|
هنوز بعد از این همه سال نتونستم بفهمم راز اینکه هر موقع می خواییم عکس بندازیم باید بهترین خنده رو داشته باشیم،باید بهترین مکان رو انتخاب کنیم،باید در بهترین قیافه ممکنه باشیم ، باید بهترین لباسمون رو پوشیده باشیم،باید بهترین ژستی رو که میتونیم بگیریم ،گرفته باشیم،باید در بهترین نور ممکنه عکس بندازیم،و هوارتا باید دیگه…. میتونی جواب اینارو بهم بدی؟ یه جواب درست و حسابی ها ، نه اینکه فقط یه چیزی بگی و از سر باز کنی .
اگم قراره عکسمون رو به کسی بدیم باید بهترین عکسمون باشه و بهترین حالتی که میتونیم داشته باشیم.
منکه هر موقع کسی ازم عکس می خوادش یکی از بدترین عکسهام رو انتخاب میکنم. خداروشکر با اینکه بدقیافه یا بد عکسم نیستم اما نمیدونم چه آزاری دارم که همیشه سعی میکنم بدترین عکسم رو بدم.
راستی بنظر تو این همه باید و حد از کجا اومدن؟ بنظر من که فقط از یه جا میتونه اومده باشه و اونم از مغز و دهن خود ماها هستش. منکه سعی میکنم به اکثر این باید های آزار دهنده توجهی نکنم. تو چی؟
|
+ نوشته شده در ;پنجشنبه هشتم آذر 1386ساعت;0:17 قبل از ظهر; توسط;papary; |;
این پست
در پنجشنبه, 29 نوامبر 2007 ساعت 12:17 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا.
می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.
|
نوامبر 29th, 2007 at 12:31 ق.ظ
پنجشنبه 8 آذر1386 ساعت: 0:31
ایتالیاییها بهش میگن لا بللا فیگورا. یعنی سعی در ارائه یه ظاهر زیبا از خود .
راستش تا الان منم سعی میکردم این کار رو بکنم اما با خوندن پستت به سرم زد منم منبعد عکسهای کج و کوله بدم دست مردم
نوامبر 29th, 2007 at 9:50 ب.ظ
پنجشنبه 8 آذر1386 ساعت: 21:50
درود بر شما،
وبلاگِ «گفتوگوهایی پیرامون اسلام» باری دیگر بهروز گردید:
پاسخ به نقدی بر بخشی از کتابِ «تولدی دیگر»
http://rowzeh.blogfa.com/post-37.aspx
بدرود
نوامبر 29th, 2007 at 10:42 ب.ظ
پنجشنبه 8 آذر1386 ساعت: 22:42
سلام عزیزم…. خوفیییییییییییییی؟ منم باهات موافقم…. همه ی این بایدو نباید هارو خودمون واسه خودمون میزاریم…. البته اون مسئله که در مورد عکس گفتی یه دلیل ساده داره اونم اینکه همه دوست دارن خاطره های خوب رو حفظ کنن…. تو خاطره های خوبم ادما معمولا میخندن….. لباسای خوشگلو نو می پوشن….. تو یه مکان عالی هستن…. خلاصه زیبایی چیزی هست که همه دوست دارن….. حالا تو که عکس زشتاتو میدی دست مردم نمی دونم از چه قانونی پیروی میکنی…. اصلا من از اول به شهاب گفتم این دختره به دردت نمی خوره ولی به حرفم گوش نکرد…. ببین تورو خدا چه اداهایی از خودش در میاره …. حتما پس فردا هم می خوای جوراباتو به دستت بپوشیو بری تو خیابون…. ای خدا من چه گناهی کردم که باید همچین عروسی گیرم بیاد…… بووووووسسسسسسس
دسامبر 1st, 2007 at 1:00 ق.ظ
شنبه 10 آذر1386 ساعت: 1:0
سلام عزیز…. خوبی خانوم؟…. پات چطوره….؟ داداشم خسته شده دیگه…. پاشو کرده تو یه کفش میگه بریم خواستگاری…. زودتر گچشو باز کن دیگه….. چه خبرا….؟ منکه حسابی درگیر کنکورم…. فعلا بی خیال نقاشی شدم….. یعنی جو طوریه که نمی شه واسش وقت بذارم…. تا ببینیم خدا چی می خواد…. بوووووسسسسس
دسامبر 2nd, 2007 at 9:59 ق.ظ
یکشنبه 11 آذر1386 ساعت: 9:59
سلام
فکر کردم سرت شلوغه و مشغول آماده شدن واسه مراسم خواستگاری هستی. با اینحال ممنون که سر زدی
دسامبر 2nd, 2007 at 11:04 ب.ظ
یکشنبه 11 آذر1386 ساعت: 23:4
man yeki ke bad ghiafasham ghabul daram
amma kasi baramun nemifreste
دسامبر 3rd, 2007 at 10:14 ق.ظ
دوشنبه 12 آذر1386 ساعت: 10:14
پس با این حساب خان داداش این شیوا خانمو سر کار نذار. راست و حسینی بهش بگو بره 30 – 40 سال دیگه بره
دسامبر 3rd, 2007 at 10:17 ق.ظ
دوشنبه 12 آذر1386 ساعت: 10:17
ببخشید یکی داشت بالا سرم بلا نسبت شما هی ور میزد، اشتباه تایپی شد!
منظورم این بود که بگو بره 30 – 40 سال دیگه بیاد
دسامبر 3rd, 2007 at 3:35 ب.ظ
دوشنبه 12 آذر1386 ساعت: 15:35
سلام پریا جونم…… این اقاهه کیه که همش میاد مستقیم واست کامنت میذاره…. بهش بگو اگه حرفی داره به داداشم بگه…. اونوقت شهاب به تو منتقل می کنه….