در راه صعود تا گواهینامه (۱۱)

شدیدا حالم درون قوطی سیر میکند!

امروز برای معاینه چشم رفتیم. چشمم اون شیفتولک ریز ریز ریزه ها که شبیه شونه هستش رو نمیدید. خانم دکتره  -که خیلی هم عنق بود-  ازم سوال کرد “عینک میزنی؟” گفتم نه اما ۸ سال پیش چشمم رو لیزیک کردم. تا اینو گفتم، گفت “پس برو پیش دکترت تا دوباره بهت عینک بده. بعدش بیا تا دوباره معاینه کنم و برگت رو امضا کنم”…… برگم رو امضا نکرد و برگشتم آموزشگاه. آموزشگاه هم گفت “تا معاینه پزشکیت انجام نشه نمی تونی امتحان بدی، حتی آئین نامه رو.” این یعنی اینکه فردا دوستم میره آئین نامش رو میده و من هفته دیگه جفتش رو با هم باید بدم. یعنی این همه که خونده بودم و کتاب آئین نامه رو قورت داده بودم، فرت!

عصری رفتم پیش دکتر خودم تا قضیه رو بهش گفتم چشماش ۴ تا شد که چرا نباید ببینم. بعدشم بجای اینکه نمره چشمم رو بنویسه تا برم زودتر یه عینک بگیرم که کارامو ردیف کنم، یه آزمایش قند خون نوشت. نیست منم خیلی از آزمایش خون نمیترسم!!!

حالا فردا صبح دوستم میره آموزشگاه، منم میرم آزمایشگاه. تو جفتشون تست میگیرن اما یه ذره دیکته هاشون فرق داره.…لابد خیر خدا در این هست که من دیرتر امتحان بدم، نمی تونم خودم رو بکشم که!


دیشب تا صبح عین سیخ خوابیدم از درد کمر. خوب بود، اما نمیدونم چرا یهو شروع کرد به درد و …

+ نوشته شده در ;دوشنبه نهم شهریور 1388ساعت;10:40 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در دوشنبه, 31 آگوست 2009 ساعت 10:40 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع در راه صعود تا گواهینامه!, روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

9 پاسخ به “در راه صعود تا گواهینامه (۱۱)”

  1. پرهام گفته :

    دوشنبه 9 شهریور1388 ساعت: 23:56

    اول
    خواهر مسی ببخشیدا
    36622

  2. پرهام گفته :

    دوشنبه 9 شهریور1388 ساعت: 23:59

    چرا شما و خواهر مسی
    63070
    خب می خواین دعا کنین دوستتون قبول نشه با هم گواهی بگیرین
    خواهر پریا عینکی
    آمپول میزنن؟ دوست داشتین نه؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    من دعا میکنم که دوستم امتحانش رو خوب بده و حتما قبول بشه
    آره خیلی ی ی ی !!!!

  3. پرهام گفته :

    سه شنبه 10 شهریور1388 ساعت: 1:2

    من بودم دعا می کردم….
    می دونستم آمپول دوست دارین
    57675
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    شماخودتو با من مقایسه نکن برادر

  4. پری گفته :

    سه شنبه 10 شهریور1388 ساعت: 3:35

    می گیری مدرکت رو به زودیییییییییییییییییییی

  5. Meci گفته :

    سه شنبه 10 شهریور1388 ساعت: 9:2

    من آمدو ام وای وای من آمده ام(با شعر خونده لطفا)
    آخیش کاملا بی توجه به برادر پرهام اوووووووووووووووووووووووووووول
    داشتم از شدت کامنت نگذاردن خفه میشدم
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خواهر شما میخوای شعر بنویسی با من قبلش هماهنگ کن.
    تو چه نظر بذاری چه نذاری بغیر از نمره بیست،یکم هستی

  6. Meci گفته :

    سه شنبه 10 شهریور1388 ساعت: 9:29

    آخییی!الهی
    بازم کمرت؟؟خب برو دکتر خواهر

    Wow
    68682
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    از دیشب یه نموره بهترم

  7. Meci گفته :

    سه شنبه 10 شهریور1388 ساعت: 16:42

    خواهر زشته آدم بار اول ائین نامه قبول شه یکی دو بار قبول نشو بعد
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    مگه واحد درسیه؟
    منکه امروز ندادم.هفته دیگه ایشالا جفتشو باهم قبولم.

  8. Meci گفته :

    سه شنبه 10 شهریور1388 ساعت: 18:11

    من اگه بودم اصلن دلم نمیخواست دوستم قبول شه دوست داشتم با هم بریم
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    آقا شماها چه نامردین

  9. پرهام گفته :

    چهارشنبه 11 شهریور1388 ساعت: 1:9

    آقا نه خانوم!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    منظورم کلیه. مثلا تو متن قانون نوشته "رجل سیاسی" که هم منظورم خانما هستن هم آقاها