همذات پنداری
…الان عرض میکنم خدمتون!… مثلا” اگر به میز ناهارخوری دست میزنی، از یخچال صدای ناله درمیاد. اگر رو صندلی که پشت میز کامپیوتره میشینی، از تلویزیون صدا درمیاد….خلاصه همینطور بگیر برو جلو تا الا ماشالا
4 پاسخ به “همذات پنداری”
دو کلوم حرف حساب
تو این وبلاگ از هر چی که فکر کنی مینویسم. حوصله اینو ندارم که برای هر موضوعی یه وبلاگ باز کنم.
وبلاگم هم بازدید کننده زیادی نداره( اینو میتونی از آمار سایت ببینی خودت)..حالا چه اصراریه که هوارتا بازدید کننده داشته باشم؟همین چنتایی هم که میان خیلی هم خوبه.اگر خوشت اومد و حال و حسش رو داشتی بازم سر بزن.In this weblog I write about whatever you may imagine. I don't have the patience to open a weblog for every subject. Also, my weblog does not have a lot of visitors (you can see this for yourself from the site statistics) and what do I need with a bunch of visitors? Those few who do come are really good. If you enjoyed it and you feel like it, come back again.
سپتامبر 9th, 2008 at 7:37 ب.ظ
سه شنبه 19 شهریور1387 ساعت: 19:37
پپری جون کاش ما آدما ام همین طور بودیم،نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سپتامبر 9th, 2008 at 7:37 ب.ظ
سه شنبه 19 شهریور1387 ساعت: 19:37
سپتامبر 11th, 2008 at 12:49 ق.ظ
پنجشنبه 21 شهریور1387 ساعت: 0:49
سلام عزیزم…. چطوری….؟ من خجالت میکشم…. یه چیزی باید بهت بگم….. روم نمیشه…. تو وبلاگم نوشتم ولی اینجا هم باید بگم…. همون چند روزی که تو میای اینجا من قراره برم تبریز….
حالا چیکار کنیم…؟
سپتامبر 11th, 2008 at 2:30 ب.ظ
پنجشنبه 21 شهریور1387 ساعت: 14:30
خصوصی……….