افقی یا عمودی!

از پریروز مامانم زمزمه های این رو میکرد که “چهارشنبه که امتحان داری منم باهات میام. فکرم ناراحته اگر تنها بری.” حالا هر چی من قسم و آیه میخوردم که بابا بخدا تو دانشگاه ما خبری نیست باور نمیکرد. حتی از این راه وارد شدم که این همه راه رو ۲ساعت باید بیایی، جایی نیست که بشینی تا من بیام، گرمه، اما تصمیمش رو گرفته بود. بالاخره امروز صبح با من شال و کلاه کرد که بیاد.

منم که منتظر یه جرقه هستم که یه چیزی رو دست بگیرم و سوژه خندش کنم. صبح قبل از اینکه بریم زنگ زدم خونه خواهرم میگم خواهری! ما داریم میریم خط مقدم جیپه (همون جبهه اما با لهجه ترکی). با صبحانمم شربت شهادت خوردم و خدا قسمت کنه و شربته درست کار کنه تا ظهر از حالت عمودی به افقی در میام. همین که پامو گذاشتم تو دانشگاه لوله تانک رو میذارن رو شقیقم و بوم! خلاصه که دیگه هر چی خوبی، بدی دیدی، مطئنا بدیا از قصدی بوده و خوبیا اشتباهی…قیافه مامانمم که دیدنی بود. فقط میگفت “برو خودتو سوژه کن. هنوز مادر نشدی که این چیزارو بفهمی.”

هیچ جایی نبود که مامانم بشینه، نشست تو دفتر حراست بانوان دانشگاه و کلی با خانمای حراستی دوست شد. البته از حق نگذریم که اونا هم زیاد بد نیستن. متاسفانه یا خوشبختانه هنوز در حالت عمودی به سر میبرم.

امتحانمم که فکر نکنم ۲۰ بشم. حدودای ۱۸-۱۹ میشم. یکی از مسئله ها که ۶ نمره داشت رو خراب کردم کمی تا قسمتی نیمه ابری.

+ نوشته شده در ;چهارشنبه سوم تیر 1388ساعت;9:18 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در چهارشنبه, 24 ژوئن 2009 ساعت 9:18 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع خاطرات یک دانشجوی ترم آخری, روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

12 پاسخ به “افقی یا عمودی!”

  1. Joker گفته :

    پنجشنبه 4 تیر1388 ساعت: 0:57

    خدا مادران همه فرزندان ایران زمین را حفظ کند… مخصوصاً مادر دلسوز خانم پریا و مادر بزرگ مهربان پانیا خانوم… {Amen}

    این داستان شربت شهادت و لوله تانک رو شقیقه را خیلی خوب آمدی! خوشمان آمد… یه تکیه از اون شگردهای نویسندگی خودتون را رو کردی…

    امتحانات شما کی تمام می‌شود… خیلی طول کشید…
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    ممنون. خدا همه مامان خوبارو حفظ کنه.

    تورو خدا؟

    والا قرار بود از 25 خرداد تا 8 تیر باشه. اما با کنسلی ها، تا 17 تیر to be continued

  2. پرهام گفته :

    پنجشنبه 4 تیر1388 ساعت: 23:25

    آخی. بمیرم. خواهر پریا خیلی غصه می خوری که 20 نمیشی نه؟ خودتو ناراحت نکن تو رو خدا!
    شربت شهادت رو تا ته خوردید یا مفقودالاثر میشید؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    هه هه هه !
    شربتش قلابی بود برادر. عمل نکرد که

  3. Meci گفته :

    جمعه 5 تیر1388 ساعت: 9:53

    بانوان حراست؟ خدا نصیب نکنه
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    بجان خودم اگر دروغ گفته باشم

  4. Meci گفته :

    جمعه 5 تیر1388 ساعت: 9:53

    لینکمو گذاشتما
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خسته نباشی خواهر

  5. Meci گفته :

    جمعه 5 تیر1388 ساعت: 9:55

    میگم اگه این برادر پرهام دوست نداره برادر صداش کنن ما میتونیم خواهر صداش کنیما ببین هر جور راحته ما اقدام کنیم
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    ایول! منم پایم

  6. پرهام گفته :

    شنبه 6 تیر1388 ساعت: 2:49

    یعنی بهتر از خواهر پیدا نکردید برام؟
    آبروی هر چی خواهره میبرما! گفته باشم

  7. Meci گفته :

    شنبه 6 تیر1388 ساعت: 14:43

    برادر ناراحت نشو
    شوخی کردم هر چی دوست داری بگو صدات کنیم

  8. Meci گفته :

    شنبه 6 تیر1388 ساعت: 22:3

    خواهر کجایی شما؟ نیستی ایا؟ پانیا خوب جای وبتو گرفته ها
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    طلفکی پانیا…خواهر مشغول درسیم

  9. پرهام گفته :

    یکشنبه 7 تیر1388 ساعت: 20:53

    هر چی حتی «هوی یارو» فقط برادر نه!
    خواهر پریا هم فعلاً حوصله نداره آخه دوتا امتحان پشت سر هم داره ممکنه نتونه هردوش رو بیست بشه!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    "هوی یارو" برادر! لطفا از زبونت خویش یک گاز اخذ بفرمایید….20 نشم یعنی چی؟

  10. Meci گفته :

    یکشنبه 7 تیر1388 ساعت: 22:8

    باشه برادر من دیگه به شما برادر نمیگویم من قول میدهم برادر
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    میگم خوب برای خودتون دارین میبرین و میدوزین و میپوشین و میشورینا! پس اجازه من چی؟

  11. پرهام گفته :

    دوشنبه 8 تیر1388 ساعت: 16:57

    نه خواهر پریا شما که صد در صد بیست میشی شک ندارم
    خواهر جان مسی میشه همون برادر صدام کنی؟ حداقل اونجوری یه بار میگید بعد بیخیال میشید ولی اینجوری …
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    تورو خدا دعا کنین
    خواهر مسی همون نظر خودت رو حفظ کنی بهتره ها

  12. مبين.م گفته :

    دوشنبه 8 تیر1388 ساعت: 18:16

    سلام خواهر جان…مرسي كه اين چند وقته نگران ما بودي و حالي از ما مي پرسيدي….اين روزها اصلا حس و حال هيچي رو ندارم حتي كامنت گذاشتن و وبلاگ خوندن….سرم تو سياسته عجييييب!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    سلام برادر. خداروشکر که یه سری به ما زدی. خواهش میکنم. فقط خواهش میکنم مراقب خودت باش.