“نوای اسرار آمیز”

دیشب تا صبح یه خوابایی دیدم که خیلی نگرانم کرده. اصلا تازگیا یه خوابایی میبینم که نمیدونم ربطشون بهم چیه؟! خواب فامیلای پدریم رو دیدم در صورتی که اونایی که تو خواب من بودن همشون به دیار باقی شتافتنیده* شدن. انگار یه مهمونی بود و همشون جمع بودن. پنداری یکی دیگشون داره میشتافد.

* صرف جدیدی از مصدر “شتافت” است.

پ.ن: گیر ندین چرا غلط دیکته ای دارما!


راست میگن هر کی زیادی درس بخونه چت میزنه! امروز ۳تا درسی که اصلا بهم ربط ندارن رو بصورت DVD با هم خوندم. صنعتی ۲، مالیاتی، دولتی.

این هفته ۳تا امتحان با هم دارم و نمیدونم چی کار کنم. سه شنبه صبح میان ترم حذفی صنعتی ۲ دارم. این آسونه برام چون هموناییه که تو مدیریت مالی خوندم ترم پیش.  ظهرش پایان ترم تربیت بدنی دارم. یه کتاب مزخرفیم باید بخونم که فقط دارم حفظ میکنم. استاده خیال میکنه چون حالا معاف شدم باید پوستمو بکنه. پنج شنبه هم که خدا قبول کنه میان ترم حذفی اندیشه، همونی که دیروز استادش نیومد و اسکلمون کرد.


شدیدا بهتون پیشنهاد میکنم که کتاب “نوای اسرار آمیز” از اریک امانوئل اشمیت رو بخونین. غافلگیریش بیشتر از “خرده جنایت های زنا شوهری” هست.

امروز صبح که نشسته بودم می خوندمش، وقتی تموم شد دوباره اومدم از اول می خونم. واقعا محشره ه ه ! طی یکی دو روز دیگه سعی میکنم یه قسمتاییش رو که خیلی دوست دارم اینجا بنویسم


از دیشب تا حالا ۲تا مهمونی رو از دست دادم و تو خونه نشستم دارم مثه چی(!!!) می خونم.

از بس نشستم رو صندلی یه جوری شدم.

+ نوشته شده در ;جمعه بیست و پنجم اردیبهشت 1388ساعت;9:15 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در جمعه, 15 می 2009 ساعت 9:15 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع خاطرات یک دانشجوی ترم آخری, روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

2 پاسخ به ““نوای اسرار آمیز””

  1. Meci گفته :

    جمعه 25 اردیبهشت1388 ساعت: 22:18

    چه جوری شدی؟؟صاف؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :

  2. Meci گفته :

    شنبه 26 اردیبهشت1388 ساعت: 12:18

    میگم یحتمل خود برادر مبین رو هم از تو کتابخونه اش کش رفتن