در راه صعود تا گواهینامه! (۴)
امروز بالای پارک ایرانشهر بودیم و نوبت دوستم بود. داشت پارک کردن رو تمرین میکرد. یه ۲۰۶ از دیشب همونطور اونجا پارک کرده بود. یهو از دهن من پرید چه باحال! ۲۰۰ و خورده ایه از دیشب همینجاس!……حالا موقع عادی وقتی من پشت میشینم، مربیمون حواسش به من نیست چی میگما، اما این یکی رو خیلی خوب شنید و لو رفتم!
هر ماشینی قلق خاص خودش رو داره، ممکنه قاطی کنیم یهو. خدارو شکر من اینطوری نبودم و فقط یه بار، همون چند شب پیش که رفتم تمرین کنم چون اندازه کلاژ دستم نبود خاموش کردم. مربیمون یه ذره غر زد اما بعد که دید مشکل اساسی نداشتم دیگه چیزی نگفت و تشکر کرد از اینی که اینطور خوب! به حرفش گوش داده بودم!
امروز دور دو فرمون رو هم یاد گرفتیم. اولش یه ذره گیر داشتم و زود حرکت میکردم و دیر فرمون میگرفتم. اونم برای این بود که بیش از اندازه حواسم به آیینه هام بود. اما بالاخره خوب شدم و سه سوته دور میزدم… همین که دیدم خوب شدم و قضیه حله، به دوستم گفتم امروز ۲برابرش کنیم! و یعدشم به افتخار خودم یه بوق تشویفی زدم. (راستی چرا روی پراید بوق عرعری، یا کامیونی یا خروسی نصب نمیکنن؟)… مربیمون شک کرد که چی داریم میگیم و گیر داد که “باید بگین موضوع چیه؟” بالاخره وقتی بهش گفتم دیروز برای اینکه خودمون رو تشویق کنیم رفتیم بستنی خریدیم و تو کوچه وایسادیم خوردیم که مبادا یکی از اهالی خونه ازمون بگیره. حالا امروزم می خواییم همین کارو کنیم منتها دو برابر. اونم نه گذاشت، نه برداشت، برگشت گفت “زیادم خوشحال نشین. برگشتین آموزشگاه برین بالا و ۳ جلسه دیگه هم اضافه کنین به کلاساتون. امروز جلسه ۶ام تونه، اما حس میکنم اگر ۳تای دیگه اضافه بشه، همون بار اول قبولین!”
درسته خورد تو حالمون کمی تا قسمتی نیمه ابری همراه با بارش پراکنده و بعدش کلا بستنی رو بیخیال شدیم، اما چون مربی واقعا خوبی داریم خیالی نیست، به حرفی که میزنه اطمینان داریم… فعلا تا شنبه کلاس ملاس تعطیله و میشه زیاد خوابید!
3 پاسخ به “در راه صعود تا گواهینامه! (۴)”
آگوست 14th, 2009 at 9:23 ق.ظ
جمعه 23 مرداد1388 ساعت: 9:23
یه بوق عرعری بخر کادو بده مربی تون هنر جوی بعدی حالشو ببره
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
هنرجوی بعدی چیه؟ خودم حالشو میبرم
آگوست 14th, 2009 at 5:29 ب.ظ
جمعه 23 مرداد1388 ساعت: 17:29
اوه چقدر غر زد مربیتون! یه دره
بله، شما تو دور زدن استادید اونم از نوع سه سوته ش
همین که بار اول قبولشید کلی کلاس داره ها
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
استاد نیستم. واقعا نمی تونستم بچه 2ماهه رو راه بندازم تو خیابون با خودم بیارم. جدا اگر بزرگتر بود میاوردمش با خودم
آگوست 15th, 2009 at 6:45 ب.ظ
شنبه 24 مرداد1388 ساعت: 18:45
شوخی کردما
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
[آیکون یه ابروم بالاست و دارم نگاهت میکنم]