به طور ییهویی عجیبا” غریبا

۱-اول اینکه یکی از دوستام به طور ییهویی طی عملیاتی مافیایی آدرس وبلاگ منو پیدا کرد. اولش که داشت میگفت هی سوال پیچش کردم که شاید داره یه دستی میزنه و اون بیچاره هم که از همه جا بیخبر بود که من یه همچین نیت پلیدی در سر دارم،جواب های پس و پیش میداد. اما وقتی لینکم رو گفت کلا” در این حالت بودم… عجیبا” غریبا
۲-امروز توی دانشگاه خوردم زمین.دوتا پله آخر ساختمون ۲ که به محوطه اصلی باز میشه. نمیدونم چطوری ییهویی شد که عصام سر خورد و رفت پایین و خودم هم افتادم زمین.اما شانس آورم که نصفه افتادم و با کمر زمین نخوردم وگرنه که الان تو بهشتی یا جهنمی یا دست کم بین این دوتا داشتم سیر سلوک میکردم.اما پام از ظهر تا حالا داره میترکه از درد
…همون پایی که تو گچه ها…بازم عجیبا” غریبا
۳-فردا( جمعه ۱۶ آذر) روز دانشجو هست.امروز توی دانشگاه رییس دانشگاه به همه دانشجو ها طی عملیاتی ییهویی یه شاخه گل رز و شیرینی میداد(شیرینی هاش هم از این نارگیلی ها بود که آدم رو یاد مجلس ختم میندازه
)….البته این استاد حقوق تجارت ما چون اصولا” چشم نداره که ببینه یه نفرم داره به ماها لطف میکنه نذاشت که رییس دانشگاه بیاد تو کلاس و به ماها گل تقدیم کنه چون این رییس بی محل ما(کنایه از خروس هست)دقیقا” موقعی که ما داشتیم امتحان میان ترم میدادیم اومد…سر کلاسهای بعدی هم دیگه نیومد
…انگار به ما که رسید آسمون تپید
….به خاطر همین گل نگرفتن کلی افسردگی گرفتم و پوستم بس که حساسه داره خراب میشه
… بازم عجیبا” عریبا
۴-خونه که اومدم مامانم برای اینکه میدونه در این نوع از موارد( مورد ۳ رو بخون دیگه) اصولا” خیلی خوشحالم و اصولا”تر چون میدونه که در این طور مواقع(بازم لازمه که بگم کدوم مواقع؟
)پوستم برام تنگ میشه و نمیتونم توش بگنجم، بهم کادو داد تا بیشتر خوشحال بشم و شایدم خجسته تر بشم یا شایدم پوستم اندازم بشه….بازم عجیبا” غریبا
5 پاسخ به “به طور ییهویی عجیبا” غریبا”

دسامبر 6th, 2007 at 11:27 ب.ظ
پنجشنبه 15 آذر1386 ساعت: 23:27
وای… چه همه اتفاقات یهویی واست افتاده……تورو خدا مواظب خودت باش عروس….. اخه من نگرانتم…..(می بینی چقدر خواهر شوهر مهربونیم…..)
قدرمو بدون …..
روزت مبارک عزیزم….. بوسسسسسس
دسامبر 7th, 2007 at 12:24 ق.ظ
جمعه 16 آذر1386 ساعت: 0:24
Auguri

تبریک من رو به مناسبت روز دانشجو بپذیرید
وبلاگ زیبا با مطالب متنوعی دارید. یکی از کامنتاتون رو جایی دیدم و کنجکاو شدم که سری به بلاگتون بزنم.
راستی پاتون چی شده؟ به هر حال برای پاتونم آرزوی سلامتی میکنم.
موفق و پیروز باشید.
دسامبر 7th, 2007 at 3:26 ق.ظ
جمعه 16 آذر1386 ساعت: 3:26
سلام
چه روز پرماجرایی داشتی امروز!
راستی از تظاهرات روز دانشجو خبری نیست؟!
انشالا که زودتر خوب بشی. نه اینکه دلم برات سوخته باشه ها نه. دلم واسه مادرت میسوزه که باید تورو تحمل کنه

دسامبر 7th, 2007 at 3:17 ب.ظ
جمعه 16 آذر1386 ساعت: 15:17
salam
az inke be man hamishe sar mizani mamnunam
shad bashi aziz
دسامبر 8th, 2007 at 8:10 ق.ظ
شنبه 17 آذر1386 ساعت: 8:10
سلام
وبت رو خوندم
امیدوارم زودتر خوب بشی…….