خ مثل خر، خواستگار!

داخلی، جمعه عصر، سر میز ناهار

من: مامان!! چرا برای خنده هم که شده، هیچ خری نمیاد در این خونه رو بزنه و بگه اومدیم خواستگاریه دخترتون؟ حتی برای اینکه آدرس دختر همسایه رو هم بپرسن اشتباهی نمیان در خونه ما رو بزنن!…نکنه همه یادشون رفته تو این خونه هم یه دختر دم بخت هست؟

مامان:

من: اما میدونی! شدیدا به دلم افتاده یکی از همین روزا اونی که ایده آل منه و منم ایده آل اونم و خلاصه زندگی شیرین میشود و اینا، میاد در خونه رو میزنه و دی را را ری را… دست دست، دستا شله….

مامان: زیاد خوردی حالت بد شده. بعدشم اگر یه ذره کمتر پاچه این و اونو بگیری وقتی بهت میگن “ازدواج” حتما یه خری میاد در این خونه رو بزنه. البته احتمالش خیلی کمه ها!

+ نوشته شده در ;شنبه نوزدهم دی 1388ساعت;2:29 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در شنبه, 9 ژانویه 2010 ساعت 2:29 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

9 پاسخ به “خ مثل خر، خواستگار!”

  1. الهام - روح پرتابل گفته :

    شنبه 19 دی1388 ساعت: 4:44

    دیگه از من که پاچه گیر تر و بداخلاق تر نیستی
    متاسفانه من با هر دو جنس (نه فقط جنس دامادان) این اخلاق بد رو دارم
    اما به هر حال، آقای داماد وجود داره
    هرچند تنها کسی هست که به نظر می رسه بتونه منو تحمل کنه، اما به هر حال هست
    وقتش بشه برای شما هم انشالا
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    باز خوبه یه نفر پیدا شده تورو تحمل کنه. انقزه من پاچه گیرم و تا یکی در این مورد یه حرفی بهم میزنه می خوام طرف رو به 4 قسمت تقسیمش کنم، همه میترسن دیگه ازم

  2. پرهام گفته :

    شنبه 19 دی1388 ساعت: 7:36


    اول صبحی روحم تازه شد (؟!؟)
    پ.ن: من خودم رو پیشاپیش عروسی دعوت کردم با اجازه.
    دی ری ری ری رام، داری داری دیم داری رام
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خدایی کی رو پیدا میکنی اول صبحی اینطوری عین من بخندونتت؟

  3. امیر ارام گفته :

    شنبه 19 دی1388 ساعت: 10:50

    شمااگه یه خورده سرتو از تو اون کتابا بیاری بیرون میبینی اووووووووووووووووه چقده ادم پشت درند و تو نمیبینیشون اونقده رفتی تو کتابا که دی را دا دیدام رو هم نمیشنوی بللللللللللللله

    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    آقای آرام! درس خوندن برای سرگرمیه که نفهمم کسی پشت در نیست

  4. علیرضا(مردی از مترو) گفته :

    شنبه 19 دی1388 ساعت: 17:17

    سلام

    خوب آبجی من الان چیکار کنم برم دنبال خر بگردم یا دنبال دارو برای زیاد خوردن شما

    دور از جون

    ایشالا درست میشه

    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خره که پیدا بشه، پر خوریم دوا میشه

  5. Meci گفته :

    شنبه 19 دی1388 ساعت: 22:58

    ای خواهر جان شما الگو ما بودی در خر نشدن(دور از جون البته)
    شما مزدوج بشی من کیو بکنم الگوم؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    جدی میگی؟
    من از همین تریبون اعلام میکنم که اصلا قصد خر شدن ندارم، چون الگوی این خواهرمون بهم می خوره

  6. بکتاش گفته :

    شنبه 19 دی1388 ساعت: 23:13

    می تونیم عروسیت را مجازی هم یه بار برگذار کنیم یا هم …..وبلاگی.
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    چی چی؟
    این دیگه چیه؟

  7. مسيحا گفته :

    یکشنبه 20 دی1388 ساعت: 12:45

    ببخشيد
    نميدونم چرا گاهي تصايرش نمياد
    اگر علتشو پيدا كردم تكرار نميشه
    ممنون از اينكه به مسيحاي من سري زديد

    مسيحا

  8. امیر ارام گفته :

    دوشنبه 21 دی1388 ساعت: 6:51

    خوب بلاخره این خر محترم پیدا شد یا نه ما باید تو این خر تو خری یه شیرینی بخوریم یا نه
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    فعلا تو این خر تو خری مشغول خر خونیم برای امتحانا و مشترک مورد نظر در دسترس نیست

  9. احسان عیوضی از افریقا گفته :

    دوشنبه 21 دی1388 ساعت: 18:48

    حالا خوبه شما میگی خر !!!!

    ما بهش میگیم پدر سوخته !!!! ( سوخته رو نوشتم ولی باید شک بخونید البته با سین نه شین !!! )
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خب میدونی! اسامی متعددی داره که مامانم از اونا استفاده بهینه! میکنه. اما در کل خود من حرفم یکیه!!!