امضا

دیشب نشون میداد “اکبر عالیمقام” از دادگاه خانواده برگشته و انقدر حالش گرفتس، با تاکسی ی که رفته در خونش، یادش رفته بود کرایه تاکسی رو بده و همینطور پیاده شد… و باقی ماجرا!

میبینم می خنده! یطوری نگاهش میکنم و میگم چرا می خندی؟ خیلی خنده داره؟؟

میگه “یاد اونروز افتادم که از دادگاه برگشته بودم و رفتم بانک ملت تجریش…!” و بازم می خنده…

یه روز تو سالهای 71-72 که از دادگاه برمیگشته، میره بانک ملت تجریش که پول بگیره. اونروز تنها بود. حسابی هم اعصابش قاطی پاتی بوده. فیش نقدی رو که پر میکنه با دفترچه میذاره رو کانتر و منتظر میشه تا کارمند بانک کارشو راه بندازه و پولو بگیره و بیاد. بانکیه بهش میگه “خانم {…} امضا کنین!” همینطوری نگاهش میکنه. بانکیه دوباره حرفشو تکرار میکنه و اونم بازم همینطوری نگاهش میکنه. بعد از چند ثانیه یا دقیقه که همینطوری زل زده بوده به بانکیه، میگه “مگه من امضا میکردم تا حالا؟ امضام رو بلد نیستم! بهم پول بدین می خوام برم!” بانکیه هم چون آشنا بوده پول رو بهش میده و میگه “فردا صبح حتما یه سر به بانک بزنین!”… فرداش که میره فیشو امضا میکنه و میاد!

+ نوشته شده در ;سه شنبه یازدهم خرداد 1389ساعت;9:33 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در سه‌شنبه, 1 ژوئن 2010 ساعت 9:33 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

16 پاسخ به “امضا”

  1. علیرضا(مردی از مترو) گفته :

    سه شنبه 11 خرداد1389 ساعت: 22:42

    باز خوبه تا همینجا پیش رفته!

    یه بنده خدایی بود همینطوری شده بود رفته بود از رودهن دور زده بود اومده بود خونشون!!!

    پی نوشت: اون موقعی که این اتفاق افتاد من گواهینامه نداشتم ها!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

    من که نمی خواستم سوال کنم گواهینامه داشتین یا نه!!!
    اما حالا مشکوک شدم بهتون[آیکون کارگاه گجت]

  2. مرحـــــــــــــومه مغفوره گفته :

    سه شنبه 11 خرداد1389 ساعت: 23:22

    اوا؟ چرا خب؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    چون اعصابش داغون بوده بنده خدا

  3. مسیحا گفته :

    سه شنبه 11 خرداد1389 ساعت: 23:26


    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

    دندونای این آیکونه رو دیدم، دندونت چطوره راستی؟

  4. معمار بیکار گفته :

    سه شنبه 11 خرداد1389 ساعت: 23:46

    وای فکر کن آدم یه همچین کاری بکنه
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

    خدا نصیب نکنه آدم داغون باشه

  5. مهرداد گفته :

    چهارشنبه 12 خرداد1389 ساعت: 0:7

    احتمالا اول شدم

    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    !!!!!

  6. مهرداد گفته :

    چهارشنبه 12 خرداد1389 ساعت: 0:11

    اين بنده خدا قاطي تر از اكبر آقا بوده
    احتمالا دادگاهش بدتر از اون بوده
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    دقیقا همینطوره که میگین

  7. Memorialist گفته :

    چهارشنبه 12 خرداد1389 ساعت: 7:49

    منم این طوری می شم ! عصبی که می شم خیلی می زنه به مغزم فراموشی می گیرم ! تمام اسم ها رو اشتباهی می گم !
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    منکه فراتر از اینم میرم

  8. امیر ارام گفته :

    چهارشنبه 12 خرداد1389 ساعت: 9:46

    ای اماااااااان ای امااااااان
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    شما دیگه چرا؟

  9. phoenix گفته :

    چهارشنبه 12 خرداد1389 ساعت: 17:17

    آدمی می شناسم از دوزخ
    خوف و تشویش دارد و من نه

    بس که می ترسد از عذاب خدا
    هول از آتیش (آتش) دارد و من نه

    دائماً ذکر گوید و تسبیح
    در کف خویش دارد و من نه

    قلبی آکنده از خدا و سری
    باطن اندیش دارد و من نه

    بس عجول است در رکوع و سجود
    گویی او جیش دارد و من نه

    تا رسد زآسمان به او الهام
    دوسه تا دیش دارد و من نه

    گوییا با خدا بود فامیل
    او که این کیش دارد و من نه

    بهر ماموریت ز بیت المال
    هی سفر پیش دارد و من نه

    برنگشته ز انگلیس هنوز
    سفر کیش دارد و من نه

    بهر حج تمتع و عمره
    کوپن و فیش دارد و من نه

    زندگی تخته نرد اگر باشد
    او دوتا شیش دارد و من نه

    پانزده تا مغازه یک پاساژ
    توی تجریش دارد و من نه

    در دزاشیب، باغ و در قلهک
    خانه از خویش دارد و من نه

    پانزده تا عیال صیغه و عقد
    بی کم و بیش دارد و من نه

    گرچه با گرگ ها بود دم خور
    ظاهر میش دارد و من نه

    دانی او اینهمه چرا دارد؟؟؟؟؟

    چون که او ریش دارد من و نه

  10. احمق قرن 22 گفته :

    چهارشنبه 12 خرداد1389 ساعت: 20:4

    ای بابا!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    چرا ای بابا؟!

  11. پریا گفته :

    چهارشنبه 12 خرداد1389 ساعت: 20:6

    من نفهمیدم چی شد
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    یه نفر قاطی کرده بود رفته بود بانک ….

  12. مرحـــــــــــــومه مغفوره گفته :

    چهارشنبه 12 خرداد1389 ساعت: 20:20

    در جواب پی ام (!)
    اره از این نظر خوب شد
    کلا عاشقتم!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

    می 2

  13. نسترن گفته :

    چهارشنبه 12 خرداد1389 ساعت: 20:52

    خدا خیلی بهش رحم کرد اگر تحویلدار آشنا نبود چی می شد تحویلدارم قاطی میکرد
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

    بیچاره این کارمندای بانک

  14. پاشا گفته :

    چهارشنبه 12 خرداد1389 ساعت: 20:59

    باز خوبه اگر من قاطی کنم که مثل آدمای دیونه با خودم حرف می زنم
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

  15. . . . گفته :

    چهارشنبه 12 خرداد1389 ساعت: 21:0

    باز این که خوبه!
    من وقتی اینجوریم مثلاً میخوام برم میرداماد، میرم از تهرانپارس و بعد شهرک غرب و بعد سه راه افسریه و . . . بعد تازه یادم میوفته میخواستم برم جایی!!!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    بذار یه بار قاطی کنم، اونوقت میبینی که خیلی خوبی

  16. مسيحا گفته :

    پنجشنبه 13 خرداد1389 ساعت: 7:26

    دندونم خوووووب
    خيلي خوووب
    ميخواي بلال بخورم؟!
    ميخواي … بگيرم؟!

    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    ای بابا! تو توی ایرانی یا آفریقا؟