نمیدونم والا

تلاشم همونی بوده که هست. از وقتی هم کارشناسی اومدم بیشتر تلاش میکنم حتی و بیشتر وقتم رو برای درس خوندنم میذارم. حتی بیشتر از زمانی که کاردانی می خوندم، قبلا از صبح درس می خوندم تا عصری و عصر به بعد دیگه مال خودم بود. اما الان خیلی کم پیش میاد که یه عصر رو برای خودم باشم. قبلا مطالعه غیر درسیم خیلی بیشتر بود تا الان. اما نمی دونم چرا اون نتیجه ای رو که دلم می خواد هنوز نگرفتم. انگار هر چی میدوم رو تردمیل هستم و بیخودی دارم میدوم و به جایی نمیرسم. هنوز از معدل ترم پیشم شرمنده هستم. 17.22 بود، شاید یکی بگه خوبه اما اونی نبود که از خودم توقع داشتم. در مقابل معدل 19.98 این یعنی زرشک.

امتحان صبحم رو خیلی عالی دادم. سوالا خوب بود و خوبم جواب دادم. بعدش با “ف” اومدیم تو پارک بقل دانشگاه و عین این آواره ها یه آلاچیق رو پیدا کردیم و نشستم به خوندن. حسسابی خوندما. قبلشم که جزوه رو قورت داده بودم. اما از امتحانی که دادم راضی نیستم. پاسش میکنم اما نه با نمره ای که می خوام. من 20 می خوام اما …

به مامانم میگم یه سوال ازت میپرسم جون من درست جواب بده ها!… ترم پیش که معدلم کم شد تو خیلی ناراحت شدی؟ اصلا وقتی شاگرد اول نشم ناراحت میشی یا نه؟

میگه “برو 20 بگیر اما هیچی از درس نفهم و یه دقیقه دیگه یادت بره، چه فایده ای داره؟ اما برو 15 بگیر و درس یادت باشه و واقعا یاد گرفته باشش. این برای من ارزش داره… من خر که نیستم! میبینم داری تلاشت رو میکنی. میبینم که داری می خونی و بازیگوشی نمیکنی. چیزی که هست اینه که چون دوره بالاتر اومدی درست سخت تر شده نسبت به قبل. بخاطر اینه که تغییر کرده معدلت.”

نمیدونم والا خودم. فقط میدونم اونی نیستم که خودم رو دوست داشته باشم. من به خدا و خودم یه قول دادم روز اولی که اومدم دانشگاه، باید انجامش بدم هرطوری هست. حتی شده اگر جونم رو هم پاش بذارم.

پوووووووف! پاشم کارامو کنم برم کم کم.

پ.ن: راستی! پانیا کم کم داره یاد میگیره که دیگه بهم نگه ببعیا. حالا یه چیز بین بعیا و پیا (به فتح “پ”) میگه! باز جای شکر داره.

+ نوشته شده در ;پنجشنبه دهم تیر 1389ساعت;6:45 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در پنج‌شنبه, 1 جولای 2010 ساعت 6:45 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

14 پاسخ به “نمیدونم والا”

  1. . . . گفته :

    پنجشنبه 10 تیر1389 ساعت: 19:1

    ما فقط میخوایم پاس میکنیم این به چی فکر میکنه!!!
    اول؟!؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    هر کی غم خودش رو داره
    اون قولی که دادم همش جلوی چشمم هست

  2. احسان عیوضی از افریقا گفته :

    پنجشنبه 10 تیر1389 ساعت: 19:33

    در جواب کامنتتون »

    احسان عیوضی مینویسد : !!! خوبم مرسی … یعنی یه امردادی حال آدم رو بپرسه چه حالی میده !!! امان از دست این 11 ماه در پیت دیگه که آنقدر حسودن !!!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    شکر خدا
    امان از این کسایی که امردادی نما هستن، موافقی؟

  3. مسیحا گفته :

    پنجشنبه 10 تیر1389 ساعت: 20:48

    مامانت راس میگه
    اما آخه تو 15 هم میگیری نیم دقیقه بعدش هم یادت میره
    اینو باید چیکار کرد ؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    مسیحا! فک نکنم الان زورت زیاده ها! نیروهای نفوذی دارم من!

  4. phoenix گفته :

    پنجشنبه 10 تیر1389 ساعت: 22:31

    • سعی کن تنها باشی زیرا تنها بدنیا امدی و تنها از دنیا خواهی رفت.بگذار عظمت عشق را درک نکنی.زیرا انقدر عظیم است که تورا نابود خواهد کرد

  5. معمار بیکار گفته :

    جمعه 11 تیر1389 ساعت: 0:17

    بخورم پانیا رو
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

    چرا خطرناک شدی تو؟

  6. . . . گفته :

    جمعه 11 تیر1389 ساعت: 0:41

    دهه! اول شدم!

  7. مهرداد گفته :

    جمعه 11 تیر1389 ساعت: 0:42

    پوووووووووووووووف
    برو به كارات برس دختر
    اينقده شيطوني نكن بعيا
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    واااا! شیطونی چیه؟

  8. پرهام گفته :

    جمعه 11 تیر1389 ساعت: 8:41


    توضیح هم دیگه نمیدم. جای برادر مبین و برادر موری؟ و خواهر مسی هم خالی

    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

    واقعا جای همشون خالی. بیشتر از همه برادر مبین که حرص می خورد

  9. مسیحا گفته :

    جمعه 11 تیر1389 ساعت: 11:7

    پپری این روزا خیلی خیلی خیلی زور میگی؟
    تا حرف میزنم تهدید میکنی؟
    حواست باشه من هنوز نیروهای مخفی دارم
    زیاد هم به خرزو دل نبند

    خوووووووب

    حرف حق هم همیشه تلخه
    اکشال نداره
    دیگه حرف حق نمیگم
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

    نیروی مخفی؟ فک میکنی مخفین، سمت من هستن همشون

  10. معمار بیکار گفته :

    جمعه 11 تیر1389 ساعت: 13:23


    من آدم خوارم!مواظب خودت باش پَیا
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    بخدا به دور خواهر

  11. قهوه و سیگار گفته :

    جمعه 11 تیر1389 ساعت: 13:30

    بابا یه خورده هم راضی باش….17 که خوبه
    من تو خواب 17 نمیگیرم عمرا!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    باید توقعم رو ببرم بالا که بتونم 19 بگیرم. توقع 17 داشته باشم که نمیشه

  12. یاسمن (چند قدم نزدیکتر به خدا) گفته :

    جمعه 11 تیر1389 ساعت: 16:48

    حالا که از لیسانس گرفتنم 20 سال میگذره فکر میکنم حیف اون روزرهایی که خودمو برای نمره بالا گرفتن پرپر میکردم!
    واقعا؟!
    حتی اگرم به خودت قول چیزی رو داده باشی؟

  13. بابا گفته :

    شنبه 12 تیر1389 ساعت: 12:7

    من چیزی نمگم
    چون قبلا گفتم
    فقط یک چیز به ذهنم رسید اینه که
    نکنه فکرت جای دیگه است
    من از خودتم بم بگو
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    تو فکرم که خیلی مشغوله، اما وقتی سر درس و امتحان هستم کاملا تمرکز دارم روش. شایدم ناخواسته اون اشغالی های ذهنم تاثیر میذاره.
    خط آخر رو متوجه نشدم بابا جون. میشه لطفا دوباره بفرمایید؟

  14. مرتضی گفته :

    یکشنبه 13 تیر1389 ساعت: 13:47

    حالا 20 یا 15 مگه فرقی هم میکنه؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    برای اونای که دکترن نه زیاد