در راه صعود تا گواهینامه! (۵)
خیابونایی که برای تمرین میریم معمولا مشترکن. هر وقت ما اینو دیدیم، با هنرجوش ماشین رو یه گوشه تو سایه وایسوندن و دارن هر هر میخندن. اولین مربی که بین کلاسها میاد،اینه. ما نمیدونیم پس این کی کار میکنه؟…خلاصه که این چند روزه ما بد جوری رفتیم تو نخ “نازیلا” و حسابی رو اعصابمونه!
امروز دیگه من صدام در اومد. مربیمون هر چی تذکر میده، این دوستم به دکمه مانتوش هم حساب نمیکنه! هر چی بهش میگه “وقتی دندت رو عوض میکنی، کلاژ رو یهو پرت نکن و یه مکس تو نیم کلاژ داشته باش بعد گاز بگیر” گوش نمیکنه که نمکینه. اون چند دقیقه ای که برای استراحت داشتیم، همچین بگی نگی جدی، اما یه جوری که به دوستم بر نخوره گفتم جون مادرت انقدر جز این بیچاره رو سر صبحی در نیار. تا شب اگه ۲ تا اینطوری شاگرد داشته باشه شب دیوونه میرسه خونه…خدا کنه گوش بده و یه ذره ترتیب اثر بده.
امروز دق ۲ قرمون رو درآوردیم و خودمون رو خفه کردیم. دیگه می خواستم سر تقاطع هم ۲فرمون بزنم بس که دستم راه افتاده بود. یه ذره بیشتر باید رو اندازه پارک کردنم دقت کنم. گاهی یه ذره بیشتر میشه. یه چند باریم که همه چی عالی بود، راهنما نزدم؛ که پارک کردنم به درد عمه جان که هیچ، به درد شوهر خالمم هم نمی خوره، دیگه چه برسه به خودم. قراره فردا فرآیند پنچر گیری رو یادمون بده. خوشبختانه بلدم چطوری انجام میشه.
6 پاسخ به “در راه صعود تا گواهینامه! (۵)”
آگوست 16th, 2009 at 12:10 ق.ظ
یکشنبه 25 مرداد1388 ساعت: 0:10
من انقدر دوست داشتم کفش پاشنه دار بپوشم
شوهر خاله ندارید احیاناً، نه؟
پارک کردن بی راهنما به چه ماند؟ گفت به زنبور بی عسل!(نفهمیدم چی گفتم، تو همین مایه ها بود!)
امیدوارم فقط پنچرگیری رو یادبگیرید و استفاده نکنید ازش
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
میتونی الانم بپوشی، اما میتونی راه بری باهاش؟
دارم اما اون اینجا کاربردی نداشت
ممنون
آگوست 16th, 2009 at 3:40 ق.ظ
یکشنبه 25 مرداد1388 ساعت: 3:40
نشد خانومی که خبرت کنم
ایشالله دفعه ی بعد
حالا شما کی میای شمال؟
آگوست 16th, 2009 at 9:57 ب.ظ
یکشنبه 25 مرداد1388 ساعت: 21:57
راه نمی خوام برم باهاش! مگه عروسیه؟
با کفش خودم پام میره زیر گاز و ترمز، میگم شاید به دردم بخوره پام بیاد بالاتر
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
مگه تنها تو عروسی میپوشن؟
خب فکر نکنم بد باشه اگه یه ذره صندلیت رو عقبم بدیا!
بعدشم تو که گفتی گواهینامه نداری
آگوست 17th, 2009 at 9:50 ق.ظ
دوشنبه 26 مرداد1388 ساعت: 9:50
من پنچرگیری بلد نیستم
یاد گرفتی به منم یاد بده
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
خواهر جان یه شماره حساب بهت میدم شهریه اش رو بریز، فیش رو فکس کن بعد[نیخشند]
آگوست 18th, 2009 at 2:00 ق.ظ
سه شنبه 27 مرداد1388 ساعت: 2:0
خب وقتی تمام حواستون به نازیلا باشه معلومه که اندازهی پارک کردنها درست نمیشه، معلومه که کلاج رو پرت میکنه، معلومه که …
راستی یه سؤالی! مربیتون به دوستت تذکر داده که وقتی دندهت رو عوض میکنی کلاج رو پرت نکن؟ مگه دوستتون دنده داره؟! منظورش دندهی ماشینه نکنه؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
نازیلا رو فقط تو آموزشگاه میبینیمش.
وقتی از یک به دو میره و کلاژ میگیره، یهو ولش میکنه و مکس تو نیم کلاژ نداره. مربیمون بهش میگه یه مکسی تو نیم کلاژ داشته باش بعد
آگوست 18th, 2009 at 3:40 ب.ظ
سه شنبه 27 مرداد1388 ساعت: 15:40
آدمایی مثل من فقط باید تو عروسی بپوشن!
گواهینامه ندارم ولی رانندگی بلدم
پام سر می خوره میره زیر گاز. اگر صندلی رو عقب بدم بدتر میشه.
ولی چون شمایی و می دونم جوابیه بعدی تهدید میشم، چشم
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
اونی که بادی رو بی خیال. وقتی کلاس میری میبینی تازه هیچی بلد نیستی
خوب صندلیت رو تا شیشه بده چلو
اما من از همین حالام تهدید میکنم دهه!