کار خدا!

شهریه: چهارشنبه از طریق اینترنت برای شهریه دانشگاه ۳۵۰ تومن واریز کردم. از اونجایی که همیشه همه چیزمون باید به همه چیزمون بیاد، سایت یهو Error داد. پول از کارت من کم شده بود اما به حساب دانشگاه نرفته بود و همچنان بدهکار بودم…امروز پاشدم رفتم دانشگاه که پیگیری کنم. اول که مثه اسب ابلق از این ساختمون به اون ساختمون بدو بدو، دنبال مسئول IT دانشگاه که نیست در جهان شده بود. هر ساختمونیم که میرفتم کمتر از طبقه چهارم اتاقاشون نبود…حالا حساب کن با این پا چی کشیدم من…بالاخره تصمیم گرفتم هی نرم و بیام. از ساعت 11 تااااا 3 نشستم تو اتاقش تا خیر سرش پاشه بیاد کارمو راه بندازه گورمو گم کنم برم (خیلی لجک گرفته). بالاخره تشریف آوردن و کار مارو ردیف فرمودند.

نتیجه اخلاقی اینکه هر کسی رو می خوایی نفرین کنی، بگو الهی کارت به اداره ها یا بیمارستان بیافته. انقزه درگیر میشه تا خودت از نفرینی که کردی دلت بسوزه و پشیمون بشی.

مدیریت: نمره مدیریتمم اومد. همون امتحانی که فکر میکردم زیر 15 بشم، ۱۹.۵ شدم…ببخشید که کیسه نابلون لازمتون کردم با این خبرم.

(این قسمت از قلم افتاده بود) نمره قرآنم هم اومده…اونم ۲۰ شدم. طفلک مبین دیگه روده موده براش نمونده بس که شکوفه زده!…سومین ۲۰ تو کارنامه این ترمم

کار خدا: بیخود نیست همیشه مثه سگ میترسم از اینی که بخوام کسی رو اذیت کنم یا حرفی بزنم بهش یا دلشو بسوزونم. میدونم که هر کاری به مردم بکنم -خوب یا بد- چوبشو میخورم…از ترم 2 تا همین ترمی که گذشت با 2 نفر از بچه ها  -زیبا و فرناز-  تو دانشگاه دوست بودم. فرناز 1 سال از من بزرگتره و زیبا حدودا 10 سال…خیلی رابطه خوبی داشتیم و صمیمی بودیم کلی. هر کاری میکردیم باهم دیگه بودیم. چه شربازی هایی که نکردیم…این ترم که شد یکی از بچه های دیگه -مژگان- که قبلا با یه گروه دیگه دوست بوده و باهاشون دعواش شده بوده، اومد تو گروه ما. اومدنش همانا و کار به جایی رسید که اون 2 تا هم دیگه محل من نذاشتن همانا….حتی یه بار سر یکی از کلاسا جلوی استاد به من فحش دادن….منم خیلی آروم و بی سرو صدا خودمو کشیدم کنار…دیگه هم خبری ازشون نداشتم.

امروز که از دانشگاه اومدم خونه، سر ناهار بودم که یه مسج برام اومد. فرناز بود. تعجب کردم که چی شده؟… از بقیه شنیده بود کارشناسی قبول شدم، مسج داده بود تبریک بگه. تشکر کردم و مسجا ادامه داشت تا اینکه زنگ زد خونمون…حرف از اینور و اونور پیش اومد و یهو گفت “فهمیدی مژگان چی کار کرده با من؟”…تعریف کرد که مژگان چی گذاشته تو کاسش و چی کارا باهاش کرده…همینطور که حرف میزد تو دلم به خدا میگفتم که التماست میکنم کاراشو ردیف کن و از این سردرگمی درش بیار. اما از یه طرفم پریا بدجنسه ی تو دلم میگفت دیدی چی به سرش اومد؟

زیبا و فرناز درسشون یه نموره از من بهتر بود. معدل من 18 و خورده ای، اونا نزدیکای 19… این ترم که اونا ترم آخرشون بود و من یه ترم مونده به آخر، تو حرفاشون همیشه میگفتن از ترم دیگه ما میریم کارشناسی و تو هنوز داری کاردانی میخونی. ترم آخرت تنها میمونی تو دانشگاه… سال دیگه ما ترم 3ایم، تو تااازه ترم 1…فرناز گفت اونا کنکور قبول نشدن. یکیشون رتبش 800 شده و یکیشون 300. منم که 98.

خدایا چی تو سرت میگذره که اونا نباید کنکور امسال قبول بشن و بمونن برای سال دیگه؟ واقعا جا خوردم که فرناز گفت قبول نشدن…خدا جونم کمک کن سراسری رو قبول بشن…به قول مامانم کارای خدارو ما آدما توش یه “چرا” میاریم، اما خودش میدونه داره چی کار میکنه.

عکس: دیروز گفتم رفتم عکس انداختم؟ امروز گرفتمش، اصلا باور نشد این من. بس که خوشگل انداخته…البته زمینه هم خوب بوده ها، تنها عکاس و دوربینش دخیلی نیستن!

+ نوشته شده در ;یکشنبه سیزدهم بهمن 1387ساعت;7:31 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در یکشنبه, 1 فوریه 2009 ساعت 7:31 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع خاطرات یک دانشجوی ترم آخری, روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

16 پاسخ به “کار خدا!”

  1. آرام گفته :

    یکشنبه 13 بهمن1387 ساعت: 21:3

    سلام خواهر باب این ملت کارمند هیچ وقت سرکارشون یستند
    مگه پات بهتر نشده
    مواظب خودت باش
    حقش بود دختره بی خود کرده که به تو حرفی زده باید سر مژگان هم همین بلا بیاد عجب دوستی نامردی بودند
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    پام بهتر شده اما دردشو داره
    نمیدونم حقشون بوده یا نه، اما خدا هر چی بخواد همون میشه دیگه

  2. آرام گفته :

    یکشنبه 13 بهمن1387 ساعت: 21:4

    خواهر مواظب خودت باش
    احتمالا یکی دو هفته ای آپ نمی کنم کار دارم آخه
    فدات شم
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    باشه تو هم همینطور.
    بیخبر نذار خودتو

  3. Meci گفته :

    یکشنبه 13 بهمن1387 ساعت: 21:11

    خواهر هستم میام

  4. Meci گفته :

    یکشنبه 13 بهمن1387 ساعت: 21:19

    مبین داره فوتبال میبینه الان تموم میشه میاد

  5. Meci گفته :

    یکشنبه 13 بهمن1387 ساعت: 21:24

    ببینم چرا شما همتون 18و 19 میگیرین؟چه خبره؟
    آخ چه چسبیده چوب خداس دیگه صدا نره حال کردم
    خواهر با این دوستان دشمن میخوای چه کار؟؟؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خواهر بس که ما خر خونیم و فکر کتاب و فیلم نیستیم اصلا مثه بعضیا

  6. مبین.م گفته :

    یکشنبه 13 بهمن1387 ساعت: 21:26

    ای بمییییییری! آخه یه نمه کم تر….با این اخبارت واقعا کیسه که هیچ…گونی هم جواب نمیده….آره دیگه زمینه خوب بوده(منظورم اون زمینه پشت عکسه)!!
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    زمینه هم میتونه باشه، اما نه برای آدمای خوشگل

  7. Meci گفته :

    یکشنبه 13 بهمن1387 ساعت: 21:29

    پریا اگه خوشگل شده یحتمل اشتباهی داده دستت ببر عوضش کن
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خودمم همین فکرو کردم اول، اما بعد دیدم نه بابا. آدم که خوشگل باشه خودش این چیزا هم پیش میاد دیگه

  8. Meci گفته :

    یکشنبه 13 بهمن1387 ساعت: 21:33

    آخی آرام دو هفته نیست
    میگم اگه کار داره برم کمکش من که علاف ترین موجود رو زمینم

  9. Meci گفته :

    یکشنبه 13 بهمن1387 ساعت: 21:37

    آخ چه حالی میده زیر کتاب درسی رمان باز کنی بخونی
    یواشکی فیلم ببینی….
    من تو دانشگاه بالاترین نمره ام 17 بوده بقیه 15 و زیر اون
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    واه ه ه ! برای من افت داره خواهر که لینک شما بچه تنبلا رو بذارم اینجا. اما خب! شاید کمال همنشین در شماها تاثیر گذاشت و یه فرجی شد.

    چرا لینکتو نمیذاری وقتی داری نظر میدی؟ تورو خدا بذارش

  10. Meci گفته :

    یکشنبه 13 بهمن1387 ساعت: 21:39

    20 از قران؟؟
    فکر کنم برادر مبین بیچاره پس افتاد.
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    دیگه روده موده براش نمونده

  11. مری سابقا اوری گفته :

    یکشنبه 13 بهمن1387 ساعت: 21:42

    سامیلیک
    نمره خوب حقته دیگه کاریشم نمیشه کرد
    این رفیقات که اذیت کردن همشون خرند
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    علیک
    نمیدونم چی بگم در موردشون…واقعا نمیدونم. اما نظرت واقعا کوبنده بوداااا

  12. Meci گفته :

    یکشنبه 13 بهمن1387 ساعت: 21:53

    وای اوری رویت شد پریا توام میبینیش؟؟
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    آره ه ه ه ! از عجایب نادره واقعا

  13. meci گفته :

    یکشنبه 13 بهمن1387 ساعت: 21:56

    خواهر الان کامنتامو دیدم بمیرم الهی تو هی لینک منو میزاری؟یادم میره توام که منو میشناسی ولی از این به بعد چشم میزارم حتما
    _______________
    پريا پاسخ ميدهد :
    خدا نکنه.
    مرسی

  14. مبین.م گفته :

    یکشنبه 13 بهمن1387 ساعت: 23:13

    اوری جان پیش ما که نمیای ولی از همین جا میگم ای مزدور جهانخوار(همین جوری واسه تفریح گفتم!!) حالا ما خر دیگه…..ای بابا.عیبی نداره نوبت ما هم میرسه که از خجالت شما دربیایم…….پریا بترکیییییییییییییییییییییییییی!!!

  15. پرهام گفته :

    دوشنبه 14 بهمن1387 ساعت: 16:54

    سلام
    برای اینکه کارتون طول کشید
    و برای نمره ها!
    و برای دوستاتون! اولش می خواستم بنویسم چقدر مهربون که دلتون برای دوستاتون سوخت ولی بعد
    برای عکس: خب خدا رو شکر مثل اون چیزهایی که گفتید نشد

  16. عبدی گفته :

    دوشنبه 14 بهمن1387 ساعت: 22:14

    سلام
    جالب بود بیای پیه ام من هم سر میزنم خوشم آمد