بوق یا مجسمه؟!
از بس استرتس داشتم برای بسته نشدن کدها،الان قلبم درد گرفته…پام هم که داره میرقصه دیگه برای خودش بس که ورم کرده و درد گرفته.
من میگم این دخترا جنبه ندارن و هر جا باشن اونجارو میریزن بهم اونوقت میگین چرا اینو میگی!؟چهار ملیارد سال نوری وایسادم تو صف برای ثبت شهریه،هی میبینم که چرا من همونجا وایسادم و صف جلو نمیره؟! …نگو از اونور بی نوبت میان و میرن کارشونو راه میندازن،ماهایی هم که این همه وایساده بودیم یا نقش بوق رو بازی میکردیم یا مجسمه های میکل آنژ (Micheal Angelo) رو !!!! بعدشم که نوبت من شد آسمون تپید،سرور دانشگاه سه بار کلا” هنگید…اینو میگن یه شانس نموداری…به همه اینا هم کلی صدای جیغ و دادی که راه انداختن هم اضافه میشه.
حالا هم که خونه اومدم میبینم یه درس از اینایی که فقط باید بخونی و واحد بحساب نمیاد – روخوانی قرآن(متون اسلامی) – رو اشتباهی ورداشتم،بس که شوت بودم.
همینطوری،۱- صبح ساعت ۷:۳۰ دانشگاه بودم…وقتی مدیر گروهمون در رو باز کرد که بره داخل،یهو با یه شبحی پشت سرش مواجه شد…من بودم…قرار شده از این به بعد نقش بابای دانشگاه رو بازی کنم بس که زود میرم.
همینطوری،۲- ریز نمره هام رو گرفتم…اینطور که خودم حساب کردم معدلم شده ۱۷.۶۸…نمره هام عالیه اما دو تا درس سه واحدی رو شدم ۱۵ و همونا معدلم رو کشیده پایین.
یک پاسخ به “بوق یا مجسمه؟!”
فوریه 17th, 2008 at 11:23 ب.ظ
یکشنبه 28 بهمن1386 ساعت: 23:23
10-11 سال پیش که ما دانشگاه میرفتیم اینطوری موقع انتخاب واحد خر تو خر میشد. خیال میکردم حالا مملکت پیشرفت کرده و میشینی تو خونه از پشت اینترنت کاراتو ردیف میکنی نگو وضع بدتر هم شده