می کردید اعصاب خودتون بدتر خورد میشد….(احساس می کنم دارم بال در میارم، عین فرشته ها)
یعنی شیرینی می خوریم یا نه؟ خواهر مسی ظاهراً خیلی دلش رو صابون زده ها
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
باورت میشه اصلا ناراحت نیستم که رد شدم. اصلا دوست ندارم گواهینامه الکی بیخودی بگیرم. چون اونطوری میشه گواهینامه آدم کشی خدایی نکرده
دعوا میکردم و نمیکرد بازم فرقی نمیکرد چون در هر حال رد شده بودم. اگه دعوا میکردم اسم خودم رو بد میکردم
فعلا صابوناتون رو نگه دارین
آگوست 24th, 2009 at 2:13 ق.ظ
دوشنبه 2 شهریور1388 ساعت: 2:13
چه واقع بین
آگوست 24th, 2009 at 11:55 ق.ظ
دوشنبه 2 شهریور1388 ساعت: 11:55
هه هه هه
البته در جواب اینی که واسه برادر پرهام نوشتی من فقط میتونم بگم خدا از دلت بشنوه
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
چی؟
آگوست 24th, 2009 at 11:57 ق.ظ
دوشنبه 2 شهریور1388 ساعت: 11:57
دوستت بلاگفا نمیاد باهاش دوست شیم؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
چرا؟ نکنه می خوایین اینجارم به گوه بکشیم ماها؟!
آگوست 24th, 2009 at 11:58 ق.ظ
دوشنبه 2 شهریور1388 ساعت: 11:58
رتبه ات خوب شده دیگه قبولی حالا شیرینی
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
پست بعدیم رو حتما بخون