افقی یا عمودی!
منم که منتظر یه جرقه هستم که یه چیزی رو دست بگیرم و سوژه خندش کنم. صبح قبل از اینکه بریم زنگ زدم خونه خواهرم میگم خواهری! ما داریم میریم خط مقدم جیپه (همون جبهه اما با لهجه ترکی). با صبحانمم شربت شهادت خوردم و خدا قسمت کنه و شربته درست کار کنه تا ظهر از حالت عمودی به افقی در میام. همین که پامو گذاشتم تو دانشگاه لوله تانک رو میذارن رو شقیقم و بوم! خلاصه که دیگه هر چی خوبی، بدی دیدی، مطئنا بدیا از قصدی بوده و خوبیا اشتباهی…قیافه مامانمم که دیدنی بود. فقط میگفت “برو خودتو سوژه کن. هنوز مادر نشدی که این چیزارو بفهمی.”
هیچ جایی نبود که مامانم بشینه، نشست تو دفتر حراست بانوان دانشگاه و کلی با خانمای حراستی دوست شد. البته از حق نگذریم که اونا هم زیاد بد نیستن. متاسفانه یا خوشبختانه هنوز در حالت عمودی به سر میبرم.
امتحانمم که فکر نکنم ۲۰ بشم. حدودای ۱۸-۱۹ میشم. یکی از مسئله ها که ۶ نمره داشت رو خراب کردم کمی تا قسمتی نیمه ابری.
12 پاسخ به “افقی یا عمودی!”
ژوئن 25th, 2009 at 12:57 ق.ظ
پنجشنبه 4 تیر1388 ساعت: 0:57
خدا مادران همه فرزندان ایران زمین را حفظ کند… مخصوصاً مادر دلسوز خانم پریا و مادر بزرگ مهربان پانیا خانوم… {Amen}
این داستان شربت شهادت و لوله تانک رو شقیقه را خیلی خوب آمدی! خوشمان آمد… یه تکیه از اون شگردهای نویسندگی خودتون را رو کردی…
امتحانات شما کی تمام میشود… خیلی طول کشید…
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ممنون. خدا همه مامان خوبارو حفظ کنه.
تورو خدا؟
والا قرار بود از 25 خرداد تا 8 تیر باشه. اما با کنسلی ها، تا 17 تیر to be continued
ژوئن 25th, 2009 at 11:25 ب.ظ
پنجشنبه 4 تیر1388 ساعت: 23:25
آخی. بمیرم. خواهر پریا خیلی غصه می خوری که 20 نمیشی نه؟ خودتو ناراحت نکن تو رو خدا!
شربت شهادت رو تا ته خوردید یا مفقودالاثر میشید؟
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
هه هه هه !
شربتش قلابی بود برادر. عمل نکرد که
ژوئن 26th, 2009 at 9:53 ق.ظ
جمعه 5 تیر1388 ساعت: 9:53
بانوان حراست؟ خدا نصیب نکنه
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
بجان خودم اگر دروغ گفته باشم
ژوئن 26th, 2009 at 9:53 ق.ظ
جمعه 5 تیر1388 ساعت: 9:53
لینکمو گذاشتما
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
خسته نباشی خواهر
ژوئن 26th, 2009 at 9:55 ق.ظ
جمعه 5 تیر1388 ساعت: 9:55
میگم اگه این برادر پرهام دوست نداره برادر صداش کنن ما میتونیم خواهر صداش کنیما ببین هر جور راحته ما اقدام کنیم
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
ایول! منم پایم
ژوئن 27th, 2009 at 2:49 ق.ظ
شنبه 6 تیر1388 ساعت: 2:49
یعنی بهتر از خواهر پیدا نکردید برام؟
آبروی هر چی خواهره میبرما! گفته باشم
ژوئن 27th, 2009 at 2:43 ب.ظ
شنبه 6 تیر1388 ساعت: 14:43
برادر ناراحت نشو
شوخی کردم هر چی دوست داری بگو صدات کنیم
ژوئن 27th, 2009 at 10:03 ب.ظ
شنبه 6 تیر1388 ساعت: 22:3
خواهر کجایی شما؟ نیستی ایا؟ پانیا خوب جای وبتو گرفته ها
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
طلفکی پانیا…خواهر مشغول درسیم
ژوئن 28th, 2009 at 8:53 ب.ظ
یکشنبه 7 تیر1388 ساعت: 20:53
هر چی حتی «هوی یارو» فقط برادر نه!
خواهر پریا هم فعلاً حوصله نداره آخه دوتا امتحان پشت سر هم داره ممکنه نتونه هردوش رو بیست بشه!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
"هوی یارو" برادر! لطفا از زبونت خویش یک گاز اخذ بفرمایید….20 نشم یعنی چی؟
ژوئن 28th, 2009 at 10:08 ب.ظ
یکشنبه 7 تیر1388 ساعت: 22:8
باشه برادر من دیگه به شما برادر نمیگویم من قول میدهم برادر
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
میگم خوب برای خودتون دارین میبرین و میدوزین و میپوشین و میشورینا! پس اجازه من چی؟
ژوئن 29th, 2009 at 4:57 ب.ظ
دوشنبه 8 تیر1388 ساعت: 16:57
نه خواهر پریا شما که صد در صد بیست میشی شک ندارم
خواهر جان مسی میشه همون برادر صدام کنی؟ حداقل اونجوری یه بار میگید بعد بیخیال میشید ولی اینجوری …
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
تورو خدا دعا کنین
خواهر مسی همون نظر خودت رو حفظ کنی بهتره ها
ژوئن 29th, 2009 at 6:16 ب.ظ
دوشنبه 8 تیر1388 ساعت: 18:16
سلام خواهر جان…مرسي كه اين چند وقته نگران ما بودي و حالي از ما مي پرسيدي….اين روزها اصلا حس و حال هيچي رو ندارم حتي كامنت گذاشتن و وبلاگ خوندن….سرم تو سياسته عجييييب!
_______________
پريا پاسخ ميدهد :
سلام برادر. خداروشکر که یه سری به ما زدی. خواهش میکنم. فقط خواهش میکنم مراقب خودت باش.