مدل جدید

این ۲ هفته اخیر حسابی از خونمون دور افتادیم. دلم حسابی برای خونمون  -مخصوصا اتاقم و توالت خونمون-  حسابی تنگ شده. حتی از انجام کارای عادیه روزانم هم دور افتادم…هفته پیش که همش تو ختم و هفت و شیش و هشتو! از این حرفا بودیم، این هفته هم که چون پرهام با باباش مالزی رفته بود همش خونه خواهرم بودیم که تنها نمونه. دروغ نگفته باشم شب قبل از نذری پختن، من و مامانم خونه خودمون خوابیدیم که تا صبح داشتیم همش کار میکردیم. فرداشم که خونه پر از آدم بود حسابی… خداروشکر پرهام امروز اومد و دیگه از امشب خونه خودمون می خوابیم…جام که عوض میشه اصلا نمی تونم خوب بخوابم و تا صبح همش بیدار میشم دائم.


به خودم قول دادم که حتما بعد از عید نوروز یه کاری رو انجام بدم. خلا ناشی از این قضیه حسابی داره اذیتم میکنه…البته بودنشم یه جورایی اذیت میکنه و نبودنش یه جور دیگه، اما به هر حال: قول دادم به خودم دیگه و نمی تونم زیرش بزنم.


خیلی دلم میخواد یه روز از صبح تا شب با دوستام برم بیرون و حسابی بگردیم و دیوونه بازی از خودمون در بیاریم. خسته شدم بس که این مدت همش سعی کردم دختر محجوب و متینی باشم و مثه آدمای ۹۰۰ ساله رفتار کنم…ابز حالا خداروشکر این مشهد یه روزه داریم میریم و یه ذره از این حال و هوا در میام


طی ۲ هفته گذشته حسابی هر چی بلا بوده سر خودم آوردم. اونروزی که عمو احمد فوت کرده بود، سر تختشو گرفته بودم که ببریم تو اتاق که ناخن شصت پام که از تو گوشت شکست. چند روز پیشا هم دست راستم محکم خورد لبه میزو ورم کرده و زخم شده. انگشت اشاره دست چپم هم دقیقا از روی بند بریده و عین چاله فضایی گود شده. از پارسالم که پام ۳بار شکست اون مچ بنده که توش آهن داره رو میبندم که دوباره یه بلای دیگه سر پام نیاد که عمل لازم بشم…اینارو داشته باشین و ادامه رو بخونین. 

اون روزی که نذری داشتیم گشاد خانوم هم اومده بود. شبش من و پدیده رفته بودیم شعله زرد یکی از دوستامونو بدیم و بیاییم که دم در با شوهرش منو دیدن…داشتم با شوهرش سلام و احوالپرسی میکردم که یهو گشاد خانوم گفت “به مهرداد بگو دستت چی شده؟…انگشتت چی شده؟…ناخن پات چی؟…اون چیه که بستی به پات؟” منم که دقیقا عین این احمقا وایساده بودم جواب میدادم. خیلی از خودم لجم گرفته.

تعریفام که تموم شد با یه قیافه حق به جانب رو به مهرداد گفت “حالا تو بگو اینطوری که این زده همه جاشو درب و داغون کرده دیگه کسی میاد بگیرتش؟” و زد زیر خنده…دقیقا دود از سرم داشت بلند میشد. دلم می خواست بزنم تو دهنش و هر چی از دهنم در میاد بهش بگم دختره احمقو. تنها کاری که کردم برگشتم گفتم “برو بابا دیوونه، حال داری! اقای علیزاده خدانگهدار”

دفعه چندمه که داره اینطوری به من میگه و هر دفعه هیچی بهش نگفتم. این دفعه اگه بگه واقعا جوابشو میدم. می خواد ناراحت بشه، می خواد نشه: به (…!). بهش میگم “من مثه تو حل شوهر ندارم که تا ۲۳ سالم نشده بدوام شوهر کنم که یه موقع نکنه جا بمونم و بترشم. انقدم عقل دارم که دانشگامو نصفه نیمه ول نکنم و افسارمو بدم دست یکی دیگه. هر وقت اومدم به تو بگم شام امشب منو بده برو برای من شوهر پیدا کن.”

از اون روز تا حالا یادش که می افتم حسابی لجم میگیره.


از این به بعد می خوام پستای وبلاگم رو این مدلی بنویسم. یکمله نویسی دیگه لوس شده بود حسابی و دل خودمو زد، چه برسه به شماها!

+ نوشته شده در ;جمعه نهم اسفند 1387ساعت;6:47 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در جمعه, 27 فوریه 2009 ساعت 6:47 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

11 پاسخ به “مدل جدید”

  1. پرهام گفته :

    جمعه 9 اسفند1387 ساعت: 20:4

    سلام
    1- تازه کشف کردم شما خیلی بی کارید! من که برای نظرام آدرس نمیذارم ولی شما زحمتشو می کشید.
    2- مدل جدید هم خوبه. تنوعش بیشتر میشه.
    3- خوش به حال خودم! رو سنگ هم بخوام می تونم بخوابم.
    4- برای قسمت دوم انتظار دارید بفهمم منظورتون رو؟ ولی خب کو تا عید، اونم بعد از عید!
    5- خوش بگذره.

    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    1- ممنون بابت این کشف مهمتون..حالا که متوجه شدی تورو خدا خودت آدرستو بذار
    3- با مدل خوابیدنم مشکل ندارم، اما کافیه جام تغییر کنه، بیچاره میشم.
    4- دقیقا چون میدونم کسی متوجه نمیشه اینطوری نوشتم
    5- مرسی(آیکون انتظار)

  2. پرهام گفته :

    جمعه 9 اسفند1387 ساعت: 20:18

    چشم!
    یه قسمت هم جدید نوشتید:
    6- فکر کنم نیاز به چند صد کیلو اسپند دارید! این همه بلا سرتون اومده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    خدا به دادشون برسه!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    ممنون
    منظورت همون جعفره دیگه؟!
    خیلی از دستش عصبانیم.خدا به داد من برسه که زیاد عصبانی نشم.
    خیلی کم عصبانی میشم، اما وقتیم بشم، بد میشم

  3. Meci گفته :

    جمعه 9 اسفند1387 ساعت: 20:32

    واه واه واه یعنی این آدم تمام افتخارش تور زدن یه مرده؟؟؟شوهر کیلو چنده بابا؟
    خواهر یا این دفعه جوابشو میدی یا خودم میاما بدم میاد از این آدما
    لطفا یه جوری جوابشو بده که تا …. بسوزه
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    دقیقا همین تصمیم رو دارم که تا …بسوزونمش
    خبر سوختگیش رو میدم حتما

  4. Meci گفته :

    جمعه 9 اسفند1387 ساعت: 20:35

    آخ گفتی این گشتن ها میچسبه اساسی مخصوصا اگه بساط دل و جیگر و تخمه جور باشه
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    فقط خوش بودنو عشقه آبجی

  5. Meci گفته :

    جمعه 9 اسفند1387 ساعت: 20:36

    اگه خیلی دلت تنگ شده امشب برو تو توالت بخواب
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    دیگه نه تا اون حد که
    اما باورت نمیشه اگه بگم بهترین جاهای خونمون از نظر من همین دوجاس

  6. Meci گفته :

    جمعه 9 اسفند1387 ساعت: 20:37

    خواهر هوای شصت پا و چشم مبارک را داشته باشید
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    چشم خواهر ، حتما

  7. مرتضی گفته :

    شنبه 10 اسفند1387 ساعت: 10:35

    اولا که مشهد میری شلوغه. دست مامانتو ول نکنی که گم شی. اگر هم گم شدی یه شماره تلفن به مامانت بگو تو جیبت بذاره که آقا پلیسه پیدات کنه
    دوما که نگفته بودی فامیل خدایی..(مربوط به پست قبلیت)
    سوما که شله زرده احتمالا نه شعله زرد (چطوری املاتو قبول شدی؟)
    چهارما تو بهتره که کل اعضای بدنتو تقدیم کنی که خودتو از شر این آش و لاش شدنشون راحت کنی و یه چند نفری هم از مرگ نجات بدی
    پنجما که خودت لوسی وگرنه تکمله نویسی و یکلمه نویسی لوس نیست
    ششما من مثل بقیه حال ندارم برات از این آدمکای مبتذل بذارم خودت زحمتشو بکش
    هفتما این که من باز دوباره حال گذاشتن لینکمو ندارم خودت در این مورد هم زحمتشو بکش
    در پایان این خانومه که در موردش نوشتی خره
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    اولا که اگر گم بشم دیگه برنمیگردم و میمونم همونجا
    دوما که به شما مربوط نیست
    سوما که مثل دوما
    چهارما این کارو کردم شما نگران نباش برادر
    پنجما دقیقا منظورم تکمله نویسیای تو بود. خوشحالم که خوب گرفتی منظورم رو
    ششما که فک کنم خیلی حال دادی که اومدی نوشتی. شکلک پیشکش
    هفتما که ایضا ششما
    در پایان هم ایول که یه بار تو عمرت یه حرف درست زدی

  8. crash گفته :

    شنبه 10 اسفند1387 ساعت: 16:56

    وای گفتی… از دیشب منو شهاب اتاقامونو عوض کردیم.. حالا هی اشتباهی میرم اونور…. دیگه چه برسه به اینکه ادم تو خونه ی خودش نباشه…در مورد جریان بعد عید سریعا میای بهم اطلاع میدی…. در ضمن چه معنی داره که دختر تو خیابون راه بره با دوستاش کر کر بخنده و دیوونه بازی در بیاره….. واسه انگشتای دست و ژات که من سر در نیوردم کدوم چش شده اینقدر که وسعت جراحت عظیم بود…. اون همسایه تونم از طرف من میتونی بری بکشیش….
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    تو که جدا شاهکاری والا!!!! بیچاره شهاب از دست تو چی میکشه
    بذار بشه بعد از عید. میگم
    آره خب چه معنی داره؟…میریم شاندیز خب

  9. Meci گفته :

    شنبه 10 اسفند1387 ساعت: 19:0


    لینکمو گذاشتم برو حالشو ببر
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خدا خیرت بده…

  10. مبین.م گفته :

    شنبه 10 اسفند1387 ساعت: 19:27

    1-بارها این رو گفتم که قلب تپنده خانه توالت است خواهر جان!
    2-از این قول ها به خودت نده که شرمنده بشی
    3-آخ آخ دلمون واسه گردش و دیوونه بازی یه ریزه شده ولی خواهر این کارا به ما که رفیق مفیقی نداریم نیومده!
    4-می گم یه کاری کن…….شرمنده ها ولی بمیری فکر کنم بهتره!!(زبونم لال بشه الهی!!)
    5-آره داشتی لوس می شدی!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    1- اییییول که این همه درک داری
    2- چرا؟ مگه قراره بزنم زیرش؟
    3-من هر طوری هست باید این کارو انجام بدم وگرنه میمیرم
    4-چرا؟ یعنی هیچی بهش نگن دیوونه رو؟
    5-یه چیز گفتم تو چرا میگی آره؟

  11. Meci گفته :

    شنبه 10 اسفند1387 ساعت: 22:26

    آخی دلم سوزن سوزن شد برای برادر مبین آبجی شما که دستت تو کار خیره یه چند تا ریفیق فاب واسه برادر جور کن ثواب داره به خدا
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    اولا که شما چرا باز لینکتو نذاشتی؟ هان هان هان؟
    دوماندش که شاعر میگه "گر اگر طبیب بودی سر خود دوا مینمودی"