سفرنامه مشهد

من آمده ام وای وای، من آمده ام….

بله! بالاخره بنده تشریف فرما شدم. خداروشکر سفر خوبی بود و حسابی خوابیدم. به جان خودم به یاد همتون بودم و همتون رو دعا کردم.


شب اول تو قطار در حد طبقه آخر جهنم گرم بود. انقزه گرم بود که من تو راهرو واگن ایستاده خوابیدم که یه ذره باد بخوره بهم. اصلا نمیشد تنقس کرد. واقعا وحشتناک بود. وقتی میرفتیم همچین یه نموره سرما خوردگی و تب داشتم که با این گرما بیشتر هم شد.

صبحم که هتل رفتیم حدودای ۱۰ بود، خوابیدم تا ۱ و بعدش ناهار و دوباره خواب تا ۷ شب. حسابی تب کرده بودم و بیهوش بودم کاملا. شب اول حرم هم که رفتم واقعا رو پاهای خودم نبودم. اما خداروشکر شنبه بهتر شدم.


یه چیز جالبی که این دفعه برام پیش اومد این بود که برای اولین بار رفتیم تو مهمانسرای حرم و غذا خوردیم.

                       قیمه

منم که هلاک قیمه نذری، دیگه داشتم بال در میاوردم از خوشی…دلتون نخواد خیلی خوشمزه بود. تا حالا با این طعم قیمه نخورده بودم.


شنبه بعد از ناهار هم دوباره یه سر تو خود حرم رفتیم.

                       حرم امام رضا

از همینجایی که نشسته بودم واقعا به یاد همتون بودم و براتون دعا کردم.


این ۲ روزه که ما نبودیم پرهام (شوهر خواهر گرام و پدر بچه) تب شدید میکنه و خواهرم میبرتش بیمارستان. آزمایش میگیرن میبینن سرخچه گرفته…مشهد بودیم که خواهرم این خبر رو  داد بهمون. منکه داشتم دیوونه میشدم و حسابی حالم بد شده بود.

از یه طرف نگران پرهامیم، از یه طرف هم نگران پدیده که برای خودش و بچه مشکلی پیش نیاد. اما خداروشکر مثل اینکه چون ۵ ماه رو داره تموم میکنه خطری برای خودش و بچه نیست.

دیدنش هم نمی توینم بریم چون من تا حالا سرخچه نگرفتم. خلاصه که هممون ریختیم بهم حسابی.

+ نوشته شده در ;دوشنبه نوزدهم اسفند 1387ساعت;0:11 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در دوشنبه, 9 مارس 2009 ساعت 12:11 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, سفرنامه هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

8 پاسخ به “سفرنامه مشهد”

  1. مرتضی گفته :

    دوشنبه 19 اسفند1387 ساعت: 9:57

    خوش اومدید باشید.
    معلومه که همچین بد نگذشته.ما که بخیل نیستیم. شما هم خوش بگذرون.
    تو که پول نداشتی بری شاندیز مجبور شدی بری مهمانسرای حرم که نذری یا یه چیز تو همین مایه ها بزنی میگفتی ما یه پولی میدادیم بهت که توپ توپ بخوری
    چلاق نشدی دوباره؟
    دم حرم پیشنهاد صیغه میغه که بهت ندادن؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    غذای نذری از هر نوعش که باشه من با سر میرم سر سفره. مخصوصا که دیگه قیمه هم باشه

  2. مبین.م گفته :

    دوشنبه 19 اسفند1387 ساعت: 10:54

    سلام به خواهر گرام……خداوکیلی من وقتی این برادر مرتضی را می بینم با این کامنت هاش یاد یه کسی می افتم که خوبیت نداره بگم کیه!……غذاهای حرم واقعا توپه و خوردنش هم لیاقت می خواد خواهر……دیگه نگرانی نداره مریضی که خواهر جان….
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    ایول برادر مبین

  3. مرتضی گفته :

    دوشنبه 19 اسفند1387 ساعت: 14:18

    بنال خب بلبل بی دل. چرا حرفتو میخوری؟ تو هنوز یاد نگرفتی که به چیزی که بت مربوط نیست داخل نشی؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    تو اصلا چی میگی اینجا شاخ شدی؟هان ؟هان؟

  4. مبین.م گفته :

    دوشنبه 19 اسفند1387 ساعت: 19:35

    بلبل بی دل؟!……جون داداش زدی تو کار کلمات خالتور!…..داخل میشم ببینم کی چی میگه؟!……هااااااااان چیه داداش؟!…..حرفیه؟!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خوب میکنی که داخل میشی…بیشتر داخل بشو تا حالش گرفته بشه

  5. Meci گفته :

    سه شنبه 20 اسفند1387 ساعت: 7:13

    آخ جون دعوا

  6. Meci گفته :

    سه شنبه 20 اسفند1387 ساعت: 7:14

    خوش اومدی خواهر

  7. Meci گفته :

    سه شنبه 20 اسفند1387 ساعت: 9:17

    مگه حرم غذا داره؟؟

  8. پرهام گفته :

    چهارشنبه 21 اسفند1387 ساعت: 20:6

    سلام
    خوش آمدی قهرمان

    پس با طبقه ی آخر جهنم هم میشه کنار اومد! خب خدا رو شکر خیالم راحت شد.

    نمیگید یه دانشجو نصفه شب میاد به وبتون سر میزنه و…..؟
    ولی خب امشب که دارم نظر میذارم قیمه داشتیم منم تا حالا این طعم قیمه نخورده بودم.

    مرسی. فکر کنم بهد از 17 سال یکی اونجا برام دعا کرده

    سرخجه را دوست نداریم نقطه

    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    والا منکه تو طبقه آخر نرسیده تموم میکنم.